مامان تقسیم بر سه 81

میلاد : نه مامان واسه چی سردمون باشه . ما داغ داغ هستیم . مبین : مامان منم خیلی داغم . اگه یه کار دیگه ای هم بکنم گرم تر از ین ها هم میشم .. -مبین جان اگه تو و داداش میلاد دو تایی منو بکنین ناراحت که نمیشی . -نه چه ایرادی داره . اتفاقا این جوری خیلی هم حال میده . تازه  اینجا وقت زیاد داریم . دو تایی منو روی تپه از این طرف به اون طرف می کردند تا این که تصمیم گرفتند که منو بین خودشون قسمت کنند . مبین زیر دراز کشید من وسط و میلاد هم اومد پشتم اولش دراز کشیدم  رو مبین اونم کیرشو از همون طرف فرو کرد توی کسم ولی میلاد که می خواست فرو کنه توی کونم کمی سختش بود و کیر اون ایستادگی لازمو پیدا نمی کرد که در این حالت بره توی کونم . خودمو بالاتر کشیده و این جوری مشکلو رفع کردم -عزیزم معین جون چرا خودتو کنار کشیدی بدنت سرد میشه . بیا تو هم حال کن پسرم . دلیل نمیشه که حالتو کردی خودتو کنار بکشی . این قدر ملاحظه کار نباش -مامان بذار داداشا راحت باشن و کیفشونو بکنن . وقت زیاده -عزیزم مامانت دوست دخترت .. عشقت هوست نفست داره بهت میگه .. بیا عزیزم کیرت رو بذار توی دهنم تا واست ساک بزنم .. حس می کردم که هر چقدر هم که مبین و میلاد بهم حال بدن بازم نگام به دنبال کیر معینه . نمی دونم چرا شاید واسه این که اون در بد ترین و سخت ترین شرایط به کمک من اومده بود و تابو شکنی ها توسط اون انجام شده بود . در هر حال مبین هم کیرشو کرد توی دهنم تا خوشی ها و لذت های من تکمیل شه . لذت های جسمی و روحی . بعد از چند دقیقه کیرشو در آورد تا من براش بمالم .  صدای پرندگان شب .. صدای آرامش جنگل و گاه از دور دستها صدای شغالها هم به گوش می رسید . طبیعت زیبا در دل سیاهی شب به ما آرامش می بخشید . راستی این ماشینایی که از جاده رد میشن می دونن که یه مادر با سه پسرش این جاده رو زیر پای خودش داره این زمینو زیر پاش داره و این آسمونو بالا سرش ;/; دنیا از آن من و سه تا پسرام بود .. مبین : اووووففففففف مامان گلم . مامان نازم مامان قشنگم .. -جااااااااااان چیه عزیزم چه احساسی داری .. -چقدر همه جا آرومه مامان . چقدر این جنگل سیاه رو روشن می بینم . دلم می خواد این شب تموم نشه . این ستاره به همین صورت خوشگل و ناز بالا سرمون باشن و ما  به دیدن اونا حال کنیم .چی می شد مامان ;/; در همین حال که کیر معین  رو با کف دستم می گردوندم و باهاش بازی می کردم گفتم عزیزم فرض کن که ستاره ها همیشه روشنن . این ستاره های قلب و زندگی تو هستند که باید همیشه روشن باشند تا در هر شرایطی بتونی از زندگیت لذت ببری . فراموش نکنی در کجای کاری .  خودت و آدما رو فراموش نکنی . فراموش نکنی که دنیا مال همه هست . واسه اینه که همه ازش لذت ببرن . -مامان چه حرفای قشنگی می زنی .. -میلاد کیرشو طوری فرو کرده بود توی کونم که نه تنها درد نداشت بلکه خیلی هم لذت می بردم . حس می کردم که عضلات کونم و داخل سوراخش خیلی به مالش و ماساژکیر نیاز داشته .. دو تا کیر با هم می رفتند توی سوراخ و با هم بیرون کشیده می شدن و همین سبب می شد که چشام در اون فضای آرامبخش طبیعت باز و بسته شه و یه احساس سستی عجیبی بکنم . اصلا احساس سر ما که نمی کردم هیچ یه داغی خاصی رو در وجودم حس می کردم . معین حالتشو نسبت به من طوری قرار داد که بتونم لباشو ببوسم . با یه بوسه  گرم و داغ احساس می کردم که تمام بدنم داره می سوزه و هیچی نمی تونه سر حالم کنه جز این که یه بار دیگه ار گاسم شم . با این که کیف می کردم ولی می دونستم به این زودی نمی تونم به اوج برسم . چون یه بار توسط معین تکمیل شده بودم . لحظاتی رو در سکوت سپری کردیم . شاید واسه این بود که من و معین لبامونو از رو لبای هم ور نمی داشتیم . سکس و بوسه بهمون آرامش می داد . حس کردم کیر معین در میان دستای من دچار حرکت و لرزش خاصی شده . مادر فداش چه جوری باهام حال می کرد که با این جور مالشهای من یک بار دیگه  آب کیرشو تو دستای من خالی کرد .  لذت می بردم از این که در این شرایط هم با این که یه دفعه  آبشو خالی کرده ولی از بس هوس داره یه بار دیگه هم تونسته خودشو خالی کنه . وقتی که داشت آبشو توی دستم خالی می کرد چند بار پشت سر هم خیلی آروم لب پایینی منو میون لبهاش قرار داده به طرز خاصی میکشون می زد . . چقدر از این کارش خوشم میومد و این لذت به اون قسمتهایی منتقل می شد که میلاد و مبین داشتند با کیرشون منو می کردند …. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا