متآمفتامین
خب اینم یه داستان دیگه ، پیشنهاد میکنم همزمان با خوندن داستان ، بزنید این آهنگ هم پلی بشه … راستی اگر غلط املایی بود یا بد نوشته بودم دیگه ببخشید …
لینک آهنگ:
مرورگر شما فایل صوتی را ساپورت نمی کند.
بهش میگن شیشه !
اونایی که از نزدیک ندیدنش فکر میکنن همین شیشه ی توی خونه هاس ، شاید اسم علمیش یکم سخت باشه ( متامفتامین ) بیخیالش همون شیشه راحت تره …
وقتی مصرف میکنم انگار تو آسمونا دارم با پرنده ها پرواز میکنم ، انگار یکی از توی کره ماه منو پرت میکنه روی زمین ولی هیچیم نمیشه ، آدرنالین بدنم میره بالا ، انگار توی یه دنیای دیگه زندگی میکنم … هیچی واسم مهم نیست ، مثل اینکه تو بهشتم…
گشنم نمیشه ها ولی خیلی حس تشنگی میکنم انگار یه هفته هس آب نخوردم ، بگذریم این چرت و پرتا چیه مینویسم
نه این چرت و پرتام دلیل دارن … اسمش ستاره بود ، چن ماهی بود با یه مردی زندگی میکرد که شبای جمعه بهش میگفت شوهر … شما چی بهش میگین؟ آهان آره همون ، صیغش بود.
اولاش فقط واس حال بود ، یه بوس و یه بغل ، چند تا تلمبه و بعدش میخوابیدن تا صبح … شوهره اسمش حمید بود ، چند شبی بود قبل از خواب به ستاره وعده هایی میداد ، مث اینکه میخواست صیغه موقتشو ، دائمی کنه
ستاره ، اون روزی که تو وارد زندگیم شدی ، فقط به این فکر میکردم چطوری باهات حال کنم ، ولی تو حال زندگی منو عوض کردی … دلم میخواد همیشه مال هم باشیم
ستاره هم بدش نمیومد ، هر چی بود مجبور بود حمیدو تحملش کنه دیگه ، بهتراز این بود برگرده به خونش تا تحقیرای خانوادش رو که اسمشو میذاشتن دلسوزی گوش کنه ، تازه بعضی وقتا با حمید از این دنیا هم خارج میشدن و میرفتن روی کره ماه و میپریدن پایین ، آره درست حدس زدین ، شیشه میزدن ، چرا نگفتم میکشیدن؟! اخه شیشه رو که حتما نباس کشید ، میشه تزریقش کرد ، میشه از طریق بینی کشیدش ، حتی میشه توی نوشابه حلش کرد و خیلی خوشمزه خوردش.
+حرومزاده تندتر بالا پایین شو ، حال ندی از فضانوردی خبری نیس
صدای حمید هس ، گاهی این مدلی هم برخورد میکنه با ستاره دیگه ، حالا شما دلخور نشید ، این فقط عاقبت یکی از دخترفراری هاس که گیر یکی از این حمید ها افتادن
دوماه بعد … ( عین زیرنویس فیلم ها )
ستاره من تصمیمو گرفتم ، میریم ازدواج دائم میکنیم ، یه جشن ساده هم میگیریم و بعدشم …
ستاره باورش نمیشد ، بعد از این همه بالا و پایین شدن و بدبختی ، قرار بود واقعی متاهل بشه
اما یه شرط کوچولو داره
خب بازم آقا حمید ، وسط یه خبر خوب شرط گذاشت و رید به ماجرا
امشب اون همکارم بود که برات ازش گفتم ، آره ساسان ، میاد خونه ! میخوام ازش پذیرایی کنی ، چیزی کم نذاری ، فکر کنی منم
چیه خب انتظار داشتین بگه میاد صیغه دائممون رو بخوانه؟! ستاره دیگه خسته شده بود ، وسایلشو جمع کرد و از خونه زد بیرون ، آخرای شب شده بود ، تلفنای حمید رو هم جواب نمیداد ، اس ام اس اومد
بیا کسی خونه نیس جز من ، ببخشید تند رفتم ، بیا یه چیز خوب گرفتم با هم بریم فضا
تن ستاره سرد شده بود ، خماری اذیتش میکرد ، خسته و کشون کشون خودشو رسوند خونه ، کلید انداخت درو باز کرد
دید انگاری کسی خونه نیس ، لباسشو دراورد ، همینجوری لخت رفت ولو شد رو تخت کنار حمید
توله سگ وقتی خماری یاد من میکنی؟
چشاش تار میشد ، هر جوری بود شیشه رو مصرف کرد ، انگار کم کم باتریش داشت شارژ میشد ، توی فضا بود که یهو دید یکی داره رون پاشو میماله ، ولی این دستای حمید نبود…
بهش میگن شیشه ، علمیش متامفتامین هست ، انقدر میری تو فضانوردی که حالیت نیس تو واقعیت داره چه بلایی سرت میاد!
صبح شده بود ، حمید و ساسان بی حال ، افتاده بودن رو تخت ولی ستاره هنوز بیدار بود ، شیشه هست دیگه ، بهت بی خوابی شدید میده … کم کم داشت میفهمید چیشده ، داشت میفهمید دختر دردونه بابا که گاهی از رو دلسوزی بهش میگفتن این مدلی لباس نپوش ، جامعه گرگ داره ، موهاتو این مدلی نکن پسرا هیزن ، همون دختری که باباش دعواش میکرد اگه با پسرای اقوام میحرفید ، حالا شده جنده یه لاشی!
میدونین بد تر از شیشه چیه؟ غرور !
چیه حالا میخواید بدونید خب بقیش چیشد؟ انتظار دارین بگم تا اون دوتا خواب بودن ستاره رفت از آشپزخونه چاقو آورد و جفتشون رو کشت؟! نه !!! ستاره یک عمر بدبخت شد ، هر شب یک مرد ، هر هفته یک خانواده …
بهش میگن غرور !
اونایی که از نزدیک ندیدنش فکر میکنن یعنی جواب سلام ندی ، یعنی وقتی میری پیششون قایم شن تورو نبینن ، نمیدونن گاهی وقتا غرور یعنی نابودی ، یعنی خودکشی نَفس (به معنی درون).
به قول شهریار:
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی
” هیچ توضیح و چیزی در مورد داستان نمینویسم ، فقط دو نکته : 1- داستان رو اگر کپی میکنید ، به اسم خودتون کپی نکنید ، من و نویسنده بقیه داستان های بدرد بخور زحمت کشیدیم واسش . 2- انسانیت داشته باشید ”
نوشته: جادوگرسفید