مترو ميرداماد
سلام داشتم اینجا بعضی داستان هارو میخوندم که به نظرم جالب اومد که منم یکی از اتفاق هایی که برام افتاده رو بنویسم. برای لیزر باید میومدم تهران و خب مرکز لیزری که هر یک ماه درمیون میرفتم میرداماد بود…از ایستگاه ترمینال جنوب سوار مترو میشدم تا برسم میرداماد یا شریعتی پیاده شم… خاستید اسم مرکز لیزر رو هم میگم . خلاصه چون مسیر طولانیی داخل مترو بودم هر بار، گاها پیش میومد که بین ایستگاه ها از ی کوپه پیاده میشدم میرفتم کوپه بغلی یا دوتا بالاتر یا پایین تر رو سوار میشدم که خسته نشم. بعضی وقتا هم از همون ترمینال جنوب تو مترو چرت میزدم تا برسم میرداماد… خلاصه ی بار که اومدم از قطار پیاده شم و برم کوپه کناری، دیدم کوپه بغلی اقایون هست و کیپ کیپ پره، گفتم ایستگاه بعد که قطار نگه داشت میرم کوپه اقایون … این که دستمالی بشم رو یجورایی فانتزی میدونم …شاید چون تجربه نکرده بودم دوست داشتم یبار تجربه ش کنم، دروغ نگم میترسیدم ی ابروریزی بشه یا همه از چشام بفهمن که خودم خاستم!! ایستگاه امام بود فک کنم یا ایستگاه ١٥ خرداد که پیاده شدم رفتم کوپه کناری. نمیدونم ایستگاع کجا بود این اتفاق واسه اوایل کرونا هست و دو سالی میگذرع از این موضوع … همین که در باز شد از پشت هولم دادن داخل قطار . نفهمیدم کی بود. یکم جابجا شدم و مثلا خاستم فاصله بگیرم از اقایون اطرافم، ی اقا پسر موفرفری که عینک هم داشت و ظاهرش مثل بچه های معماری هنر بود، بهم گفت خانوم بیا این عقب وایسا، خودش اومد جلو روم ایستاد، پشت به من . ایستگاه که قطار وایساد، اینم پیاده شد و دوباره ملت هجوم اوردن داخل قطار. حقیقتش قلبم عین چی میزد… یکم جابجا شدم که پشت سرم ی اقایی وایساد . اولش نفهمیدم فک کردم کیفشه که داره به پشتم مالیده میشه… واکنشی نشون ندادم . چند ثانیه بعد حس کردم دستاش داره رون پامو لمس میکنه . قدش بلند بود و پشت به پشت من وایساده بود داشت با دوستش میحرفید ولی با دستش هم داشت پاهای منو لمس میکرد. اولش در حد ضربه های کوتاه بود که به روی خودم نیاوردم … واای داشتم میمردم هم از ترس، استرس، هیجان ، شهوت ، همه چی …!!! ی کم گذشت من خودمو یکم عقب تر کشیدم کهفاصله ای بین من و دستاش زیاد نشه اطرافیانمون ببینند، قطار تو ایستگاه نگه داشت. شلوغ شلوغ کیپ کیپ دور و برم مرد وایساده بودن . اون اقا هم با دستاش قشنگ اورده بود جلوم حایل درست کرده بود که اونی که جلوم وایسادع به من نخوره. خودش از پشت چسبونده بود بهم. یکم کونمو فشار دادم سمتش. ارن مرقع زمستون بود پالتو تنم بود که پشت پالتوم چاک ٢٠ سانتی داشت، از زیر پالتو دستشو اورد گذاشت لای پام دقیقا رو کسم رو داشت میمالوند، ی ساپورت کرکی هم پوشیده بودم که جذب جذب بود، برای همین راحت میتونست فرم کسم و کونم رو تجسم کنه . هیچی هم نمیگفت لامصب!!! هم استرس داشتم هم لذت هم ترس… اگه بگم قلبم اومده بود تو شورتم دروغ نگفتم. کسمو میمالید، بین ایستگاه ها دستشو بومیداشت که کسی نبینه، قطارکه حرکت میکرد دست اونم حرمت میکردرو کسم… رسیدم شریعتی یکم خودمو تکون دادم و جابجا شدم که متوجه بشه میخام پیاده شم… لحظه اخر تو دستم ی دستمال کاغذی گذاشت . شمارش بود… ازش گرفتم ولی هیچ وقت زنگ نزدم … ارضا هم نشدم .
نوشته: Mahishon