مردان مجرد , زنان متاهل 106
–
مستعان به آرومی نفس می کشید و لذت خودشو از استشمام عطر و بوی بنفشه نشون می داد ..
-چی شده پسر ..
بنفشه این جمله رو با طنازی خاصی بیان کرد ..
-هیچی حس می کنم یه بویی از بهشت میاد ..
-خب ..دیگه
-واسه اینه که یه حوری بهشتی رو کنار خودم می بینم .
-بعد .. دیگه چی ;
-وقتی اینا رو می بینم این نشون میده که اون برای منه ..
-آههههههه نگو .. نگو .. دیگه این حرفو نزن .. آخه این حوری که تو میگی شوهر داره . تو باید حساب اونو هم بکنی .
-همین خواستن اونو بیشتر و دلچسب تر می کنه . یعنی خواستن تو رو …
بنفشه دستشو کمی جلو تر برد . دستش رسیده بود به کمی بالای زانوی مستعان ..
-ووووووییییییی این دیگه چیه . چقدر کلفته …
پسر چشاشو بسته بود و در رویای خودش می دید که همون کیر کلفتو واردکس بنفشه کرده . اون لذت می برد خوشش میومد از این که با یک زن شوهر دار سکس می کرد . دور زدن شوهر اون زنان بهش حال می داد . دو تایی یه نگاهی به دور وبرشون انداختنند .. پسر دستشو از چاک پیراهن بنفشه به قسمت بالای پا و رونش رسوند . زن بی حس شده بود . مستعان خیسی کس بنفشه رو به خوبی حس می کرد . برای لحظه ای کوتاه لبای اونا رو هم قرار گرفت . به شنیدن صدای چند نفر از سمتی دیگه به شرایط عادی بر گشتند ..
مستعان : میای بریم تو ماشین من ; فقط چند لحظه ای صبر کن تا این لعنتی بخوابه . . خیلی تابلوست .
مستعان ماشینو رو شن کرد …
-کجا داری میری …
-اگه دوست داشته باشی میریم به یه جایی که تا این جا ده دقیقه بیشتر فاصله نداره .. یه ذه دقیقه هم با همیم … زود بر می گردیم ..
-شوهرم چی ;
-نگرانت نمیشه . اتفاقا مردا هم دوست دارن که از دست زناشون خلاص باشن . اونم الان داره حال می کنه … میای دیگه …
بنفشه در حالی که شیطنت می کرد و دستشو رو کیر جلو آمده و زیر شلوار مستعان قرار داده بود گفت ..
-ده دقیقه خیلی کمه من دوست دارم بیشتر از اینا با هم باشیم .
دقایقی بعد وارد یه خونه ویلایی در همون نزدیکی شدند …
-این جا خونه یکی از دوستامه . مجردیه . کلیدشو هم داده به من .. خودش شهرستانه . -چه جالب ! به محض این که پا شون به هال و پذیرایی باز شد مستعان امونش نداد .
-اوووووهههههههه پسر آروم تر آروم تر جه خبرته ! صبر کن پا مون به این جا باز شه بعدا …
-باز شده .. باز شده .. حالا باید یه چیز دیگه باز شه .
-هر کی ندونه فکر می کنه که تو در چه سختی و عذابی قرار داری .
-به نظرت من پسر شیطونی هستم ;
-آهههههههه نمی دونم اینو باید از حرکات بعدی تو بفهمم . فقط طوری لباسامو درش بیار که برای بر گشتن اتو نخواد ..
دو تایی شون خیلی سریع و ضر بتی خودشونو لخت کردند … و خیلی زود خودشونو روی تخت اتاق خواب می دیدند . بنفشه خوشش میومد که سرشو رو سینه پسر جوون بذاره . اون دیگه عادت کرده بود .. عادت کرده بود و طوری هم لذت می برد که حس می کرد اونی که حالا خودشو سپرده بهش تنها مرد زندگیشه . راستش اصلا هم به این فکر نمی کرد که افشین داره چیکار می کنه . بدون هیچ دغدغه ای . یک آن تصمیم گرفته بود که یک زنگ برای هایده بزنه . ولی با خودش گفت اگه افشین کنارش باشه که هست همین تماس اون ممکنه به یادش بیاره که بنفشه داره چیکار می کنه و اون حس و غیرت مردونه اش به جوش بیاد .. از نظر اون مردان موجودات خود خواهی بودند که حاضر بودند به هر شکلی که شده زنشونو فریب بدن و به د نبال عشق و حال خودشون برن ولی زنشون دست از پا خطا نکنه و اگرم در این مجلس قبلی حاضر شد که بنفشه رو آزاد بذاره به این خاطر بود که خودشم ذینفع بود و قاچاقی خودشو به اون محفل کشونده بود .
-بیا بچسب بهم پسر! نمی خوام هیچ فاصله ای بین ما باشه . من غرق هوسم . منو در آتیش خودت بسوزون .. پنجره رو باز کن .. بذار دلمون به سوی ستاره ها پر بکشه … دستای مستعان دور کمر بنفشه قرار داشت . و از اون جا اومد پایین تر و روی باسنش قرار گرفت . از بر جستگی باسن زن خوشش میومد … از همون پشت انگشتشو به آرومی فرو کرد توی سوراخ کون و کسش ..
-آخخخخخخخخ اصلشو .. اونو بفرست . می خوامش .. ولی مستعان سرشو گذاشت لای پای بنفشه و به آرومی و بعد تند تر شروع کرد به میک زدن کس اون .
بنفشه : وووووووووویییییی یواش تر سوختم .. سوختم … چه با حال می خوری .. بخور .. میکش بزن .. بالاشو بمال .. فشارش بگیر .. آخخخخخخخخخ .. عزیزم ….. ادامه دارد … نویسنده … ایرانی