مردان مجرد زنان متاهل 78
–
اکبر حسابی سبیلاشو روی کس اون زن تاب می داد و می خواست که تا می تونه به بیتا لذت بده .
بیتا : آخخخخخخخخخخ اکبر جون . اکبر جون فدات شم من یواش تر .. یواش تر ….
-سبیلام خوراک می خوان . خوب زیرشونو چرب کن بهشون حال بده . جووووووووون. چه عشق و حالیه . چه کیفی داره !
اکبر حالا دیگه شروع کرد به لیسیدن و میک زدن کس بیتا و درهمون حال که این کارو انجام می داد سبیلاشو در قسمت بالای کس تاب می داد
-اووووووووخخخخخخخ جوووووووون اون کس و کونتو قربون ..
دستای اکبر رفته بود زیر کون بیتا و حسابی دو طرف کون و کپلشو می غلتوند .
-آخخخخخخخخ اکبر آقا داری چیکار می کنی … من سوختم .
نگاه بیتا به کیر گنده اکبر افتاده بود که تلو تلو می خورد و اکبر هم اون کس نقلی و کوچولوی بیتا توجهشو جلب کرده بود … اول یه ماچ از رو اون کس کوچولو و با طراوت بر داشت و بعد یه دستی به ته بیضه هاش زد و کیرشو آورد بالا تر …
-آماده ای خانومی ; اسمت چی بود ;
-بیتا … کنیز شما بیتا ..
-خانوم مایی تاج سر مایی ..
بیتا : فعلا که تاج رو سر کیرته . این تاجو بفرست به قصر شاهی که می خوام ملکه تو بشم .
-اوووووووووخخخخخخ این جوری میگی من بیشتر دلم میره . .
-منم دارم اینارو میگم که بیشتر دلت رو ببرم .
اکبر زیر همون دوش که حالا شیر آبو بسته بود دستاشو دور کمر بیتا قرار داد و اونو به بدنش قفل کرد . یه تکونی به کیرش داد و اونو بین دو تا شکاف کس تنظیمش کرد . -خیلی داغه بیتا خانوم داره می سوزونه . همین جور داره می سوزونه منو آتیشم میده . میگی من چیکار کنم …
-یه خورده بزن تنبیهم کن . آب کسمو بیارش تا بریزه روی کیرت و اونو خنک کنه .
-بذار بریزه .. اونو آتیش بده ..
بیتا : همین جوری که خالی نمیشه .. بکن توش بکن توش ..
اکبر دیگه نتونست تحمل کنه .. یک ضرب طوری فرو کرد توی کس بیتا و تا به انتها رفت که جیغ بیتا رفت آسمون . از اون جایی که این جیغ و داد کشیدنها ی ناشی از درد کون و کس دادن و یا گاهی هم هارد سکس در اون فضا طبیعی به نظر می رسید دیگه کسی کاری به صدا نداشت …
-بکشم بیرون دردت گرفت ;
بیتا : نه اتفاقا ازت می خوام که محکم تر بکنی .. تند تر بزنی .. جوووووووون … همینه ..همینو می خوام عشق است …
فینگلی هم از اون مسیر رد می شد همون کوتوله یک متری ..
-اکبر آقا کمک می خوای ما هستیما ..
-نه داداش کوچولو راضی به زحمتت نیستم .
فینگلی در حالی که کیرشو در دست گرفته و به اکبر و بیتا نشون می داد گفت نگاه کن به نسبت هیکل من این خیلی درشته . خیلی سفت و توپه بد جوری آتیش میده ..
بیتا که آتیشش تند بود و هر کی رو که ار اون مسیر رد می شد دعوت می کرد گفت -حالا می تونه یک کمک خوبی برای شما باشه . خیلی عالیه … اکبر از این که یک شریک پیدا کنه ناراحت بود ولی بیتا در عوضش از اینکه دو تا مرد از وجودش لذت ببرن خیلی خوشحال بود و حال می کرد . فینگلی کیرشو به دهن بیتا نزدیک کرد . زن با این که دوست داشت اون کیر رو در سوراخ کونش حس کنه با این حال دهنشو باز کرد و کیر فینگلی رو گذاشت توی دهنش .. بیتا رفت دهنشو باز کنه و بهش بگه که مراقب کیر و کمرش باشه که به این زودی توی دهنش آب نریزه فینگلی ریخت توی دهن بیتا .. اون قدر لذت برد از این کارش که دستاشو گذاشت پشت کله بیتا و کیرشو تا به انتها فشار می داد . زن نفسش بند اومده بود و راهی نداشت تا همه اون آب کیر رو بخوره …. دیگه نمی تونست حرفی بزنه و اعتراضی بکنه . کار از کار گذشته بود .
اکبر : بیا دو تا یکی کنیم و من از همین جا بکنم توی کونت و فینگلی بذاره توی کست ..
بیتا : آهههههههه اکبر جون . کیر تو رو مخصوص کس من و کیر فینگلی رو مخصوص کون من ساختن . اگه بدونی این دو تا با هم چه حالی میده .
اکبر : باید به من قول بدی بعد از این که فینگلی کونتو کرد منم بکنم توی کونت .
-اون کیرت اگه بره توی کون من که منو جر میده .
-من به تو چی بگم بیتا جون . .. باشه ..
اکبر زیر دراز کشید و کرد توی کس و فینگلی هم از بالا کرد توی کون . فینگلی که می تونست دو تا کیر رو با هم ببینه که چطوری سوراخا رو باز کرده میرن داخل و بر می کردن هیجان زده شده بود . ناله های بیتا به اون حال می داد ..
-آخخخخخخخ فینگلی من مردم . طوری کون می کنی که انگاری داری کس می کنی . چه خبرته ! …. ادامه دارد … نویسنده ….. ایرانی