مسابقات شطرنج
سلامی به بلندای کیر
بعد از ۱۰ ساعت رانندگی و بیخوابی جوری خسته شده بودم که اگه الکسیس کنارم میخوابید کیرم راست نمیشد با این حال رفتم مسابقه بین المللی شطرنج شرکت کردم پشت میز نشسته بودم منتظر حریفم بودم اسمش ریحانه بود ولی من فکر میکردم بچه ساله چون ریتینگش ۳۰۰تا از من پایین تر بود تو حال خودم بود که ریحانه خانم اومد پشت میز نا خود اگاه از جام بلند شدم فکر کنم غریضه کسلیسیم عمل کرده بود سینه هاش مث مرواریدی که تو صدف حبس شده برق میزد فکر کنم به لباس اکلیل زده بود یا من کسخل شده بودم بعد از چند دقیقه که برای من مث چند ثانیه گذشت سرداور گفت بازیکنا لطفا استارت کنن فکر کنم چون جاذبه ممه هاش خیلی زیاد بود برا من زمان دیر تر میگذشت هنوز بازی شروع نشده بود من باخته بودم چون نه حوصله شطرنج رو داشتم نه تمرکز ودرعین حال یه کیر شق داشتم جوری که داشت لایه اوزون رو پاره میکرد وسط های بازی بود که کم کم به خودم امدمو به خودم گفتم پسر انقدر کسلیس نباش هزار کیلومتر راه نیامدی که بخاطر ۲۵۰ گرم باخت بدی تازه داشت وضعیتم خوب میشد که جنده خانم سینه هاشو گزاشت رو میز و دست هاشو گذاشت زیر چونش و مستقیم به من نگاه میکرد دوباره رفتم تو کما ولی این دفعه تصمیم گرفتم قوی باشمو کسلیسی رو بزار کنارم برای اینکه ریکاوری کنم از سرداور اجازه گرفتم که برم بیرون ولی گفت خودمم باید بیام برای اینکه تقلب نکنی اقا ما رفتیم بیرون یه سیگار بکشیم هنو روشن نکرده بودم احساس کردم یکی با دست زد رو شونه هام سرم رو برگردوندم پشمام ریخت داوره به فاصله ۱۰ سانتیم وایستاده بود و با حالت بیا منو بکن زل زد تو چشام دل و زدم به دریا ازش لب گزفتم همزمان که لب میگرفتم با دستم سینه هاشو میمالوندم منو هول داد تو یه اتاق انباری مانند که تاریکی خالص بود اما این تارکی هم باعث نشد نوک ممه های صورتیش از چشم های من دور بمونه بعله چشم ها رو باید شست جور دیگری باید کرد دیگه از لب گرفتن خسته شدم برش گردوندمو مث وحشیای کص ندیده شلوارشو کشیدم پایین باقدرت کردم توش دستاشو رو دیوار انباری گزاشته بودو کون بزرگشو قمبل کرده بود عقب درحالی که یه دستمو کرده بودم تو دهنش از پشت داشتم سنگین تلمبه میزدم صدای ناله هاش که سعی میکرد جلوی خودشو بگیره ولی نمیتونست منو بیشتر حشری میکرد همین که خواستم از جلو بزارم توش جلوم رو گرفت مث سگی که جلوش استخون میندازی رو دو زانو نشستو کیرم رو خورد با دوتا دستام سرشو گرفتم و محکم فشار میدادم دیگه طاقت نیاوردم ابم همینجوری تو دهنش ریخت ولی انگاری ازش خوشش نیومد تف کرد بیرون داشتم شلوارمو میدادم بالا که گفت حالا با خیال راحت برو بازی تو بکن .
واقعا فرق یه داور بین المللی با معمولی همینجا ها مشخص میشه.
راستی من فقط زمستونا حس نوشتن دارم داستانای قبلیم خاطرات فروشگاه زنجیره ای و سکس رفاقتی هستش باحالن
نوشته: Winter writer