من همانم 8

به ترانه زل زده بودم و باورم نمی شد که اون بازم اومده باشه . فراموشش نکرده بودم ولی اون با اون همه غروری که داشت فکرشو نمی کردم که این قدر راحت سر و کله اش پیداشه . چند بار رفتم یه چیزی بگم که فوری جلو زبونمو گرفتم .
-میگم تو الان کار داری ;
 -چی بود ترانه جون .. واسه تو کار ندارم ..
-نه دلم نمی خواد به خاطر من از کار و کاسبی بیفتی ..  
-اگه بابا بیاد  بگه چرا بسته یه بهونه ای میارم میگم رفتم دنبال فلان جنس ..
 -این جوری دوست ندارم . دروغ میشه ..
-حالا چه ایرادی داره کمی هم به خودم برسم …
 -خودت می دونی . میگم  حالشو داری که تو رو به یه پیتزا دعوت کنم ;
-نهههههه دختر ببینم تو گنج پیدا کردی ; راستش من خیلی دوست دارم دعوت تو رو قبول کنم ولی هر چی فکر می کنم خیلی زور بزنم بازم همون همبر گر رو بهت بدم . یه لبخندی زد و گفت اگه می خوای بیای بیا که منم درس دارم . و باید برم . اگرم نیومدی دو تایی شو با هم می خورم .
 راستش من راضی بودم هیچی نخوریم و با هم قدم بزنیم .. با هاش حرف بزنم . یه چیزی توی وجودم نشسته بود . به قلبم چنگ انداخته بود . انگار نمی ذاشت که من حرکت کنم .. فقط می خواستم به ترانه و حرکات ساده اش نگاه کنم . شیک پوش نبود ولی تمیز می پوشید . دوست داشتم بغلش می کردم .. ولی نه .. نه ..کامیار این قدر زود خودت رو اسیر نکن . همه از عاشق شدن بد تعریف می کنن . خیلی ها هستند که عاشق تواند . تو رو دوست دارن . تو رو می خوان . می خوان با تو باشن کامیار … ولی خب همه شون لوسن … سادگی و رک گویی این دخترو ندارن . اون خودشه .. دوست داره خودش باشه ..  نمی تونستم بهش فکر نکنم . بی اراده مغازه رو بستم و با هاش راه افتادم . پولای دخلو که فکر نکنم قیمت دو تا مینی پیتزا هم می شده از دخل بر داشتم … دستمو خونده بود ..
 -نمی خوای ولخرجی کنی ..
گفتم دعوت من دیگه ..
 -حالا نمیشه ساندویچ گاز بزنیم ;
 -و اون وقت تو مال خودت رو بدی به سگ ;
 -آخه اونم حیوونه ..
وقتی این حرفو زدم دو تایی مون خندیدیم …چقدر خوشگل تر می شد وقتی که می خندید . دندونای سفیدش مثل یاس های سفیدی بودند که نور خورشید برشون تابیده باشه  و خود صورتش مثل ماه و خورشید می شد .. انگشتاشو گرفت جلو چشام و گفت 
-اوهوی عامو .. چی شده ;! خوابت برده ;!
-اون وقت اگه من نتونم از این کارا واست بکنم چی میشه ;!
 -تو بالاخره یه روز این کارو می کنی . یعنی اگه دستت بر بیاد هر کاری که دوست داری انجام میدی … ولی بگذریم . اصلا هیچی معلوم نیست شاید دیگه این طرفا پیدام نشد . آخه من دوست ندارم به کسی بدهکار باشم . تازه من یادم نرفته که تو یه دختر پولدار می خواستی .. یه دختری که بتونه خرج تو رو بکشه . خونه و ماشین داشته باشه . زندگی تو رو تامین کنه . اصلا چطوره یه مهریه هم واست در نظر بگیره ..
-دستم میندازی ترانه ;
-نه اصلا صحبت این چیزا نیست . اومدیم و به گیر یه همچین دختری افتادی . حالا فکر نمی کنی وجود من باعث شه که تو از همه اینا عقب بمونی ; این طور نیست ; من نمی خوام مانع پیشرفتت شم ..
 واسه این که یه حرفی واسه گفتن داشته باشم و یه شوخی هم کرده باشم گفتم حالا تو دخترشو گیر بیار. ..
 یه اخمی بهم کرد که جا رفتم … متوجه شدم که اون آمادگی شوخی نداشته … هیچی نشده قهر کرده بود …
-ترانه کجا داری میری ..من شوخی کردم . اصلا همه اینا شوخی بود … حالا بیا دیگه روزمونو خراب نکن … ..
از درون خودمو بستم به فحش .. ای کامیار لعنتی حرف نداری بزنی خفه شو دیگه . حالا باید کلی ناز این دخترو می کشیدم تا  بر گرده سر جای اولش .. یعنی اون فقط اومده بود تا بدهی خودشو به من بده ; چون بهش یه ساندویچ درب و داغون داده بودم می خواست زیر بار منت من نباشه ; یا می خواست این طور نشون بده که باید به این صورت ازش پذیرایی کنم . ای خدا چرا این جوری شده بود ..
 -ترانه من دیگه دنبال اون جور دخترا نیستم . اصلا ازت چیزی نمی خوام .. پولت رو هم نگه داشته باش . تو دانشجویی خرج داری …
-صد دفعه بهت گفتم من از اون دخترایی که فکر کردی نیستم . من واسه خودم شخصیت قائلم .. هر پسر خیابونی که از راه برسه و یه لبخند بهم بزنه و با هاش برم نیستم . دوستی های خیابونی بیشترش توی همون خیابون تموم میشه . می رسه به بن بست . فهمیدی ; راجع به منم خیال بد توی سرت نداشته باش ..
-ترانه ! من چیکار کردم که تو داری این حرفا رو می زنی ..
 حس کردم بهتره که یه قهر, منم داشته باشم . سرمو انداختم پایین و گفتم باشه حالا که راجع به من این طور فکر می کنی من نمی خوام اذیت شی ..
 رفتم سمت مغازه که مثلا یه نازی واسش کرده باشم … ولی دیدم یه نگاهی تو چشام انداخت وبهم گفت باشه هر جور راحت تری .. دیگه هم این طرفا پیدام نمیشه …
بازم گند زده بودم …
 -صبر کن ترانه ! کجا داری میری ..
 -همون جایی که تو داری میری .. من از آدمای دروغگو خوشم نمیاد ..
-واسه چی بهم میگی دروغگو ..
-واسه این که چشم و دلت یه چیزی میگه زبونت یه چیز دیگه . بی خود نخواه سرم شیره بمالی …
مثلا از نگاهم خونده بود که دارم فیلم بازی می کنم . این دختر دیگه حسابی  رو مخ آدم راه می رفت . چشامو گرد کرده نشونش دادم
 -ببینم حالا چی می بینی توش . حالا فکر می کنی که چه حسی دارم .
-حالا فکر می کنم که تو با تمام وجودت می خوای که منو بزنی ..
-وای ترانه تو دیگه کی هستی ;! … ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا