من و خواهرزاده عزیزم
این داستان که میخونید کاملا واقعی هست و داستان خودم با خواهرزادمه
اگه بخوام اولین سکسمو بگم واقعا یادم نمیاد کی بود و چطوری،
از اونجای که من فقط ۲ سال باهاش اختلاف سن دارم و وقتی تقریبا میشه گفت وقتی راهنمایی میخوندم خواهرم با شوهرش اختلاف پیدا کرد و اومدن خونه ما و ما با هم بزرگ شدیم کم کم بهش علاقه پیدا و فیلم های ماهواره رومون تاثیر گذاشت و از لب گرفتن شروع کردیم تا سکس از عقب حالا بگذریم میخوام آخرین سکس با عزیز دلمو براتون تعریف کنم.
داستان برمیگرده به چهار سال پیش وقتی که ۱۸ سالم بود و رویا (اسم مستعار) ۱۶ سالش ،
من برای ادامه تحصیل و … از شهر خودمون اومده بودم به شهر بزرگ دیگه که نمیخوام اسمشو بیارم ، پیش خواهر دیگه ام که تو اون شهر دانشجو و کار میکرد دو تامون با هم زندگی میکردیم یه روز این رویا اومده بود مهمون خونه ما و من میدونستم قراره اتفاقی بیوفته از دوستام قرص گرفته بودم و میدونستم که از گل خوشش میاد یه کمی هم گل گرفته بودم صبح بود و خواهرم میخواست بره سر کار من پا شدم و قرص انداختم ولی چون باید نیم ساعت زود تر مینداختم خواهرم کارش کمی طول کشید و تا یک ساعت نرفت سر کار و بدن من واقعا گرم شده بود جوری که انگار ۴۰ درجه تب داشتم خلاصه اخرش خواهرم رفت سرکار و رویا هم باهاش رفت تا دم ایستگاه برسونتش هم یه قدمی زده باشه منم بهش گفته بودم که گل خریدم باهم بزنیم و وقتی برگشت من همه چیرو اماده کرده بودم و وقتی برگشت من با خودکار جویز درست کرده بودم تا باهم بزنیم و وقتی برگشت رفتیم تو اتاق من و شروع کردیم به کشیدن و
همینطور کشیدم تا تموم شد.
رویا: بابا این چیزی نیست منو اصلا نگرفته
+خب حالا بیا یدونه موزیک بزارم باهاش برو تو فاز
و من رفتم روی تخت و بهش گفتم بیا پیشم و اومد منم یه موزیک میکسی گذاشتم ،
و اصلا برام مهم نبود که موزیک چیه فقط میخواستم باهاش دوباره سکس کنم و کم کم شروع کردم به خوردن گردنش ولی میدونم چرا نزاشت لبشو بخورم و آروم لباسشو دادم بالا و سینه های زیبا و جونشو خوردم وقتی دارم الان مینویسم واقعا نمیدونین چه حالیم وقتی یادم میاد و و با دندونم نک سینشو یه گاز کوچیک زدم اروم برش گردوندم و کمی با کونش ور رفتم نمیدونم چرا ولی با حالی که قرص انداخته بود کمی که مالیدم ابم اومد ولی به روی خودم نیاوردم و زود جمش کردم و ریختم تو دستم ولی کیرم سفت سفت بود خوابوندمش و اروم گذاشتم دم کونش و تلمبه های یواش و کوچیک زدم بهش دیگه اونم داشت حال میکرد وقتی صدای آروم آه آه کردنشو میشندم داشتم دیونه میشدم و بعد چند دقیقه که تلمبه زدم ابم اومد و ریختم تو کونش و تو همون حالت بی حس شدم و ولو شدم روش ولی الان دیگه که من خوابیده بودم روش و حرکتی نمیزدم خودش کونشو عقب و جلو میکرد ای وای عجب لحضه ای بود و من چند ثانیه تو همون حالت بودم ولی چون قرص انداخته بودم کیرم نخوابیده بود و دیگه خودم شروع کردم به عقب جلو کردن و زدمو زدمو زدمو و بالاخره بار سوم هم ابم اومد و دوباره ولو شدم روش و بعد چند دقیقه پا شدیم خودمونو درست کردیم .
این داستان آخرین سکس من با رویا بود بعدش دیگه نشده نمیدونم چه فکری درباره من میکنین یا باور نمیکنید اصلا برام مهم نیست ولی اینای که من گفتم کاملا واقعی و از زندگی خودم بود نمیدونم چرا ولی احتیاج داشتم اینارو بنویسم .
تمام
نوشته: من