من و داداش و عمه و مامان 2
–
در حالی که بیشتر وقتا در اتاق خواب بودند . .. حتی یک بار با گوشای خودم شنیدم که از پدرم خواست که اونو ماساژش بده . پدر گفت زن! بچه ها مخصوصا این پسره توی خونه هست بده . خوبیت نداره .دیگه نمی دونست وقتی که اون نیست پارسا همچین از دو طرف کون مامان گوشتاشو جمع می کنه میاره به طرف بالا که منو که یک زنم یه جوری می کنه .. خلاصه دیگه چی بگم . همش منتظر یه حادثه بد بودم که دیگه تمام آرامش منو بر هم بزنه . اگه اسم این مدل زندگی رو بشه گذاشت آرامش داشتن .. یه روز قرار بود یه کله گنده ای بیاد دانشگاه سخنرانی کنه . اتفاقا اون روز از صبح کلاس داشتیم تا غروب . تمام کلاسامون تعطیل شده بود . نمی خواستم تا یه چند ساعتی چیزی بگم . دوست داشتم کسی مزاحم من نشه و من بتونم که تو اتاق خودم بشینم و با لب تابم ور برم . به سایتها سر بزنم و فیلم ببینم . واسه همین یه کاری کردم که پارسا که تعطیل بود و مامان پری فکر کنن که من رفتم دانشگاه .. می تونستم از پنجره پشتی برم به حیاط اگه یه وقتی دستشویی داشتم و یه نردبون هم کنار پنجره آماده کرده بودم ولی این کار کمی عجیب غریب نشون می داد . هدفونو گذاشتم گوشم و شروع کردم به تماشای فیلمای سکسی .. یه لحظه به نظرم اومد که دستگیره در داره تکون می خوره . بازم خوب بود که دروقفل کرده بودم . خودمو کنار کشیدم تا از سوراخ در متوجه من نشن . کی می تونست و می خواست با اتاق من کار داشته باشه -پارسا تو دیدی که پریسا بره بیرون .. -نمی دونم اون خیلی بی سر و صدا میره -تو که می دونی وقتی اون خونه هست حتی اگه مطمئن باشم که خوابه دست به کاری نمی زنم . اون اگه متوجه شه میره به باباش میگه .. از اوناست . اون دفعه داشت پیش عمه اش می گفت که منو مث داداشم دوست ندارن .. دختره پررو ی فضول .. من چرا دوستت ندارم . همه چی که واست فراهمه .. -مامان بیا دیگه . پس کی می خواهیم شروع کنیم . امروز پریسا تا غروب نیست .. -پارسا درسته تا غروب نیست ولی تا ساعت دو بعد از ظهر .. -حالا شروع کنیم همین خود تو تا لحظه آخر شو حروم نمی کنی .. -تا یه ماساژحسابی بهم ندی من حال و حوصله هیچ کاری رو ندارم . نمی دونستم دارن از چی صحبت می کنن .. مامان بازم رفته بود رو تخت ما ساژ . این بار سوتین نبسته بود . یه شورت فانتزی نخ مانند هم پاش کرده بود . پار سا هم که عین اون فقط یه شورت داشت . برای اولین بار بود که اونا رو در این وضعیت می دیدم . خیلی ناراحت شده بودم . چرا اونا می خوان این طور راحت باشن . مامان من هنوز چهل سالش نشده بود . خوشگل و خوش اندام بود .شباهت زیادی به پار سا داشت . یعنی اونا می خوان این قدر آزادانه کار کنن . ال سی دی رو هم روشن کردند . یه فلش گذاشت توی دستگاه .. پخش یه فیلم سکسی شروع شد .. -پارسا چند بار بهت بگم از این فیلما نبین . مگه نمی دونی توی این خونه دختر داریم . اگه این فلش ها دست پریسا بیفته چی . مامان خودش لپ تاب اختصاصی داشت . انگاری هنوز پار سا بهش یاد نداده بود که چطوری بره به سایتهای سکسی و یا فیلمهای سکسی ببینه . بهش در این مورد چیزی نگفته بود . شاید می ترسید که این آزادیها از اون سلب شه . روغن مالی رو شروع کرد . سوراخ کلید درست روبروی فضایی قرار داشت که مامان دراز کشیده بود و من خیلی راحت می تونستم اون جا رو ببینم . کف دستای سینا که به کون مامان می رسید دوباره همون حالت جمع کردن قبل رو پیش می گرفت .. تا این جاش برام تازگی نداشت . تازگی اون فقط قرار گرفتن مامان و سینا با یک شورت در کنار هم بود . شاید قبلا هم این کار رو انجام می دادند و من حواسم نبود . یا این که چون بودم دانشگاه نمی دیدم . در هر حال سینا اومد بدنشو روبروی صورت مامان قرار داد و دستاشو از زاویه مخالف گذاشت رو کمرش و شروع کرد به شونه هاشو مالوندن . شاهد صحنه ای بودم که برای یه لحظه قلبم می خواست وایسه .. مامان شورت پار سا رو کشید پایین . کیر داداش زد بیرون . واااااااووووووووو چقدر کلفت بود .. تف .. حالمو داشت بهم می زد . دستمو گذاشتم رو قلبم . تپش قلبم از حرص زیاد شده بود . داشتم زجر می کشیدم .می خواستم فریاد بزنم . زمین دهن باز کنه منو ببلعه . شرمم میومد دررو باز کنم به روی اونا بیارم که این چه کاریه دارین انجام میدین . زن مگه تو نمی تونی بیست روز صبر کنی تا شوهرت بیاد ….. ادامه دارد … نویسنده … ایرانی