من و زنداداش خانمم
بهنامم 39 ساله چاقم 114 وزن 189 قد داستانی که تعریف میکنم واقعیه
تک دوماد یک خانواده معمولیم البته خواهر زن دارم بزرگتر از خانمم و قیافش عین زن شرکه اما داستان من با زن برادر بزرگ خانمم. اسمش مهساست البته اسما اینا نیستن میگم که برادر خانمم نبینه چون همش داستانهای اینجا رو پیگیری میکنه . مهسا خانم ما یه رون وکون عالی بزرگ داره با یه صورت معمولی یبار که با خانمم فرشهای خونه پدر زنم رو میشستن بابامو مسخره میکرد منم شنیدم و دعواشون کردم وتو دلم قسم خوردم که همچین بکنمت خودت ندونی از کجا خوردی یه مدت گذشت و بهش اس دادم عذرخواهی کردم و گفتم البته تقصیر شما بود ولی بازم من عذر خواهی می کنم واز این خزعبلات تا دیگه اونم معذرت خواهی کرد ودیگه اولش بهش اس های روانشناسی میدادم یکم که گذشت غمگین میذاشتم اونم جواب میداد کم کم عاشقانش کردم واولاش جواب نمیداد بعد یه مدت یه روز اس عاشقانه داد ودیگه بهش اس واقعی میدادم ومیگفتم عاشقش شدم وهمش جلو چشممه ونمیتونم زندگی کنم وکوس شعر گفتن این روند حدود شش ماه طول کشید تا کمکم از عاشقانه رسیدیم به جک سکسی فرستادنو یه روز بی هوا چون طبقه پایینی خونه پدر زنمه تو راه پله بهش رسیدم و یه لب عالی ازش گرفتم اونم مثل این فیلما خودشو زد به دیوار و پرید خونه خودشون ما رفتیم بالا و اس داد بیچاره ترم کردی منم با ادای این با کلاسا تشکر کردم وممنون بهم این فرصت رو دادی وخلاصه کوس شعر دیگه هربار تو کوچیکترین فرصتی ازش لب میگرفتم یه چند ماه گذشت یه روز مهمونی بود خونه پدر خانمم . باجناق های پدر خانمم اومده بودن منم گفتم سرم خیلی درد میکنه با کسب اجازه از حضور مهمونا و برادر خانمم رفتم خونشون که طبقه پایین بود گرفتم و دراز کشیدم و خودمو زدم به موش مردگی و بعد نیم ساعتی مهسا اومد پایین و بالای سر ما باز لب تو لب شدیم دستم بردم تو سینشو میمالوندم اونقدر حشری بود کیرمو میمالوند انگار میخواد بکنه از جاش با کمال ناباوری کیرمو از شلوارم بیرون آورد برام ساک زد داشتم میمردم دستمال کاغذی رو آورد با ساک وجلق آبمو آورد گفت اینم مسکن و خندید و رفت بالا باور کنید هنوزم بعد هزار بار کردنش اون بار اول جلو چشمامه. هر شب سکس چت میکردیم وآرزوی سکس با همو میکردیم تا یه روز از سر کار رفتم خونه پدر خانمم و رسیدم خونه خالی بود گفتش که زن عموی همسرم فوت کرده و اونا رفتن تشییع جنازه ومنم چون گوشیم خاموش بود اطلاع نداشتم اون خونه مونده بود جواب تلفن بده و به فامیل زنگ بزنه…
فرصت ازاین بهتر نمیشد رفتیم تو کار هم هر بلایی بلد بودیم سر هم آوردیم از اونجایی که هم بچه دار شده بود هم کیر من کوچکتر از همسرش بود زیاد حال نمی کردم فقط ساک زدناش دیوونم میکنه انقدر حرفه ای که نگو نپرس بعد یه مدت هم به آرزوم رسیدم واز پشت کردمش حالا دیگه فقط ازپشت میکنمش میگم جلو با همسرت عقب اختصاصی من باور کنید اونقدر کردمش زن خودمو نکردم
نوشته: بهنام