من و شروع زندگی جنسی با شوهرم

سلام
اسم من فرنازه ۴۰ سالمه و متاهل هستم. اسم همسرم مهرداده و همسن منه. ما هردو شاغلیم و از نظر اجتماعی جایگاه خوبی داریم، هشت ساله که ازدواج کردیم و تو این هشت سال هشت هزار تا داستان داشتیم البته با اغراق. من دوست دارم براتون بنویسم شاید براتون جالب باشه و منم از حرفاتون چیزای جدیدی یاد بگیرم.
من تو ۲۵ سالگی یکبار ازدواج کردم و‌ چهارسال بعد بخاطر موضوعات مسخره همیشگی جدا شدم از وقتی جدا شدم تا موقعی که دوباره ازدواج کردم با ۳ نفر وارد ارتباط شدم تا بعد از مدتی تنها موندن با مهرداد آشنا شدم.
همه داستان از جایی شروع میشه که مهرداد توی سکسامون شروع کرد به آوردن اسم همسر سابق و دوست پسرام،اوایل ناراحت میشدم و کارش بشدت اذیتم میکرد، راستش من حتی فانتزی جنسی به گوشمم نخورده بود، فکر نکنید میخوام بگم من خیلی پاک و منزه هستم ولی واقعا هیچوقت چیری در مورد فانتزیهای جنسی نشنیده بودم تا اینکه
یادمه ساعت ۲ صبح بود مهرداد بیدار کنارم دراز کشیده بود، از صدای نفساش میفهمیدم بیداره ولی بطرز عجیبی امشب ساکت بود حس میکردم یه اتفاقی قراره بیفته یه دلهره ای تو جونم بود یهو مهرداد گفت: فرناز اگه من یه مشکلی داشته باشم که فقط بدست تو حل بشه و اگه حلش نکنی مجبور باشم برم چکار میکنی؟ یهو تیره پشتم لرزید، دهنم خشک شد تو صدم ثانیه هزار تا فکر کردم، اینقدر حرفش شوکه م کرده بود که نمیتونستم چیزی بگم من خیلی تو این ازدواج وسواس بخرج داده بودم، خیلیارو بررسی کرده بودم چون بشدت از ازدواج دوم میترسیدم، خدایا این چی داره میگه ما تازه یکساله ازدواج کردیم همه چی که خوبه…. گفتم بگو چی شده لطفا؟

ببین فرناز من با خیلیا رابطه جنسی داشتم و همیشه از انتخاب تو بخاطر اینکه زن کامل و با تجربه ای هستی راضیم ولی راستش یه مدته بشدت دارم از فکر اینکه تو همینجوری که با من سکس میکنی با مردای دیگه بودی دارم دیوونه میشم…. چند بار فکر کردم برم روانشناس دیدم میگه احمق مگه کور بودی…. یه وقتایی میخوام برم تک تکشونو خفه کنم و بعضی وقتا بشدت کنجکاوم که چی تو سکستون میگذشته. فرناز یعنی با این لحن و صدایی که هر مردی رو روانی میکنه به مثلا بابک شوهر سابقتم با صدای حشری کثافتت میگفتی بابک عاشق کیر کلفتتم فقط تو میتونی منو مثل سگ حشری کنی و آبمو بیاری؟ آره ؟جواب بده فرناز
مغزم داغ شده بود این دیوونه چش بود، نفساش وقتی داشت در مورد صدام حرف میزد تند شده بود ، تو تاریکی نمیفهمیدم عصبیه یا دچار نوسان احساساته گفتم: مهرداد چی داری میگی من چند بار بهت گفتم من بهترین سکسامو‌ با تو داشتم چون واقعا عاشقتم……
پرید وسط حرفم…- ببین فرناز عشق هیچ ربطی به سکس نداره میتونی این دوتارو جدا کنی از هم؟
بحث باهاش بیفایده بود میفهمیدم عصبیه دیگه
توی دلم آشوب بود ولی آروم گفتم مهرداد بگو چکار باید بکنم حالت بهتر بشه
انگار در بهشت باز شده بود میتونستم صدای لبخند گشادشو بشنوم
گفت تنها راه اینه که موبمو برام سکساتو تعریف کنی مثلا بگی اولین بار چجوری هادی بهت گفت بیا بکنمت و چجوری بهش کوص دادی یا با جزئیات بگی اون پسره که تو سوپر مارکت چند بار دیدیش و خیلیم خوشتیپ بود و سه سال تمام باهاش سکس میکردی چجوری میگاییدت؟ هیچوقت منیشو خوردی؟ فرناز زیر کیرش چجوری جیغ میزدی عشقم منو بگا آبم داره میاد تندتررررر…. من چشمام گردتر میشد و مهرداد ادامه میداد دیدم دستشو برد طرف کیرش، چشمام به تاریکی عادت کرده بود دیدم کیرشو گرفته وای خدایا هیچوقت اینقدر گنده ندیده بودمش، یعنی چی؟؟؟؟ گفت فرناز من دارم از حشریت میمیرم فکر اینکه تو زیر یه مرد آبت داره میاد منو تا مرز جنون حشری میکنه، فرناز ساک بزن برام بگو احسان میخوام امشب منی خوشبوتو تا ته بخورم… فرناز عشقم زود باش فکر کن من مهرداد شوهرت نیستم من احسان بکنتم و داری عین سگ برام ساک میزنی … بگوووو صدام کن احسان.
داشت از شهوت میمرد دستمو گرفت برد طرف کیرش، گرفتمش واقعا کلفت شده بود باورم نمیشد، گفت فرناز صدام کن احسان، نمیتونستم کاری بکنم ولی کاری نکردنم داشت اوضاع رو بدتر میکرد، دولا شدم رو کیرش، وقتی سرشو کردم تو دهنم انگار این اون کیری که هر شب ساک میزدم نبود، گفتم احسان عاشق کیر کلفتتم آبتو بریز تو دهنم میخوام مزه مزه ش کنم، داشتم جلق میزدم و دهنم دم کیرش بود، ناخودآگاه صدام عین وقتایی شده بود که میتونستم ده تا کیرو جر بدم ولی کوصم حشری نبود، هیجانزده بود، گفت بده آب کیر هرزه کثیفتو بهم احسان، هنوز سر کیرشو نکرده بودم تو دهنم که یه داد زد و منیش بطرز باور نکردنی ای پاشید بیرون، هرگز همچین ارضا شدنی از مهرداد اونم با جلق ندیده بودم، پشت هم میگفت فرناز من عاشقتم و من همونجوری عین چوب تکون نمیخوردم، پاشدم بغلم کرد گفت بیا دراز بکش نفسم، یهو دیوونه شدم، دست خودم نبود تحت فشار عصبی عجیبی بودم و شرایطو درک نمیکردم،اینبار من زدم زیر خنده اونم بللللد داشتم قهقهه میزدم دست خودم نبود نمیتونستم جلوشو بگیرم، همون وسطا گفتم شوخیه نه ؟
بازومو گرفت محکم تکونم داد گفت چته افرناز چرا ادای بچه هارو درمیاری…. خنده م قطع شد یهو، مهرداد هیچوقت با من با این لحن حرف نزده بود
خدایا خواب بودم… همه آموزه هام در مورد رابطه و کتابایی که خونده بودم و فکر میکردم بلدم یهو کشک شده بود. مرد از نظر خانواده من باید رگ گردنش باد میکرد اگه یکی به زنش نگاه میکرد…. درست یا غلط یه کم غلیظ تر یا رقیق تر این چیزی بود که بلد بودم.
پاشدم رفتم تو آشپزخونه
خدایا این مرد چطور میتونست اینقدر بیغیرت و بی ناموس باشه، آخه این چه ماجراییه
یهو مهرداد از پشت بغلم کرد، لباشو آورد دم گوشم گفت باور کن من دارم از عشق تو میمیرم، الان دلم میخواد هر کی بهت دست زده رو بکشم، تو فقط مال منی بگو فقط مال توام، بگو مهرداد هیچ کیری تو کوس تنگ و قلنبه و سفیدم نرفته، بگو هیچ دستی رونای نرممو لمس نکرده، بگو من واسه کسی از کوصم آب لای رونام راه نیفتاده وگرنه الان میرم دم مطب احسان جونت.
انگار برق ۲۲۰ ولت وصل کردن بهم، این شوهر من بود، هنوز ۱۰ دقیقه نشده بود که با فکر گاییده شدن من با کیر احسان تا پای قله حشر رفته بود….
گفتم چته تو؟ دیوونه ای یا جنون گرفتی؟ مریضی چرا عین آدمای روانی حرف میزنی، عصبانی بودم داشتم میلرزیدم
اومد جلو بغلم کرد هولش دادم، تا گفت فرناز بغضم ترکید خودمم نمیدونستم چمه، بغلم کرد قربون صدقه م میرفت، اونم داشت میلرزید، دستشو اون وسط برد لای پام روی کوصم، گفت عشقم باید آبت بیاد آروم میشی، انگار یه چیزی محکم خورده بود تو سرم توام مقاومت نداشتم گریه م از هق هق به اشک آروم تبدیل شده بود. دست مردونش چاک کوصمو باز کرده بود، گفت هرزه من چرا کوصت اینقدر خیسه، در برابر مالش چوچولم هیچوقت مقاوم نبودم و اینکار پاهامو وا میکرد، صدای نفسام بلند شد، مهرداد هم حشری شده بود، گفت لاشی جنده با اسم احسان اینجوری بدون مکیدن چوچولت با لبام حشری و خیس شدی؟ منو برد سمت هال و خوابوند رو زمین، کوسم داشت له له میزد براش، لعنتی کارشو بلد بود، دیگه حرفاش مهم نبود برام، عین مار داشتم بخودم میپیچیدم، فقط کیر میخواستم که آتیش کوص داغمو بخوابونه، گفتم نمالش کسکش من کیر میخوام، گفت کیر کیو؟ گفتم تورو مهرداد، گفت کیر احسانم میخوای عشقم؟ اینقدر حشری بودم که گفتم میخوام کیر احسانم میخوام، بگو عین همیشه کوص تنگ حشریمو بگاد، مهرداد عین دیوونه ها اومد روم پاهام باز کرد و اون کیر سنگ کلفتو عین وحشیا کرد تو کوصم، واااای همینو میخواستم، کوصم عین گشنه ها بلعیدش، پستونام عین سنگ شده بود نوکشون دو برابر شده بود، مهرداد کیرت تو کل سوراخام فقط منو بگا، میخوام تا صبح کوص و کونمو یکی کنی حرومزاده لاشی، تو بکن منی، بگاااا مادرجنده ، وای نوک پستونمو کرد تو دهنش، از درد دندوناش لذت میبردم، ناخونام پشتشو از حشریت خراش میداد و مهرداد با شدت بیشتری تلنبه میزد، همه همسایه ها از صدای کوص دادن شهوتی من احتمالا بیدار شده بودن، وای بدون مالیدن چوچولم آبم داشت میومد، گفتم مهرداد آبمو داری میاری، گفت با کی؟ گفتم تو و احسان
تا اسم احسانو آوردم چنان دادی از شهوت کشبد و گفت منیم تو رحمت که منم طاقت نیاوردم و ارضا شدم انگار از روی زمین بلند شدم، نگاه کردن به صورت مردونش انگار مدت ارگاسممو زیاد میکرد، وای جفتمون مردیم، افتاده بود رو من و منم بغلش کرده بودم و حس میکردم با همه سلولای تنم عاشقشم
و این بود شروع داستانهای عجیب و گاهی خطرناک و غیر قابل کنترل شدن زندگی جنسی من و مهرداد….
اگه از این داستان خوشتون اومد حتما ادامه میدم چون میتونم کلی سورپرایزتون کنم، مطمئنا داستانهای دیگه بخاطر حذف معرفی خودمون سکسی تر میشه.

نوشته: فرناز

دکمه بازگشت به بالا