من و دو دختر شیرازی

سلام بسیار زیباس بخونیدش حتما این داستان کاملا واقعیه و از کس و شعر گفتن و دروغ هم خوشم نمیاد به خصوص از داستان های محرم

1 ساله ک توی انجمن کیر تو کس هستم 25 سالمه از یه شهر جنوبی به اسم بندر گناوه توی استان بوشهر اسم خودم حمید یه پسر عمو دارم توی خط دختر بازی هست توی دانشگاه با دو تا دختر که توی شیراز با هم توی یه اتاق بودن به اصلاح هم اتاقی بودن و خیلی با هم جور بودن 2 سال هم با هم بودن خلاصه یه تابستون بود من خاستم برم شیراز با دوستم یه 1 هفته ای بگردیم و عشقو حال کنیم کلی پول با خودمون برداشتیم همین تابستون امسال . ما ماشین نداشتیم دوستم هم 24 سالش بود خلاصه بلیت گرفتیم که با اتوبوس بریم صبح همون روزی ک قرار بود ما بریم ترمینال این پسر عموم از شیراز اومد خونه ی ما پیش من که یه کاری داشت واسش انجام بدم خلاصه کارشو انجام دادم پسر عموم پرسید حمید امروز میخوای چیکار کنی بهش گفتم میخوایم با دوستم بریم شیراز حال کنیم یه چند روزی خوش بگذرونیم اونم تا اینو شنید یه شماره بهم داد گفت من هماهنگ میکنم شیراز ک رسیدین دوستام میان دنبالتون برین اون جا شماره ی دوستش رو هم بهم داد {داستان رو نمیتونم زیاد خلاصه بکنم ببخشید میخوام کل داستانو بدونید }

خلاصه رسیدیم شیراز زنگ زدیم به شمارهه یه دختر برداشت من فکر کردم شماره رو اشتباه داده یهو خودش گفت شما از طرف حامد هستین {حامد پسر عموم هست } گفتمش اره گفت کجایین گفتم باغ جنت هستیم گفت وایسین الان میایم خلاصه اندی گذشت و گوشیم زنگ خورد گفت یه 206 قرمز هستیم بیاین پیشمون یه نگاه کردم دیدمشون رفتیم سمتش یهو دو تا دختر ازش پیاده شدن این لا مصبا یک استایلی داشتن ک نگو هر دوشون لاغر و خیلی خوشگل و خوش تیپ صورتشون ناز سفید و اصلا نگو و نپرس حقیقتش هر دوشون خوشگل بودن و لاغر البته نه خیلی لاغر خلاصه من ک خیلی روم نمیشد رفتیم سلام کردیم اینا با ما دست دادن توی فرهنگ ما کم تر از این چیزا هست خلاصه یه خورده ای حرف زدیم گفتن سوار بشین ما عقب نشستیم تا خواستیم برسیم خونشون از ما خیلی سوال کردن از خودمون اسممون و خیلی چیزا رسیدیم یه خونه ی اپارتمانی بود طبقه ی 4 رفتیم بالا وسیالو گذاشتیم خونه 3 تا اتاق داشت یه اشپذ خونه و یه راهرو نشستیم روی مبل ، اونا یه خورده میوه اووردن تعارف کردن نشستیم یه خورده بحث کردیم بعد من اسمشون رو پرسیدم اسم یکیشون سارا بود اسم یکیشون مونا سارا اهل شیراز بود مونا از همدان سارا خیلی خوشگل بود واقعا زیبا بود اصلا من کیف میکردم ک دیدمش ، علی هم ک دوستم بود باهام بود خیلی دزدکی بهم میگفت اینا خوشگلن اقا شب شد این سارا از من پرسید شما واسه چی اومدین راحت ازم پرسید اومدین بکنید یا بگردین ما هم گفتیم دیگه فرقی نمیکنه شب من و علی روی مبل خوابیدیم اونا روی زمین بعد یه خورده پا شد م رفتم اب بخورم خونه تاریک بود کامل به زوور سر یخچال رسیدم اب خوردم اومدم خوابیدم تا صبح صبحش با هر رفتیم بازار یه مشت گشتیم رفتیم پارک یه خورده با هم راحت شدیم راجب دخترایی ک میدیدیم نظر میدادیم من با سارا یه خورده جور شدم بعد از 3 روز علی هم با مونا شب 4 بود که بعد از ورق بازی کردن وقت خواب چراغ ها روشن بود سارا { وای وای یادم رفت بگم اصلا فراموش کردم ببخشید سارا 24 سالش بود و مونا هم 23 سالش بود } سارا گفت حمید تو امشب باید پیشم بخوابی ولی کلا به شوخی میگفت منم به شوخی گرفتم یه خورده گذشت دیدم هی گیر میده امشب بیا پایین پیشم بخواب خلاصه این علی و مونام ک به ما میخندیدن مونا گفت چرا تعارف میکنی برو دیگه منم ک از خدا خاسته رفتم خوابیدم وسط های شب بود متوجه شدم این سارا بیداره مونام بیداره علی هم بیداره این مونا و علی صداشون در میومد از زیر پتو نگو داشتن میکردن سارا بهم چسبیده بود بلند شدم رفتم توی یه اتاق دیدم پر از کاندوم ریخته روی زمین یه 4 5 تا بسته بود سارا اومد یه خورده خواب الود بود گفت حمید بیا دیگه من از کاندم ها فهمیدم اینا کار همیششونه با پسر عموم رفتم کنارش یه خورده نزدیک تر بهش دراز کشیدم بغلش کردم وای چقدر نرم بود دو بار بوسش کردم اون هیچی نمیگفت هیچی بعد رفتم روی لبش دیدم اونم گرفت اقا این مونا هم که داشت اخ و اوخ میکرد علی لا مصب داشت میترکوند فکر کردم دارن از کون میکنن ولی فکر کنم داشت از کس میزد خلاصه یه خورده لب گرفتیم شهوتی شده بودم خیلی دیگه روم نمیشد برو روی پستوناش ک دیگه خودش دستمو گرفت گذاشت روی کسش من امونش ندادم دستو کردم توی شورتش یه خورده کوسشو مالوندم یهو بلند شد ترسیدم میخواد چیکار کنه روف چراغو روشن کرد من زیر پتو بودم بلندم کرد رفتیم اون اتاق وای چ استیلی داشت لاغر ولی کونش یه خورده بزرگ بود پستوناش برجسته بود اومد بغلم کرد من تقریبا روی فورم هستم و سینم از قسمت شکمم بزرگ تره یعنی هیکلم تقریبا V مانند هست

عکس سارا این عکسشه

قبلا خودم گذاشته بودم عکسش رو واستون اومدو بغل کرد منو دست گذاشت روی کیرم و پشت کمرم رو گرفت و فشار داد من طاقت نیاووردم بوسش کردمو لب گرفتم یه 1 دقیقه ای بعد پیراهنش و سوتینش رو در اووردم ولی لامصب پستوناش سفت بود و منم زبونمو گذاشتم روی نوکش و میمکیدم و میخوردم با یه دستم هم گذاشتم روی کونش بعد کیرمو خودش از توی زیر شلواریم در اوورد بدون حرف زدم خورده خیلی خوب خوردش هم زمان با دستش هم میزد هم زمان منم بعد یه خورده خوردن لب لوچش و گردنش بلند شد اسپری تعخیری اوورد منم اسپری رو زدم زیر کیرم که توپول شده بود و بزرگ

اینم عکس مونا هست

خوب داشتم میگفتم کیرم ک توپول و بزرگ شده بود گذاشتم بین پستوناش و اروم بالا پایین کردم اونم یه خورده سرشو بین پستواش میخورد دیگه کامل لخت شد منم خودمو لخت کردم خوابید روی زمین منم روش خوابیدم از کون یکی کردم توش یه دادی زد که مونا وعلی اومدن توی اتاق دیدم دارن میخندن اونا هم لخت بودن اومدن پیش ما گرممون شد پنکه رو زدیم علی دو پای موناو داده بود بالا و بین پاهاش خوابیده بود و کیرو میکرد توی کسش و لب هم هم زمان میگرفت البته کاندوم زده بود من هم بعد از یه خورده از عقب کردن خیلی لا مصب عقبش تنگ بود چرخوندمش و مثل علی روش خوابیدم زدم توی کوسش ک داغون شد خیلی تند زدم دیگه جیغ میزد گفتمش خیلی درد داره گفت تو کارتو بکن منم کیرو تند تر زدم توی کوسش اینقدر زدم ک کمرم خسته شد دیگه اروم میزدم بلندش کردم خودم خوابیدم رو به بالا اونو گذاشتم روی کیرم و خوابید رویم من یعنی فیس توی فیس سینه به سینه کیر به کوس عقب جلو میکرد بعد 2 دقیقه این جووری زدن ابم ریخت توی کوسش خیلی ترسیده بودم اخه بهش گفته بودم ک اگر بریزم ممکنه حامله بشه بعدش میخندید و گفت من قرص زد بارداری خوردم دیگه خیلی حال کردیم بعدش یه خورده با هم روی زمین خوابیدیم تا صبح صبح هر 4 نفرمون لخت افتاده بودیم بلند شدیم لباس پوشیدیم رفتیم توی شهر توی پارک بگردیم ک توی 5 روز باقی مونده 10 بار دیگه سکس داشتیم ک اونو ادامش رو بهتون میگم حتما الان وقت ندارم دیگه

ادامه ی داستان … بعدا با همین اسم و یک 2 کنارش

نوشته: حمید بوفون

دکمه بازگشت به بالا