من و فرهاد و نیلو

سلام دوستان
این اولین داستانه منه
اسمم علی.بچه یزد.دانشجو اصفهانم
من ترم4 واسه فرجه هارفتم خونه…یشب با دوستم فرهاد (صمیمی ترین دوسم و کسی که هروقت یزد باشم باهمم هسیم)بیرون بودیم ک با نیلو یه زن خر پول یزدی ک حدودا35-40 داشت من مخش زدمو شمارش گرفتم…بعد ک باهاش حرف زدم از تعریفاش معلوم بود خیلی به خودش میرسه…چن روز دیگ باید میرفتم اصفهان
من دیدم واسه من ک خوب نیس به نیلو صحبت کردمو به فرهاد دادمش
یعنی اونم مشکلی نداشت…برای فرهاد اوکی کردمو رفتم اصف
منم ک اصف بودم گاهی بهم اس میدادو بحث سکس پیش میکشید…
تابستون ک برگشتم گفتم چیکار کردی باهاش…گفت هی وعده الکی میداده منم ولش کردم
منم گفتم بیخیالش…اگ یروز دیدیمش کونش پاره میکنیم…
گذشتو گذشت تا اخر تابستون بود ک یروز عصر دیدم بهم اس داد نیلو خانم
بعد یکم اس بازی گفتم شب بیا بیرون ببینیمت
گفت نمیتونم
گفتم من شب دارم میرم اصفهان
اک میتونی بیا ببینیمت بیرون
گفت نه
کفتم باش
شب با فرهاد رفتیم برای ماشینش لاستیک بگیریم بعد پسر عمه فرهاد با دوتادیگ دوستاشم اومدن همرامون…منم ساعت12بیلط داشتم…حدود ساعت8 بود ک نیلو زنگ زد گفت من اومدم بیرون بیا ببینیمت…منم گفتم با دوساممو تو بیا دنبالم گفت نمیشه ماشین من تابلو هست یکی میبینتمون بد میشه برام.گفتم باشه بعدازاینکه برگشتم میبینمت و قطع کردموبه فرهاد گفتم جریانو…گفت ماشین من ور دار ماهم پشت سرتون میاییم…ببرش خونه اگ بحراحتی شد بکنش اگ نشد نگهش دار ماهم میریزیم بزور میکنیمش…زنگ زدم بهشو گفتم رفتم خونه خالم ماشینش گرفتم…کجایی ک بیام پیشت…گفت بیا فلان جا
منم سریع رفتمو دیدمش
ماشین خودش پارک کردو سوار ماشینم شد
منم مستقیم رفتم سمت خونه
گفت کجا میریم گفتم کیف پولم بریم ور داریمو بعدش بریم رستوران…گفت من تو نمیاماااا
گفتم باشه…در خونه ک رسیدیم گفتم بابا زشته جلو همسایه ها…بیا تو سریع میریم
اومد تو و رفت تو اتاق رو تخت نشست…بش گفتم یادته اس میدادی کیر کسوک کنیم و…حالا میخوام بکنیم
یکم مخلافت کرد ولی دید چاره ای نداره و بعدم نیس یکم بده…افتادم روش و شرو کردم به لب خوردن.میبایس زودی کارو تموم میکردم چون فرهاد و اونا قرار شد بعد 20 مین از رفتن ما به خونه بیان تو…منم کیلید رو تو در جا گذاشته بودم ک…
لبشو میخوردمو سینشو میمالوندم…وای باورتون نمیشه…عجب سینه ای داشت…سنش زیاد بود ولی کس کش بخود رسیده بود…اونم با کیرم ور میرفت…مانتوشو در اووردمو سینه هاشو میخوردم اونم هم زمان شلوارمو در میورد…بلند شدم شلوارو شرتوشو تا نیمه کشیدم پایینو یکم کسو کونش مالوندم بعد دیدم انگار میخواد ساک بزنه…کیرمو بردم سمت دهنش شرو کرد بخوردنووویکم خرد گفتم بسه دولا شو رو تخت…قمبل کردو منم کیرمو اروم اروم کردم تو کسش …عجب کسی…لامصب همه چیش مثه دختر18 ساله بود…اضطراب داشتم الان اینا میریزن تو خونه و منم ارضا نمیشم…تند تند میکردمش…اونم حشری خراب…فقط داد میزد…ک داشت ابم میومد…قبلا گفته بود عمل کرده…گفتم میخوام ارضا شم…گفت تورخدا یکم دیگ بکن منم دارم میشم…بکن بکن…فقط داد میزد…خیلی حشری یود…همین ک ارضا شدیم صدای در اومد…پسر عمه فرهاد اوول اومد تو…منکه ارضا شد بودم…زنه هنگ کرده بود…منو محمد پسر عمه فرهاد شرو کردیم به دعوا(فیلم بازی)کی گفته بیای تو خونه و اینا…یکی مشت من بهش زدم اون خیلی خلافه…دوتا حرکت زدو منو انداخت رو زمین…بقیه هم اومدن تو اتاقوووگفتن یا زنگ پلیس میزنیم یامیدی میکنیم…زنه چاره ای نداشت…فرهادم نیومد بکنه چون زنه شک میکردک نقشه بوده…اون دوتا رفیقاش منو از اتاق بردن بیرون بعد در اتاق بستن…دیک ولم کردن زنه نمیداد و گریه میکرد جیغ و داد میزدوووتلویزیون روشن کردیم صداش کردیم 100…دیگ راضی شد کس کونش در اختیارشون بذاره…چهار نفر گاییدنش…بعدشم دوباره باهم یذره جنگ کردیمو رفتن
رفتم ت اتاق دیدم روتخت افتاده
رفتم بغل کردمو کلی گریه کرد
بدبخت نمیدونست داستان چیه…ارومش کردم میخواستم بکنمش دوباره دیدم بدبخت نمیتونه دیگ
از کون کس کرده بودنش
رفت خودشو تمیز کردو بردمش رسوندمش بغل ماشینشو رفتم پیش فرهاد
…دیگ هم گوشیش خاموش کرد…
پایان
اگ بد بود فحش ندین
هرچی بود حقیقت بود
بهرجهت اولین داستانم بود دیگ
به بزرگی خودتون ببخشد بدی ها رو
منتظر نظراتتون هسم تا داستان های بعدی بگم براتون…

نوشته: علی

دکمه بازگشت به بالا