من و مامانم زیر کیر علی
من اسمم شایانه.الان 25 سالمه و این داستان برای حدود 5 سال پیشه. من از بچگی دوس دشتم کون بدم و چون رابطهی زیاد و صمیمی با یکی از دوستام به اسم علی داشتم، اون هم کم کم متوجه شد و بعد رابطهمون پا گرفت. علی همسن من بود. پسری سبزه، هم قد من و کمی درشتاندامتر از من. کیر دراز و خوشکلی هم داشت که اون رو با دنیا عوض نکرده و نمیکنم. ما همیشه وقتی خونهخالی پیدا میکردیم، سریع دست به کار میشدیم و کیر خوشکلش کون و دهن من رو فتح میکرد.
من زنونهپوشی رو هم دوس داشتم که وقتی به علی گفتم، اون هم خوشش اومد ولی چون نمیتونستم لباس بخرم و قایم کنم (چون حریم شخصی تو خونهی ما برای من تعریف نکرده بودن!!!) مجبور میشدم لباسای مامانم رو بپوشم. علی هم خیلی بیشتر از این موضوع لذت میبرد چون متوجه شده بودم که خیلی با هیکل مامانم حال میکنه. من چون کونم گنده بود شرتای مامانم برام اندازه بود ولی سینههام خیلی کوچیکتر از مامانم بود (سایز مامانم هشتاده). ماجرا از روزی شروع شد که خونهی ما قرار بود برای کل روز پنجشنبه خالی باشه و مادر و پدرم برن کرج. من هم زنگ زدم به علی که امروز خونمون خالیه و خودش رو برسونه که کونم حسابی میخاره. خودم رو تو حموم تمیز کردم و بعد رفتم سراغ کشوی لباس مامان. یه شرت و کرست سیاه بود که یکم توری هم داشت و روی پوست سفید من حسابی به چشم میومد. اونا رو پوشیدم و یهو چشمم افتاد به لوازم آرایش مامانم. به ذهنم رسید چرا آرایش نکنم؟ نشستم و خیلی با حوصله رژ لب و خط چشم و … خودم از دیدن خودم کف کرده بودم. حسابی خوشگل شده بودم. مطمئن بودم علی از دیدنم کلی حال میکنه. نیم ساعت بعد علی اومد. در رو که باز کردم تا من رو دید، خشکش زد. گفتم: چته؟ خوشگل ندیدی؟؟؟ گفت: عجب کونی شدی!کونی خودمی!چنان بکنمت که التماس کنی مادرت رو هم بکنم! در ضمن، بعد از این که من زنونهپوش شدم و به علی هم کامل اعتماد پیدا کردم که دهنش قرصه و دوستم داره، رابطمون خیلی پیشرفت کرده بود. جوری که از فانتزیامون و علایق سکسیمون صحبت میکردیم و وقتی فهمید من میدونم که از مامانم خوشش میاد و از این موضوع ناراحت نیستم، کم کم از مادرم هم حرف میزد و همیشه موقع گاییدن من راجع به گاییدن اون صحبت میکرد. به هر حال، اومد توی خونه و یه لب ولانی ازم گرفت.رفتیم توی اتاق من روی تخت نشستیم و یکم براش ناز کردم و اونم نازم رو خرید و بعد دیگه نتونستیم طاقت بیاریم و افتادیم به جون همدیگه. تموم بدنم رو لیسید و شورت و کرست مامانم رو هم حسابی بوسید و هی تکرار میکرد: چه حالی میده کون جفتتون جلوم باشه و یکی بکنم تو کون تو، بعد بیارم بیرون و بکنم تو کون مرجان (اسم مادرم مرجانه) من هم داشتم لذت میبردم. نوبت من بود که شروع کنم.لباساش رو درآوردم و کیر نازش رو به دستم گرفتم. سرش رو یوسیدم و یه لیس از پایین تا بالاش زدم که “آه” علی در اومد. حسابی براش ساک زدم و تا ته تو حلقم میکردم. خیلی دوس داشت که کیرش رو توی گلوم حس کنه. حالا نوبت کونم بود که از این موجود آسمونی لذت ببره. علی کرستم رو درآورده بود ولی شرت رو گذاشته بود بمونه. شاید وقتی شرت رو موقع گاییدنم میدید به این فکر میکرد که کون مامانم رو داره میگاد. شکمم رو روی تخت گذاشتم و زانوهام روی زمین. حالت سگی رو خیلی دوس دارم چون تموم کیر 20 سانتریش رو میتونم توی کونم حس کنم. علی کیرش رو گذاشت روی سوراخم و از حس گرماش به اوج لذت رسیدم و آبم اومد. ولی هنوز اول راه بود و دوس داشتم ساعتها این سکس ادامه پیدا کنه. علی یکم کیرش رو روی سوراخم مالید و آروم شروع کرد به فرو کردن و گاییدن طوری که بعد از یک دقیقه کل کیرش تو کونم بود و گرمای شکم و تخمش رو روی بدنم حس میکردم. صدای “آه و اوه” ما کل اتاقم رو ورداشته بود. سرم رو برگردوندم عقب که ببینم کیر علی چطور وارد بدنم میشه که یهو هنگ کردم. مادرم دم در اتاق وایساده بود و داشت ما رو نگاه میکرد. بعد از چند ثانیه گیجی، گفتم: علیییی وایسا. علی که نمیدونست جریان از چه قراره، گفت: چرا کونی؟ دارم حال میکنم. جونننننننننن چه کونی داری عزیزم. مثل کون مامانته. واییییییی!!! من از جام پا شدم و کیر علی از کونم در اومد. علی داشت میگفت: چرا این جوری کردیییییییی که به امتداد خط نگاه حیرتزدهی من نگاه کرد و خودش هنگ کرد! من دستم رو جلوی بدنم گرفتم و گفتم: مامان؛ ببخشید. تو رو به خدااااااا چرا برگشتی خونه؟ گه خوردم!!! مامانم فقط داشت به من نگاه میکرد و گاهی هم به علی و هیچ حرفی نمیزد. علی هم که یکم به خودش اومد سریع لباساش رو برداشت و جلوی خودش نگه داشت و به مامانم گفت: مرجان خانوم به خدا غلط کردیم! تو رو خدا به کسی نگو! به خدا همین جوری یهویی شد! ببخشید تو رو خدا!!! مامانم روش رو کرد سمت من و گفت: این چه قیافهایه؟خجالت نمیکشی؟ تو دیگه مرد شدی، بعد داری به دوستت کون میدی؟ لباسای من تن تو چیکار میکنه؟ من دارم دیوونه میشم. حالا من چیکار کنم باهات؟ من به مِن مِن افتاده بودم و فقط تکرار میکردم: غلط کردم… تو رو خدا ببخشید. یهو رو کرد به علی و گفت: تو خجالت نمیکشی عوضی کون دوستت رو میکنی؟ راجع به من چی میگفتی الان؟ علی داشت از ترس میلرزید و هی میگفت: گه خوردم به خدا. دیگه از این کارا نمیکنم. من دیگه داشتم از ترس و درموندگی دیوونه میشدم. نمیدونستم چیکار کنم. از اوج لذت به اوج خفّت افتاده بودم. رفتم سمت مامان و افتادم به پاش به غل کردن. پاهاش رو میبوسیدم و ازش طلب بخشش میکردم و اصلا حواسم نبود که لختم و فقط شرت اون پامه! علی هم افتاد به پای مامان و پای دیگهی مامان رو میبوسید. اون هم حواسش نبود که لخت زیر پای مامانم نشسته. مامانم پاهاش رو عقب کشید و با لحن عصبی گفت: بشینین رو تخت ببینم. ما هم سریع نشستیم رو تخت. اومد جلوی ما ایستاد. شروع کرد به سوال کردن که از کی این کار رو میکنین و چرا این کار رو می کنین و … ما هم که حسابی ترسیده بودیم همهی حقیقت رو بهش گفتیم. تا این که از من پرسید: چرا شرت من پاته؟؟؟ من هم گفتم: ببخشید مامان. نمیدونم چرا ولی من زنونهپوشی رو دوس دارم. علی هم لباسای تو رو دوس داره. احساس کردم علی ترسش چند برابر شد. مامان از علی پرسید: راست میگه؟ علی افتاد به مِن و مِن. احساس میکردم مامانم داره لحنش آرومتر میشه. ازم خواست بلند بشم. جلوش ایستادم و اون سر تا پام رو نگاه کرد و بعد پشتم رو نگاه کرد و یه دست کوچیک به کونم کشید. یهو گفت: حسابی هم که خوشگل کردی براش! لباس من رو هم که پوشیدی واسش! مگه چی داره که این همه براش سنگ تموم گذاشتی؟ من که از سوالش گیج شده بودم جواب ندادم. بعد مامان علی رو بلند کرد و سر تا پاش رو ورانداز کرد. کیر علی خوابیده بود ولی باز هم خوشکلیش و بزرگیش معلوم بود. یهو مامان چیزی گفت که من و علی به اوج درموندگی رسیدیم. گفت: الان دوباره جلوی من کارتون رو ادامه بدین. واقعاً نمیدونستیم چیکار کنیم؟ این چه کاری بود که مامان از ما میخواست؟ یهو با عصبانیت سرمون داد زد که: مگه نمیگم به کارتون ادامه بدین؟ من خواستم بگم که این چه حرفیه که دوباره داد زد: خفه شو. هر کاری که گفتم بکن وگرنه روزگارتون رو سیاه میکنم. واقعاً نمیدونستم چیکار کنم. علی روی تخت نشسته بود. من با درموندگی به سمت کیرش رفتم و کیرش رو توی دهنم کردم. علی بدبخت هم از ترس مادرم نمیتونست راست کنه. شاید پنج دقیقه تموم داشتم ساک میزدم که آروم آروم کیرش تو دهنم شروع کرد به بزرگ شدن. به ساک زدن ادامه دادم ولی تو مغزم نمیتونستم وضعیت الانمون رو پردازش کنم. فکم درد گرفته بود. دیگه خسته شدم و کیر علی رو ول کردم و روی تخت دراز کشیدم. علی هم بلافاصله اومد روی من دراز کشید و کیرش رو با سوراخ کونم تنظیم کرد و آروم شروع کرد به فرو کردن و گاییدن. متعجب شدم که علی چطور خجالت و ترسش ریخته که داره جلوی مامانم کونم رو میگاد. سرم رو یواشکی سمت مامانم کردم که ببینم داره چیکار میکنه که باز خشکم زد. مامان مانتو و پیرهنش رو درآورده بود. تنش کرست بود و یه شلوار لی و داشت زیر کرست با نوک پستوناش بازی میکرد. از این که یکی داشت پسرش رو جلوی چشمش میگایید حسابی حشری شده بود. علی هم که این وضعیت رو دیده بود داشت بیشتر از قبل حال میکرد. مامانم شلوارش رو هم درآورد و با شرت و کرست اومد نزدیک ما. بهم گفت: داری حال میکنی؟ کیر دوس داری؟ من نمیدونستم چی جوابش رو بدم. فقط تونستم بگم: آره. از علی پرسید: تو چی؟ کون شایانم رو دوس داری؟ علی هم که حسابی از دیدن بدن مامانم داشت حال میکرد، گفت: عالیه مرجان خانم! باز مادرم ما رو متعجب کرد و یهو به علی گفت: تابال داشتی میگفتی کون من رو هم دوس داری بکنی؛ اگه بهت کون بدم من و پسرم رو با هم میکنی؟؟؟ علی قفل کرد یک لحظه و بدتر از اون من. نمیتونستم رفتار مامان رو درک کنم. یعنی هم از کون دادن من ناراحت نشده و هم از دیدنش حشری شده و هم دوس داره به بکن من کون بده؟؟!! علی با شهوت تموم گفت: من عاشق کون شایان و شمام. اگه شما دوس داشته باشین من هر چقدر که بخواین بهتون حال میدم. مامان شرت و کرستش رو در آورد و کنار من رو تخت نشست. علی دیگه داشت دیوونه میشد. کونی که خوابش رو هم نمیتونست ببینه جلوش لخت شده بود و منتظر کیرش بود. مامان آروم کیر علی رو از کون من بیرون کشید و خوب نگاش کرد. گفت: پس بگو چرا این قدر براش سنگ تموم گذاشتی، حسابی گنده و خوشکله. خوشم اومد از سلیقت شایان! بذار یکم هم من باهاش حال کنم ببینم چطوره. من که زیر کیر علی یکم سر حال اومده بودم دیگه خودم رو ول کردم و به دست شهوت سپردم. دستم رو روی بدن مادرم کشیدم و از نرمیش کیفور شدم. گفتم: مامانی، کیرش خیلی نازه، بزار بره تو کونت ببینی چه حالی میده. مامانم هم که چراغ سبز من رو دید کیر علی رو به سمت کونش برد و روی سوراخش مالید. علی هم داشت حال میکرد و منتظر حرکات مامان بود تا کون آرزوهاش رو فتح کنه. من سریع بلند شدم و کیر علی رو گرفتم و کردم تو دهنم. حسابی خیس که شد خودم گذاشتمش رو سوراخ ناز مامان مرجان و آروم بازیش دادم. علی هم آروم آروم کیرش رو به سمت داخل فرو کرد و خیلی مواظب بود مامان دردش نگیره. مامان یه آه از ته دل کشید که من دیوونه شدم. خیلی برام زیبا بود که کیر علی که شوهر من بود و کیرش فقط واسه من بود، حالا داره جلوی چشمم تو کون مامانم میره. علی هم خیلی حرفهای کیرش رو تا ته کرد تو کون مامانیم و شروع کرد به گاییدن. من رفتم کنار مامانم دراز کشیدم و لباش رو بوسیدم. چشماش رو باز کرد و بهم لبخند زد. گفت: چه خوشگل شدی؟ کونت هم خیلی خوشکله. نبینم بری جنده بشی و کونت رو به هزار نفر بدیا! باید همیشه فقط با یه نفر باشی. من هم گفتم: چشم مامان جون. مرسیییی که دعوام نمیکنی. خیلی وقته دوس دارم با هم زیر کیر علی بخوابیم و امروز این رویام محقق شد. با لبخند مامان، من شروع کردم به نوازش بدنش. علی هم داشت به حرف میومد: جونننننن! مرجان خانوم کون شما هم مثل کون شایان حرف نداره. هر وقت دستور بدین میام و میکنمتون. با چشم غرهای که من براش رفتم، اضافه کرد: البته عشقم شایان جون باید اجازه بده که من مامانش رو بکنم وگرنه من هیچ وقت بدون اجازه این کار رو نمیکنم!!! من که میدونستم علی تازه به آرزوش رسیده دیگه اذیتش نکردم و من هم کنار مامان دراز کشیدم. چشم تو چشم مامان با هم داشتیم به یکی کون میدادیم. علی هم که دو تا کون ناز جلوش بودن چندتا تلمبه تو این میزد و چند تا دیگه تو اون! تا این که آبش نزدیک بود بیاد که گفت: آبم رو چیکار کنم؟ من و مامان بدون هیچ حرفی بلند شدیم و سرمون رو نزدیک کیر خوشکل شوهرم بردیم. علی هم از دیدن این صحنه در جا آبش اومد و کلی آب رو روی صورت جفتمون خالی کرد. من صورت مامان رو لیسیدم و مامانم صورت من رو تا تموم آبها رو تمیز کنیم. بعد هم با هم کیر علی رو لیسیدیم و باقیموندهی آبش رو خوردیم و یه لب اساسی از هم گرفتیم. از اون روز به بعد علی وقتی مامانم خونه هم باشه میاد و من رو میکنه. گاهی هم مامان به جمعمون اضافه میشه و لذتمون بیشتر میشه. من هم راحت با مامانم راجع به علایق سکسیم صحبت میکنم و گاهی هم با هم سکس میکنیم. علی هم مثل قدیم هنوز عاشق من و کونمه و امیدوارم این عشق بین ما همین طور ادامه پیدا کنه. راستی اون روز که مادرم برگشته بود خونه و ما رو دیده بود، برای این بود که از بیمارستان برای پدرم زنگ میزنن و یه عمل اورژانسی رو باید انجام میداده (پدرم دکتر جراح قلب و عروقه) و مادرم هم ترجیح میده برگرده خونه.
نوشته: شایان