من و مامان و زندایی 10

چقدرمحیط زیبا بود . دور و بر و پشت استخر همه گل کاری شده . اندام زنا همه در زیر نور  شفافیت زیادی پیداکرده کاملا برق می زد . دلهره عجیبی داشتم . مامان :ماهرخ جون یه خودی نشون بده -چیکار کنم . مگه می خوان بیان خواستگاری من . درحال در آوردن سوتین مامان با یه ناز و هوس خاصی دستامو به سینه هاش می مالوندم تا خانوم خانوما ببینن که دخترشون راکد نیستن . ثریا :مهوش جون دخترت هم واسه خودش خانومی شده . دیگه یواش یواش میدونو باید بدیم دست جوونا . -خب ثریا جون اونا بعد از از دواج دست و بالشون باز تر میشه . الان بیشتر می تونن حال بدن تا حال کنن . -چرا مهوش جون این قدرا هم نباید پر توقع بود . مگه یادت رفته من و تو با همون شرایط سخت چقدر به هم حال می دادیم و از لحظه هامون استفاده می کردیم ;/; درسامونو هم خیلی راحت تر می خوندیم . مگه راه کوسمون باز بود . ;/;چه لذتی می بردیم . واقعا چه زود گذشت . -آره ثریا جون هنوز پس از این همه سال شوهر داری و کیر خوری بازم این جوری دور هم بودن یه کیف و حال دیگه ای داره . پروین دختر ثریا خانوم اومد کنارم . -ببینم ماهرخ نمی خوای یه تنی به آب بزنی ;/; دور و بر استخر انواع و اقسام وسایل سکس و بهداشتی و روغن و ماساژفراهم بود و حتی عین زمین فوتبال هم قوطی های آب معدنی رو زمین ریخته بود . من وپروین با هم تنی به آب زدیم . آب چقدر شفاف بود . هیکل زیبا و خوش دست خانوما رو می شد زیر آب هم به خوبی دید . دلم می خواست با همه اونا ور می رفتم . به هر گوشه که نگاه می کردی دو تا دو تا مشغول بودند . یکی که لبه استخر دراز کشیده بود و به تنهایی داشت با خودش ور می رفت . یکی از اونا ایستاده بود و داشت با خودش حال می کرد .  طوری هم این کارو انجام می داد که انگاری زیر دوش حموم ایستاده و داره خودشو می شوره . من و پروین هم به شیوه کلاسیک با هم مشغول شدیم . دستامونو داخل آب دور کمر هم حلقه زدیم . -ماهرخ چته فقط به حال کردن فکر کن . تو اگه فکر کنی چه جوری لذت می بری و چه کاری باید بکنی که بیشتر کیف کنی مطمئن باش که بقیه هم از تو لذت می برن . پس خودتو ول کن تو بغلم .. دختر تو که منو کشتی . بیا دیگه . ببین همه چه راحت دارن با هم حال می کنن ;/; انگار یه عمریه همدیگه رو می شناسن . دیدی که مامان و مهوش جون با هم چی می گفتن . اونا سالهای ساله که با همند . از همون دوره دبیرستان . من و تو هم باید تا سالهای سال  تنور این حال کردنها رو گرم نگه داشته باشیم . طوری صورتشو به صورتم نزدیک کرد که گویی یه دوست پسری با همه عشق و هوس از دوست دخترش چیزی می خواد . خودمونو بالاتر کشیدیم تا تنه مون از آب بیاد بیرون . من و پروین با یه بوسه گرم رفتیم به استقبال یک لز داغ . آب ولرم استخر و فضای گرم و پرحرارت و هیجان که تازه شروع شده بود خود به خود یه تحرکی رو در ما به وجود آورده بود که جز با حال کردن و حال دادن نمی تونست ما رو به خواسته مون برسونه . چه سینه های درشت و بدنهای نازی !این همه بدنهای رو فرم . چند تا از زنها هم با کیر های مصنوعی افتاده بودند به جون هم . پروین در حالی که منو می بوسید گفت حواست به کار خودت باشه . اگه دوست داشته باشی ما هم می تونیم از کیر استفاده کنیم . به شرطی که هوس دوست پسر نکنی . -پروین جون وقتی تو رو دارم کیر می خوام چیکار کنم -میگی من یه آدم کیری هستم ;/;این تکیه کلام مردونه رو که به زبون آورد دو تایی مون از خنده ریسه می رفتیم . -مامانت واقعا سنگ تموم گذاشته . حتی گوشه کنار استخر انواع و اقسام تشکها هم پهن شده بود تا اگه یه سری می خوان راحت تر سکس کنند از امکانات اون هم بر خوردار باشن . -پروین جون اصلا دلم نمی خواد این شب تموم شه . -بازم ازاین شب ها هست . حالا با امکانات کمتر یا بیشتر مهم دور هم بودنه و صفایی که با هم می کنیم و لحظه های خوشی که در کنار هم داریم . حالا اگه موافق باشی یه چند دقیقه ای رو بریم کناره های استخر دوباره بر می گردیم توی آب . یه عده میگن اول بریم تو آب بعد بیاییم بیرون . ولی من میگم باید مثل یه نرمش حال کرد و بعد به مرحله ورزش رسید . خلاصه رفتم رو لبه استخر ولو شدم . طوری که پاهام تا زانو داخل آب قرار گرفت و تنه ام هم به صورت طاقباز افتاد بیرون . پروین هم از همون داخل آب رو من استوار شد و با انگشتاش لبه های کوسمو به دو طرف باز کرد و زبونشو گذاشت روش . -اووووووففففففف پروین پروین جون .. چه پهنه این زبونت ;/;نمی دونی چه کیفی میده !اوخ ماااااامااااااان مهساااااااا .. وووووووییییییی .. نمی دونستم چرا از هوس زیاد یهو یاد اونا افتاده بودم . چشامو بسته بودم و با فریاد های هوسم هوس سرکشمو کنترل می کردم . گاهی هم چشامو باز می کردم و فقط می تونستم سر پروین جونو ببینم که رو کوسم خم شده و چه با اشتها داره کوسمو لیس می زنه . در نگاه اول نمی شد دید که مامان و زن دایی کجان . هر گوشه کناری رو که می دیدی حداقل دو نفر رو هم افتاده بودند . …. ادامه دارد .. نویسنده …ایرانی

دکمه بازگشت به بالا