میسترس انگلیسی

سلام من سهیلم. داستان شروع شدن بردگیمو میخوام بگم که یکسال طول کشید و بهترین سال زندگیم بود.
لیسانسمو ایران گرفته بودم برای فوق لیسانس گوش بابامونو بریدیم و رفتیم انگلیس اونجا یه خونه دوخوابه تو منطقه دانشجویی کرایه کرده بودم و خرجشم بابامون میداد و عشق حال میکردیم. سال اول اوکی بود سال دوم خوردیم به شروع گرونی ارز دیگه بابامون نداشت مثل قدیم اینهمه پول بفرسته تصمیم گرفتم یه همخونه پیدا کنم. اگهی رو که دادم تو این فکر بودم یه کس خوب بیاد به بهونه همخونه بودن کسمونم جور شه بزنیم توش و با یه تیر دو نشون بزنیم. هرچی پسر میومد رد میکردم. یکی دوتا کس خوب اومدن شماره هاشونو گرفتم ولی اکی صد درصد ندادم گفتم شاید یه بهترش بیاد. یه روز بلاخره یه دختر مو مشکی اومد موها چتری رژ لب مشکی دامن کوتاه جوراب شلواری توری مشکی تاپ تنگ و کوتاه مشکی قشنگ خود خود بلک متال. یهو جرقه فانتزی میسترس و بردگی که از بچگی دوست داشتم و خیلی دلم میخواست امتحانش کنم تو سرم زده شد.
سریع بدون هیچ حرفی گفتم از همین امروز وسایلتو بیار. اومد و دیگه سرتونو درد نمیارم مخشم زدم یکی دوبارم کردمش.
یه شب نشسته بودیم با هم مشروب میخوردیم سیاه مست شده بودم دلو زدم به دریا گفتم لونا میدونی چرا تو رو انتخاب کردم همخونه م شی؟ گفت چرا گفتم همون اول که دیدمت فازشو گرفتم که برده ت بشم تیپتو که دیدم فهمیدم همونی هستی که دنبالشم خلاصه راضیش کردم و قرار شد یکی دوبار امتحانی انجام بدیم. نشستیم تا صبح درباره کارایی که دوست داریم و دوست نداریم و قانونای بازی و اینا بااهم حرف زدیم و قرار شد فردا شبش شروع کنیم. رفتیم از یه مغازه که از این کسشعرا میفروخت 2 مدل شلاق و قلاده و زنجیرشو گرفتیم لونا هم یه چکمه بلند مشکی و یه دامن کوتاه چرمی و یه لباس استین حلقه ای چرم که کل سینه اش به جز نوکش از این ور اونورش و از سوراخاش معلوم بود برداشت.
شب شد شروع کردیم من کامل لخت شدم اونم لباسای میسترسی شو پوشید قلاده مو انداخت گردنم چهار دستو پا نشستم شدم سگش پاشو گذاشت رو کمرم با پاشنه چکمه ش دو سه تا زد رو کمرم بعد زنجیر قلاده مو کشید از اتاق اوردم بیرون نشست رو مبل جلو تلویزیون گفت هر وقت همه جای چکمه مو با زبونت برق انداختی جایزه ت چکمه مو درمیارم پامو لیس بزنی شروع کردم لیس زدن چکمه ش که تا زیر زانوش بود دوتاشو که با زبونم کاملا خیس خیس کردم درشون اورد رسیدم به پاهایی که تو این مدت با چشمام خورده بودمشون و منتظر این لحظه بودم. شصت پاشو کردم تو دهنم شروع کردم میک زدن یهو یه قهقه زد سرمو اوردم بالا نگاهش کردن با پا کوبید زیر چونه م گفت کارتو بکن. یه چند دقیقه ای پاشو خوردم و اومدم بالاتر همینجوری بوس میکردم و لیس میزدم و میک میزدم رسیدم نزدیکای کسش زیر دامنش شرت نپوشیده بود. آب از کسش راه افتاده بود رونش رو یکم خیس کرده بود ابشو لیس زدم رفتم اولین زبونو که به کسش زدم بلند شد منو خوابوند با کسش نشست رو صورتم گفت حالا بخور
تمام وزنشو انداخته بود رو صورتم داشتم له میشدم ولی از شدت شهوت و حالی که داشتم هیچی نگفتم و فقط کسشو میخوردم. زبونمو تو کسش میچرخوندم و صدای شالاپ شلوپش همه جا رو پر کرده بود. بلند شد گفت خب حالا چی؟ زیاد بلد نبود باید چیکار کنه گفتم بشین روم بهم پشت سر هم سیلی بزن تا وقتی خودت خسته نشدی ادامه بده. سریع تا اماده شه 2 سه تا پیک مشتی ویسکی خوردم اومد نشست روی پام بغلای کسشو که به کیرم فشار میاورد حس میکردم شروع کرد اولین چک رو که زد گفتم محکم تر دومیشو زد اونور صورتم سومی رو زد چهارمی رو با پشت دست کوبید تو صورتم نمیدونم چندتا شد ولی بدون اغراق نزدیک 50 شصت تا بدون مکث زد صورتم از درد میسوخت ولی لذتی که برام داشت رو تا حالا تجربه نکرده بودم دردش برام لذت بخش تر از هر مدل سکسی بود. زدنش که تموم شد بلند شد پاشو گذاشت روی شکمم محکم فشار داد با یه پا رفت رو شکمم اون یکی پاشو اورد دم دهنم کف پاشو لیس میزدم اونم روی شکمم سعی میکرد تعادلشو حفظ کنه که باعث میشد گاهی کل وزنش بیفته رو شکمم. اومد پایین شلاق رو برداشت گفت باید ببندمت. یه صندلی اوردن شکمم رو گذاشتم اونجایی که میشینن دستو پامو از دوطرفش اویزون کردم با این بست سفید ها دوتا دستامو بست به پایین پایه صندلی یه لیوان آب ریخت رو کمرم و کونم شروع کرد به شلاق زدنم قرارمون این بود با هر یه دونه ای که میزنه بگم متشکرم میسترس
میزد سوزش رو تا اعماق وجودم حس میکردم ولی برا اینکه تمومش نکنه میگفتم متشکرم میسترس کل کمرم و کونم رو با این که نمیدیدم ولی از درد و سوزش زیادی که داشتم مطمئن بودم پر از کبودی و خون مردگیه همینجوری پشت سر هم زد بعد رفت شلاق دومیه رو اورد که بیشتر مثل همون ترکه های خودمون سفت بود تا اینکه بخواد مثل شلاق قبلیه چرمی باشه اینو مخصوص اسپنک کردنم خریده بودیم جای سالم دیگه تو کونم نمونده بود که خودش دلش سوخت گفت بسه دیگه بازم کرد بیحال افتادم رو زمین اومد خوابید رو کمرم دستشو دورم حلقه کرد گفت خودت گفتی با تمام قدرتم بزنمت گردنمو بوس کرد گفت ببخشید گفتم چیو ببخشم امشب بیشترین لذتو بردم برگشتم سمتش لبمو گزاشتم رو لبش با یه بوسه طولانی ازش تشکر کردم تا سه چهار روز پشتمو پماد میمالید که زودتر خوب شم از اون شب هر چند هفته یه بار این بازی رو میکردیم و نه تاثیری تو روابط هم خونه بودنمون داشت نه تاثیری تو روابط دوستانه و سکسی که هر از چند گاهی میکردیم.
امیدوارم کسایی که مثل من دوست دارن حس بردگی شون رو ارضا کنن خوششون اومده باشه از خاطره اولین بردگی من

نوشته: سهیل

دکمه بازگشت به بالا