میوه ای از دیار بهشت

با سلام و درود خدمت دوستان گرامی
خاطره ای که می‌خوام براتون تعریف کنم شروعش تقریبا از یک سال پیش بود،این یک خاطره ی جذاب و واقعیه و یکمم طولانی،پس اگه حوصله ی خوندن ندارین برین سراغ داستان های بعدی!!!اما اینو از دست ندین
وقت گرانبهاتون رو نگیرم بریم سراغ اصل داستان
من امیرعباسم 28 سالمه و مجرد،
ساعت های تقریبا 7،8شب بود که از سرکار داشتم برمی‌گشتیم داییم اولین میدون منو پیدا کرد گفت که عجله داره باید بره خونه منم عصبانی بودم و به اجبار باید مسافت باقی مونده رو با تاکسی میرفتم
یه جا صبر کردم ماشین بیاد توی فکر بودم که دیدم خانومی اومد کنار من
همون لحظه ماشین اومد که من به خانومه تعارف کردم که جلو بشینه من عقب می‌شینم که راحت باشه
خانومه جلو نشست حرفای حق همیشگی راننده های عزیز شروع شد
راننده:مردم این شهر فرهنگ ندارن و مدام در حال دروغ گفتن و سر هم کلاه گذاشتن
خانوم مسافر:آره و کصشر حرفای همیشگی
و من:درسته مردم اینجا دیدگاه و افکارشون بیست سال دیگه میرسه فلان شهر…
یهو چشمم افتاد به گردن خانومه که خیلی تحریک کننده بود
توی دل خودم گفتم چی میشد الان یه لیس میزدی به این گردن خوشگلو کشیده،توی فکرای سکسی بودم که یادم رفت باید یه خیابون پایین تر پیاده میشدم تا گوشیمو که دادم دوستم تعمیر کنه برم بگیرم،توی صدم ثانیه به فکرم رسید که بزار همراه این خانوم پیاده شم بلکه شاید یه شماره ای چیزی ردوبدل کردیم
فکرم رهام نمی‌کرد اگه متاهل باشه چی؟؟من که قسم خوردم سمت زن متاهل نرم به هیچ قیمتی این کارو نمیکنم
مغزم:کصخل بهش بگو اگه متاهل بود خب کنسله دیگه چیزی از دست نمیدی که،خب تقریبا متقاعد شده بودم
خانومه پیاده شد همو که نگاه کردیم یه لبخند معنی دار بهم زدیم
خانوم خوبی؟راستش من باید خیابون بالایی پیاده میشدم گوشیمو بگیرم ولی از طرز صحبت شما خوشم اومد و با خودم گفتم که اگه موردی نداره شمارتونو بگیرم
خانوم:خواهش میکنم مشکلی نداره شمارتونو بگید سیو میکنم
من:راستش من گوشیمو دادم دوستم درست کنه اگه میشه که سر یه تایم مشخصی بهم پیام بدید که شمارتونو داشته باشم
خانومه ساعت ۱۰خوبه؟
من:عالیه
خانومه:شما مسیرتون این وریه؟
من:آره ولی باید برم گوشیمو بگیرم گفتم که بخاطر شما پیاده شدم اگه شما عجله ندارین که باهم بریم گوشیمو بگیرم با هم برمیگردیم
خانومه:نه پس خودتون برین که منم باید برم عجله دارم مادرم تنهاست
من: اوکی راستی اسمتون چی بود؟
خانومه: نیلوفر
شاید الان بگید که چی شد طرف متاهل بود مجرد بود آخرش چی؟
درسته طرف گفت که مجرده و بخاطر همین اسم طرف رو نگفتم و از کلمه ی خانومه استفاده کردم تا شما کنجکاو بشید و این داستان براتون جذاب باشه فحش ندید دیگه بیا و خوبی کن
اگه تا اینجای داستان اومدی خوش اومدی و قول میدم که آخرش از فیلمای عمو جانی براتون قشنگ تر باشه
آقا ما گوشی رو اون روز نگرفتیم و دوستم به جاش یه گوشی ساده بهم داد و گفت فردا گوشی خودت اوکیه بیا ببرش
ساعتای ۹شب بود برگشتم خونه شام خوردم نزدیک ۱۰شب که شد یه پیام برام اومد سلام خوبی؟
نیلوفر بود باهم داشتیم کم کم آشنا می‌شدیم که یه حرفی بهم زد در هزارم صدم ثانیه میلیون ها فکر و پوزیشن سکسی توی سرم اومد و رفت نیلوفر قبلا شوهر کرده بود و جدا شده بود مطلقه یعنی چی از این بهتر؟
بهتر چیه کصکش مگه تو عصاب و کصکلک بازی این دخترا رو داری؟اصلا می‌پذیری که روح و جسمت رو با کسی شریک بشی؟
مغزم:کسشر نگو اصلا ببین طرف باهات حال میکنه بعد این ور فاز تام کروز بگیر
یه خلاصه از هیکل نیلوفر و خودم بهتون بگم
من ۱۸۱قدم و وزنم نزدیک ۷۰
نیلوفر ۱۷۵قد و وزن نمیدونم ولی مانکن دیگه همون در نظر بگیرید
قیافه ی خودم بد نیست و از بیست ناموسا حداقل ۱۸به خودم میدم بحث غرور و تکبر نیست دیگه قیافه به پول نمیشه این یه واقعیته
و اما نیلوفر اصلا چرا ازش خوشم اومد به خاطر کمالاتش؟نه والا بخاطر ممه هاش اون دو تا رو یه پیرمرد ۹۰ساله هم میدید حشری میشد چه برسه منه ۲۸ساله
نیلوفر ته چهره ی سحر قریشی رو داشت یعنی توی عکس خیلی زیاد شباهتی به هم نداشتن‌ ولی توی واقعیت بدون هیچ عملی قریشی رو ده هیچ میزد متولد ۶۵بود یعنی از خودم ۹سال بزرگتر،خداییش من اصلا انتظار نداشتم نهایتش فکر میکردم ۳۲,۳سالش باشه
همین موضوع باعث شده بود فاز بگیره که آره تو کوچکترین و این کسشرا که بهش مثل پسران سرزمینم گفتم که سن فقط یه عدده مهم کیفیت و تجربه ی آدمه
خلاصه که فردای اون روز پنجشنبه میشد و من باید میرفتم سرکار بهش گفتم که ماشین ندارم اگه میدونی که در ادامه اذیت نمیشی دمت گرم
اونم دمش گرم مشکلی با این قضیه نداشت و قرار بود که پس فرداش یعنی جمعه بعدظهر بریم قهوه خونه
جمعه…رفتم پیش یکی از دوستام که گل فروشی داره دوتا رز سفید و قرمز برام چی بهش میگن ؟دیزاین خخخ طراحی حالا هرچی ولی خوشگل بود اوکی کرد با زمینه ی آبی
قرار گذاشتیم و دقیقا همون میدونی که اولین روز دیدمش قرار گذاشتیم که باقی مسافت رو باهم پیاده بریم
من زودتر رسیدم یه شیشه عطر روی خودم خالی کردم گفتم بزار همین اول کاری دیوونه ش کنم
بهش زنگ زدم گفت نزدیکم
خلاصه که رسید
مغزم:جووون کی بشه که من اینو بکنم
: احساساتم:کصخل بزار طرف برسه ببین اصلا چطور آدمیه اصلا شاید تایپ هم نبودین!
من:چی میگه این کصکش حسود من تا اینو نکنم آروم نمیگیرم حالا تو هی کص بباف تو تصوراتت
من:چطوری خوبی چه خبر چه بهت میاد شال سفید
نیلوفر :واقعا
من:آره من رنگ مورد علاقه م سفیده
نیلوفر:چه خوب
من:به به چه خوشگله لاک دستت اینم که سفیده
نیلوفر:خنده خخخ وای تو اگه این زبونو نداشتی چیکار میکردی
دستای همو گرفتیم رفتیم رو به قهوه خونه
توی فکرم همش میگفتم که کیرم تو این شانس آخه یه جوون نباید حداقل یه پراید کیری داشته باشه
کیری؟همون الان مدل کیریشم به کمتر از ۱۰۰تومن نمیدن
ای کیرم تو این بخت…چقدر کیر داشت این یه جمله افسوس
رسیدیم قهوه خونه ی دوستم تا منو با دختره دید گفت به به عباس آقا گفتم عباس آقا و کوفت امیرعباس مرض بگیری سعید
به نیلوفر گفتم تو برو بشین الان منم میام
نیلوفر: باشه عزیزم زود بیای
من باشه
رفتم پیش سعید بهش گفتم ناموسا سوتی ندی که من قبلاً اینجا با دختر اومدم دمت گرم
سعید:این چه حرفیه من اینقدرام کصخل نیستم
خلاصه که سفارش دادم و رفتم پیش نیلوفر
نیلوفر:میگم اینجا خیلی فضاش بسته نیست
من:خب همین خوبه دیگه کسی نمیبینه
آشنا نمی‌بینیم
در حال حرف زدن بودیم آهنگای قهوه خونه کیری بودن همگی یا بهنام بانی یا کصشر قدیمی
خودم یه آهنگ خاص که احتمال میدم همگی شنیده باشین رو با گوشیم پلی دادم به اسم رز سفید من از حامیم
همینو می‌دونم که نیلوفر احساساتی شد و گریه ش گرفت
منم بلافاصله رفتم کنارش شونه ش رو نوازش کردم هرچی میگفتم چی شده چیزی نمی‌گفت و گریه میکرد نگاش کردم گفتم بگو دیگه گفت الان نه بعدا میگم
خلاصه که آهنگو قطع کردم گریه ی اونم قطع شد
امان از احساسات هی بمیرد فاز عاشقی گرفتن
بزارین که هیجان داستان رو قشنگترش کنم
اون روز لب بازی کردیم یه چیزو خیلی خوب فهمیدم که حساس ترین جای سکسی نیلوفر گردنشه طوری که صداش در میومد،کسی از بیرون آلاچیق صدا رو می‌شنید می‌گفت این قطعه به یقین توشه
یه روز بعدظهر سرکار رو تعطیل کردیم با داییم رفتیم فاتحه ی یکی از اقوام
توی راه بودم نیلو زنگ زد گفت که کجایی گفتم فلان جا ناراحت شدو پشمام از تعجب ریخته بود به جای تسلیت و این چیزا بهم گفت چرا بهم نگفتی و فاز قهر و اینا
خلاصه که جواب پیام های منو نمی‌داد،بعد اینکه برگشتیم بهش پیام دادم که خدافظ رفتارت درست نبود که کات
بعد نیم ساعت بهم زنگ زد و با گریه میخوای کات کنی کات کن
خخخ خودمم یاد اون دیالوگ معروف افتادم البته الان میخوای گریه کنی گریه کن بی تربیت
خلاصه که آقا ما آشتی کردیم و روز بعدش دوباره قرار بود که بریم قهوه خونه این بار فوری شروع کردیم به لب گرفتن وای نگم براتون این دختر اینقدر سکسی بود دوست داشتی همونجا ده بار بکنیش گردنشو طوری لیس میزدم که خودش می‌گفت خیس خیسم هنوز سفارشا نیومده بود
دست میکردم توی شلوارش هر کار میکردم نمیزاشت به کصش از زیر شلوار دست بزنم
کونشو می‌مالیدم عجب گوشتی بود به شدت حشری شده بودیم ازش خواستم که سوتینشو بدون اینکه در بیاره بکشه پایین یکم ممه بخورم
به اصرار همین کارو کرد به به جووون عجب ممه هایی نک متمایل به قهوه ای کم رنگ انگار بادش کردی
بین ۷۵و ۸۰چی میشه همون ممه هایی که باید حداقل نیم ساعت میخوردی
ولی خب اونجا جاش نبود خودمونو مرتب کردیم اون روز سعید دوستم نبود یه پسره کم سن دیگه بود که ما رو دید میزد و من کاریش نداشتم ولی بهش گفتم که اگه خودمون چیزی بخوایم صدات میکنیم
یکم گذشت و آهنگ های کسشر قهوه خونه پلی شد دوباره شروع کردیم به لب بازی این بار طولانی تر نسبت به قبل
من که بدجور حشری شده بودم بهش گفتم که میخوریش اولش گفت نه ولی بعدش گفت باشه
حالا این وسط منه کصخل خجالتی شده بودم ای من کیرم دهنت یعنی چی خجالتی توی اون وضعیت اصلا
کیرمو در آوردم اول سرشو یکم خورد بهش گفتم سرش کمه دیگه همشو بخور
آروم آروم شروع کرد به خوردن توی حس و حال خودم بودم که گفت برا امروز بسه دیگه
گفتم بخور فعلا داشت میومد اینو گفتی باید از نو شروع کنی
خندیدو گفت نه که تو بدت میاد
خخخ،باز شروع کرد به خوردن با اون لبای نازش که انگار خدا طبیعی براش چند سی سی ژل تزریق کرده
داشتم ارضا میشد نمیدونم از کجا فهمید که یهو تموم آب کمرم که نگه داشته بودم پاچیدم به پشتیای قهوه خونه یکمشم ریخت رو شلوارم جفتمون از خنده مرده بودیم
اون روزم گذشت باز دوباره اومدیم قهوه خونه اینو نگفتم که من تخته نرد همون قهوه خونه همیشه با داییم بازی می‌کردم به نیلوفر گفتم تخته بلدی گفت آره بیار تا بازی کنیم
یه چند دست بازی کردیم خودش گفت بردارش
باز فکرای کثیفی توی ذهن جفتمون بود
مغزم:ای من کیرم دهنت تو کس کنارته تخته بازی میکنی؟اونم از یه دختر ببازی؟؟
خو چیکار کنم قوی بود بی ناموس حتی یه دستم مارسم کرد
من خار این شانسمو گاییدم
فکرای کثیف ما شامل لب بازی و مالش بود اون روزم من یه ذره شیره خورده بودم ولی باز با این وجود این نیلوفر ما اینقدر کس بود که اگه کیرمو لمس میکرد به جرات میتونم بگم که ارضا میشدم
یهو یه فکر کثیف تر اومد توی مغزم
نیلوفر؟
جانم
میگم بیا تخته شرطی بازی کنیم
نیلو: شرط سر چی؟
اگه من بردم که باید برام بخوریش
اگه تو بردی رو خودت بگو
نیلو:اوهوم خب توم باید سیگار نکشی دیگه
من: باشه
مغزم:باشه چرا کص میگی تو توی سربازیتم بگایی سر سیگار دادی ولی ترکش نکردی
من:خو حالا یه کسی گفتم
بازی شروع شد و من بردم
بچه ها اون لحظه رو میتونین تصور کنین؟
من با کیر آماده ،آماده یعنی اینکه خودمو می‌شناختم حداقل باید پنج دقیقه میخورد تا ارضا میشدم
تا یه ربع بیست دقیقه قبلش دست میزد به کیرم ارضا میشدم
نیلوفر این بار خودش کمربند شلوارمو باز کرد شروع کرد به ساک زدن وای خیلی خوب بود ولی بدیش اینجا بود که هنوز به دو دقیقه نرسیده بود که بازم نزدیک بود ارضا بشم این بارم پاشیدم روی پشتی های قهوه خونه یکمم ریخت روی شال نیلوفر
همون شب نیلوفر قرار بود بعد مدت ها راجع به زندگی قبلیش با من حرف بزنه که داییم زنگ زد
گفت کجایی بهش گفتم که قهوه خونه م بیا اینجا
با خانومش بود که آخرشم نیومدن داخل
و من به نیلوفر گفتم که بیا ماهم بریم عین کسخلا فکر کس بودم حرفای اون بنده خدا هم که قرار بود بهم بزنه یادم رفته بود
خلاصه که اونا اول نیلوفر رو رسوندن بعد منو
به خونه که رسیدم نیلوفر زنگ زد و از رفتار زنداییم شاکی بود
بهش گفتم گناه من چیه بابت اینکه حرفاش توی قهوه خونه ناتموم مونده بود معذرت خواهی کردم و گفت من از رفتار زنداییت ناراحتم
بهش توضیح دادم شاید بهتر بشه بدتر شد گفتم دختر عموی زن داییم منو دوس داره منو تو رو باهم دیده بخاطر همون رفتار خوبی نداشته
آقا جدی خداییش به ما چه ربطی داره؟گناه ما چیه اصلا؟
اگه زنو شوهر بودیم بهش میگفتم که باهاش حرف نزن
ولش کن خارشو گاییدم
من همه ی اینا رو میزارم پای اینکه دل جفتمون سکس میخواست ولی نیلو به هیچ وجه راضی نمیشد بیاد خونه!!!
حتی بهش بعد دومین قرارم گفتم که خونه نمیای ویلا میگیرم
باز قبول نمی‌کرد
خودمم یه جورایی خسته و نا امید شده بودم نا امید از رفتارش که انگار دختر ۱۴ساله س
اعتماد چیز خوبیه اگه اعتماد داشت که خونه میومد
ولی من پسر به این خوبی چرا اعتماد نداشت خدا می‌دونه
خلاصه که دوستان سر همین کلنجار رفتنا و بحث و غرور جفتمون کات کردیم یعنی من کات کردم مغزم نمی‌کشید خداییش
نیلوفر زیاد زنگ میزد و من کصخل انگار دعا و جادوم کردن بیخیالش شدم
خلاصه که ارتباطمون کلا قطع شد
بعد چند ماه توی یکی از بازارهای همون محدوده ی خونه ی خودمون بودم که چشمم خورد به یه کسی که مانتو صورتی پوشیده بود با یه ساپورت مشکی جذب
که کیرم هوشیار شد
اگه بگم همه توی کفِش بودن دروغی نگفتم
گفتم به به اینو کی می‌کنه بزار برم جلو بلکه شاید مخشو زدم
یکم که نزدیک تر شدم نیم رخ صورتش رو دیدم
مغزم:ای کیرم دهنت این خو نیلوفره
احساساتم:اگه ببینتت سگ محلت می‌کنه
مغزم:این دفعه بگایی درست کنی میگامت
رفتم کنارش گفتم به به نیلوفر خانوم ما چطوره؟
نیلوفر:عه امیر خوبی اینجا چیکار می‌کنی؟
من:والا دارم میرم یکی از دوستامو ببینم
نیلو:دختره دیگه
من:نه بخدا پسره باورت نمیشه خودت بیا ببین
نیلوفر:نه مهم نیست به من که ربطی نداره
خلاصه که بهم گفت باهام بیا می‌خوام خرید کنم توی مسیر بازار یکم وسیله خرید
از یکی از دوستامم میوه خرید
دوستم که نیلو رو دیده بود قشنگ معلوم بود راست کرده
اینم بگم دوستان من از سال ۹۰تا الان که ۱۴۰۳هستیم توی اون بازار بیشتر وقتا دختر بازی میکردم
اونجا کاسبا مغازه دارا اکثرا آشنان اگه از محله یا شهر اسم نمی‌برم بخاطر حریم خصوصی خودمونه
توی مسیر با نیلوفر بودم کم کم دلشو دوباره به دست آورده بودم چون خودش فهمیده بود سر گیر دادنای الکیش کات کردم
یهو یکی از دوستامو دیدم به اسم سامان خدایی پسر خوش تیپ و خوش چهره ایه
به نیلوفر زل زد بود نیلو هم توجه نمی‌کرد تا اینکه با من سلام و احوالپرسی کردو ما رفتیم بهش گفتم این پسره خیلی جذابه این یکی از اوناییه که رکورد داره من سال ۹۰دوست دختر مجازی داشتم این سکس با دوس دخترشو تعریف میکرد برام از من یکی دو سال بزرگتره
نیلوفر گفت این رفیقی که میگی چند وقت پیش دنبال من افتاده بود شماره میخواست من بهش گفتم برو مزاحم نشو
ندیدی چطوری نگاه می کرد؟
بهش گفتم الان که دیگه می‌دونه من صاحبتم
نیلوفر:کی گفته تو صاحبمی
من :من میگم اگه غیر اینه که چرا دستات هنوز توی دستای منه؟
خندید و چیزی نگفت
با دوستم که قرار داشتم نزدیکش بودم که نیلوفر بهم گفت در عابربانک کار دارم بیا باهام
باهاش رفتم که امیر دوستمم اومد با هم سلام و احوالپرسی کردن
به نیلو گفتم که من برم بهت زنگ میزنم
بهم گفت که خط قبلیش خاموشه و این کسشرا
که من گفتم شمارم رنده دیگه بگو ببینم حفظشی هنوز؟
اشتباه گفت دو رقمشو که کامل یادش گرفت ازش خواستم چند بار شماره رو بگه
یعنی هرکی که توی نوبت عابربانک بود پشماش ریخته بود
خداحافظی کردم ازش رفتم امیر بهم گفت چه چشمای خوشگلی داشت
گفتم آخه کیرم دهنت این همونیه که باهاش حرف میزدی بهت میگفتم بهش بگو که من مشکل دارم ازم بکشه بیرون
امیر:ای من کیرم تو عقل نداشته ت این بود؟یعنی تو راضی بودی اینو ول کنی
من:راست میگی من کسخلم دست خودم نیست
خلاصه که چند ساعتی ازش گذشت نیلو ازم خواست باهاش برم پیش دعا نویس
تعریف میکرد یکی توی فامیل اینو میخواد ولی این ازش خوشش نمیاد
ما تا پیش دعا نویسم رفتیم نیلوفر میدونست که من پارتی های دوستانه سالی چند بار میرم
دوستانه یعنی دوست اجتماعی یا اگرم رل و این چیزا باشه به صورت مخفیانه نه همه آگاه بشن
قرار بود دوباره برم اما این بار نمی‌خواستم نیلوفر رو ببرم
چراش بخاطر اینه که اونجایی که من میرفتم دوس دختر سابقم بود من غرب کشور اون کرج
نمی‌خواستم که بفهمه ناراحت بشه
بهترین کارم کردم
بهش گفتم که این دفعه با هم میریم خونه مجردی دوستم چند روز اونجا می مونیم تو که اینجا راضی نمیشی خونه بیای اونجا میریم
حالا اونجا کرجه
مغزم:کصخلی؟با خر میخوای دختر مردمو ببری؟چی با خودت فکر کردی؟طرف که دیگه با اتوبوس نمیاد
احساساتم:تو همیشه باید کص بگی مغز؟اصلا به تو چه وظیفه ی تو تحلیل کص و کونه توی کارای دیگه دخالت نکن
بین مذاکره ی مغز و احساسات
احساسات برنده شد و نیلوفر با کمال میل قبول کرد که بیاد بریم مسافرت
بهم گفت برا فردا بلیط شو بگیر
راستی اینو الان یادم اومد نیلوفر خیلی آزادی داشت خودش تعریف میکرد یه مادر پیر داره با چند تا برادر
ولی خب خودش با مادرش زندگی میکرد
منو خیلی دوست داشت طوری بود که هر وقت از سرکار برمی‌گشتیم می‌گفت باید ببینمت همین توجه های زیادش باعث شده بود که من از کشف کردنش دور بشم می‌گفت باهم بریم عراق اونجا فکو فامیلاش هستن کارتم اونجا بهتره
من طراحم و واقعا راست می‌گفت توی عراق کار طراحی و تزئیناتی توی بورس بود
خلاصه که ما آماده شدیم بریم کرج خونه ی دوستم
چند ساعت قبل حرکت
مغزم:دو عدد ترامادول ۲۰۰ دو عدد قرص کیر
همونایی که شبیه آلت تناسلی مردانه س
احساساتم:این دفعه من کس نمیگم توی کاری که بهم ربطی نداره دخالت نمیکنم
فکرم:از من چه میخواهی
مغزم:کص
خخخ شب شد و من اسنپ گرفتم رفتم روبه خونه ی نیلوفر بهش زنگ زدم با کمی اتلاف وقت اومد سمت ماشین نشست عقب سلام و احوالپرسی کردیم بعد چند دقیقه رسیدیم توی ترمینال
منتظر بودیم راننده بگه سوار شید که زیپ کوله پشتیم رو باز کردم ترامادولا و قرص های کیر رو به نیلوفر نشون دادم
نیلوفر گفت ای کصافط فکر همه جاشو کردی
بهش گفتم انتظار که نداشتی مهر نماز و تسبیح بیارم خخخ
بعد چند دقیقه سوار اتوبوس شدیم اون روز من شورت پوشیده بودم
یعنی روزای که ماموریت داشتم باید شورت می‌پوشیدم که قبلش کیرمون تابلو نشه
توی راه هندزفریم یه دونه ش گوش خودم بود یکی دیگه ش نیلوفر کار خاصی نمی شد بکنیم نیلوفرم مدام دوست داشت حرف بزنه
بدم میاد اصلا لزومی نداره سوار اتوبوس فقط باید موزیک گوش داد
اتوبوس یه جا نگه داشت پیاده شدیم چایی و تخمه بادوم زمینی خریدیم که جدا از خوردن تنقلات کمر منم پر بشه
مغزم:دهن همتونو گاییدم
اون شب نیلوفر راحت تر خوابید سرش کلا روی کیر من بود و من بدبخت عادت ندارم توی اتوبوس درست حسابی بخوابم
صبح شد رسیدیم ترمینال کلانتری کرج که دوستم بهم زنگ زد کجایین گفتم داریم میایم خونتون که گفت بزارین خودم دارم میام دنبالتون
دمش گرم رسید با حرفای خنده دارش خستگی سفرمون تا حدودی در رفت
نزدیک خونه شدیم رفتیم بالا نیما چند تا ذغال گذاشت صبحونه درست کرد منم همون جا یه دونه قرص کیر یه دونه ترامادول خوردم که هم نیلوفر دید هم نیما
جفتشون خندیدن نیلو یکم خجالت کشید از رنگ صورتش مشخص بود
نیما بهم گفت بیا ببینم از آخرین باری که بازی کردیم چقدر پیشرفت کردی پلی استیشن رو روشن کرد یه دست زدیم بعدش صبحانه خوردیم نزدیک یه ساعت و اینا میشد قلیونه اینقدر حال میداد هدف اصلی که سکس باشه رو فراموش کرده بودم
بعد چند دقیقه نیما بهم گفت تو خسته نیستی برین یکم استراحت کنین که نیلو گفت آره واقعا خسته ایم
مغزم: آیا قرص اثر خود را گذاشته است؟
احساساتم:ای من کیرم دهن هممون معلومه که تاثیر گذاشته برو دیگه اینقدر کسشر اضافی نگو
پا شدیم رفتیم توی اتاق
اتاقی که قبلا با ترانه اونجا سکس کرده بودم ولی سکس آنال
دختری که دوست دختر سابق من و دوست اجتماعی نیما بود
دم آقا نیما گرم که همیشه هوای ما رو داشته
البته اینم بگم تا چند وقت پیش توی اتاقش کلا عکسای سکسی کصو کیرو خایه بود ولی چون فاب زده بود اونا رو برداشته بود
بعد ورود منو نیلو به اتاق جفتمون هیجان زده بودیم ولی باز خجالتی اونجا معنی نداشت چون هردو میدونستیم که چرا اون لحظه ما باید اونجا باشیم
نیلو روی تخت نشسته بود که نزدیکیش بودم ساعتای تقریبا ۱۱صبح بود لب تو لب شدیم حسابی لب بازی کردیم نیلو رو لخت کردم فقط شورت و سوتین تنش بود
خب دیگه چی از این بهتر که رنگ شورت و سوتینش رو ست کرده بود اونم آبی اووف
روش دراز کشیدم در حین خوردن گردنش دستمم توی شورتش بود
پشمام مگه میشه چه خبرته نیلوفر چرا اینقد خیسی
نیلوفر که چشماش خمار شده بود
فقط آه میکشید من که حسابی شهوتی شده بودم انگشت فاکمو توی کصش عقبو جلو میکردم که صداش در اومده بود
از روش بلند شدم لباسامو کمک کرد در آوردیم شورتمو در آوردم برم جلو که دو تا پاهاشو بین کیرم گذاشت با پاهاش با کیرم ور میرفت
وای مگه میشه چقدر سکسیه این دختر
اندامش مو نمیزد با خواننده خارجیه به اسم Inna
از رو تخت بلند شد کیرمو ساک میزد اولش آروم آروم یکم دندون میزد ولی بعدش نزدیک پنج دقیقه تند تند ساک میزد سرشو گرفته بودم و توی حس بودم بهش گفتم بسه
پاهاشو باز کردم بدون اینکه کیرم داخل کصش بره همون جوری ثابت گذاشتمش شروع کردم به خوردن ممه هاش با دستاش با کیرم بازی میکرد و می‌گفت حس میکنم بزرگتر شده و آروم آه و ناله میکرد
با چشماش ازم خواهش میکرد که کیرمو توی کصش کنم
فهمیده بودم ولی زود بود سر کیرمو میمالیدم به چوچولش اینقدر کارمو تکرار کردم به خودش میپیچید کصش اینقدر خیس شده بود که یاد حرف تتلو افتادم منتها با این تفاوت که من هنوز نزده بودم که نفت در بیاد ولی اومده بود
خودمم دلم میخواست زودتر بکنمش کیرمو توی کصش که کردم باورم نمیشد اینقدر تنگ باشه
آروم آروم عقب جلو میکردم تلمبه میزدم
نیلوفر با دست راستش کیرمو گرفته بود تا قبل رفتن توی کصش دستشو حس کنه این کارش به شدت حشریم کرده بود
فضای اتاق به شدت سکسی بود دو تا ممه های ناز نیلوفر مثل ژله تکون میخوردن در حین تلمبه زدن لباشو می‌خوردم گردنشو لیس میزدم نگاش که میکردم لباشو گاز میزد
دلم نمی‌خواست پوزیشنو عوضش کنم،ولی عوض کردم
اینقدر پشتمو چنگ زده بود درد ناخوناش برام لذت بخش بود
بهش گفتم که بیا روم کیرمو با کصش تنظیم کرد و نشست روش آروم آروم به جایی رسید که میتونستم با سرعت تلمبه زدنم برق تولید کنم
دوباره پوزیشن عوض کردم این بار داگ استایل
خیلی حرفه ای تند تند میکردمش
مغزم:هدف کونشه
به انگشتم تف زدم میخواستم سوراخ کونشو باز کنم نمیزاشت
هر کاری میکردم نمیزاشت مثل اینکه قرار نبود من اون کون برجسته رو فتحش کنم
کونشو بیخیال شدم مدل فرقنی گذاشتمش این بار خیلی تمیز تر و محکم تر تلمبه میزدم که صدای نیلو بیشتر شد طوری که به جز نیما مطمئنم همسایه هاشم اون صداهای شهوت انگیز رو می‌شنیدن نیلوفر ارضا شد
بعد چند دقیقه بهم گفت تو ارضا نمیشی بخاطر قرصاییه که خوردی پاشو یکم استراحت کنیم تا اثر قرصا بپره
لبامو بوسید
قبول کردمو خودمونو مرتب کردیم که بریم بیرون،شاکی نبودم چون این تازه شروعش بود فکر کنین که از ساعت ۱۱صبح تا نزدیک به یک و خورده ای سکس من هنوز ارضا نشده بودم یعنی دو ساعت و خورده ای
از اتاق که بیرون رفتیم نیما مثلا الکی خودشو زده بود به خواب بهش گفتم پاشو بازی کنیم من باختم الان دیگه قراره فقط ببرم
همینم شد قدرتی که کس بهم داده بود و انگیزه ای که برای کردن دوباره داشتم وصف ناپذیر بود
یکی دو کله قلیون کشیدیم بعد ناهار نیما بهم گفت که من برم دنبال ترانه بیارمش اینجا،بهش گفتم که الان منو نیلوفر رو توی این وضعیت ببینه ناراحت میشه مطمئنم که نیما گفت گناه داره تنهاست و شما رابطه تون چند ساله تموم شده و فکر نمیکنم که ناراحت بشه
بهش اوکی دادم که بره بیارتش
مغزم:الان بهترین وقته تا دوباره سکس کنی
من:بله بله
نیما رفت حدود ساعت ۵و اینا بود که لب بازیمون با نیلوفر شروع شد بردمش توی اتاق و لخت شدیم شروع کرد به ساک زدن برام این دفعه حس میکردم بیشتر حال میده شاید بخاطر این بود که اثر قرصا بیشترش رفته بود
نیلوفر دراز کشید و باز کیرمو کردم توی کصش عقب جلو میکردم نیلوفر این بار راحت تر آهو ناله میکرد طوری که همین صداهای نازش باعث شده بود که نزدیک ارضا شدن باشم
بهش گفتم که دارم میشم گفت بریز توی کصم
قبلا راجع بهش حرف زده بودیم که قرص اضطراری بگیریم ولی خب نگرفتیم و من شدت تلمبه زدنمو بیشتر کردم نیلوفر دستش به کیرم بود به اوج شهوت نزدیک بودم کیرمو کشیدم بیرون تموم آبمو خالی کردم روی ممه هاش
یه قطره ی آب منیم از کنار گوشش به روی ملافه ریخت که خودش خندید گفت شدی بالاخره چطور بود
گفتم عالی جووون تو رو فقط باید کرد
حساب کردم ۲۵دقیقه کردمش تا ارضا شدم
خودمونو جمع جور کردیم تا نیما و ترانه بیان بعد نیم ساعت رسیدن ترانه رو دیدم اونم خیلی خوب جلو احساسات خودشو گرفته بود
نیلوفر با ترانه حرف میزد و سعی می‌کرد که منو نوازش کنه من ازش فرار میکردم یه جوری مثلا خودمو سرگرم گوشی یا چیزی میکردم که ترانه ناراحت نشه
بعد چند دقیقه نیلوفر منو صدا کرد توی اتاق راجع به این که فردا بریم بازار و فلان حرف میزدیم
بعد ها نیما بهم گفت که ترانه بهش گفته دنیا رو میبینی
یه روزی من باهاش توی اتاق بودم الان اونه که کنارشه هی
احساساتم:کیرم دهنت من
البته اینم بگم خدمت دوستان که نیلوفر نمیدونست که ترانه دوست دخترم بوده وگرنه به خودش اجازه نمی‌داد توی این مسافرت منو همراهی کنه
بگذریم بریم سراغ اصل داستان که مونده و برای خودم اوجش اونجا بود
شب که شد پلی استیشن بازی کردیم
نیلوفر گفت یه بازی بکنین که منم بلد باشم
به نیما گفتم تخته نرد داری که گفت آره
تخته رو آورد بازی کردیم نیلوفر رو بردم
به نیما گفتم بیا بازی کنیم شام امشب مهمون کسی که میبازه
نیما قبول کرد
اون شب من تخته نرد رو باختم
دلیل:فکرم پیش کس بود
مغزم:من کس میخام
خلاصه که شب شد از بیرون شام گرفتیم
بعد اینکه خوردیم نیما گفت من برم ترانه رو برسونم خونشون رفتو برگشت ما کاری نکردیم یعنی قرار بود کاری کنیم ولی یکم خسته بودیم منصرف شدیم
آخر شب قبل خواب بازم قلیون کشیدیم و به نیما گفتم ما بریم بخوابیم خسته ایم
احساساتم:تو یه کونی هستی بیشتر از این نیستی کونی
مغزم:کیر منم نیستی ببخشینا
خلاصه که به اتاق سکس ورود زدیم روی تخت دراز کشیدیم که بازم بهونه و گیر دادنای الکی نیلوفر شروع شد
من: بیخیال نیلو اذیت نکن شبمونو خراب نکن دیگه
نیلو:نمی‌خوام
من:نخا بخوابیم
نیلو مثلا قهر کرد پشتشو به من کرد اتاق تاریک بود فقط نور ماه و نور ضعیف یکی از لامپ های بیرون معلوم بود
آروم آروم شروع کردم به مالیدن کونش کیرم روی کونش بود هر دو لباس و شلوار تنمون بود کیرمو به کونش می مالیدم و گردنشو لیس میزدم و آه گرم میزدم کنار گوشش خودش میدونست که نقطه ضعفش رو پیدا کردم
تحریک شد و برگشت لباشو گذاشت روی لبام و بلندشدم شلوارو شورتش رو باهم کشیدم پایین چوچولش رو می مالیدم که بهم گفت بکن
کیرمو کردم توی کصش عقب جلو میکردم فضا کاملا توی سکوت بود بعد چند دقیقه سرو صداهای نیلوفر بیشتر شد
باورم نمیشد داشتم ارضا میشدم که کیرمو کشیدم بیرون و مانعش شدم نیلو گفت چی شد بهش گفتم که دارم میشم بزار یه نصف قرص بخورم تو با این آهو ناله کردنت امون به کیرم نمیدی
یه نصف قرص ترامادول ۲۰۰خوردم شلوارمو پوشیدم رفتم توی حال دو لیوان نوشابه کردم روش که زودتر اثر کنه
بعد این کار رفتم توی اتاق برا نیلو آب بردم
یکم دراز کشیدم کنارش باز شروع کردیم لب گرفتن ایندفعه اینقدر ممه هاشو خوردم که کبود شده بودن
برق خاموش بود برا اینکه درست همو ببینیم فلش گوشیم رو رو به سقف اتاق روشن گذاشتم فضا بهتر شد
کله م داشت داغ میشد قرصه داشت تاثیر میذاشت که به نیلوفر گفتم بیا روم
نیلو نشست روی کیرم تند تند تلمبه میزدم و با دستام محکم اسپنک میزدم روی کونش مطمئنم بودم که نیما صداهای ما رو می‌شنوه توی اوج شهوت بودیم هر ده ثانیه یه بار جوری محکم اسپنک میزدم روی کون نیلوفر خودش تند تند بالا پایین میکرد کصشو روی کیرم
تموم کیرم توی کصش بود
حشری شده بودم دستمال کاغذی کنارم بود کیرمو باهاش پاک کردم گفتم نیلو بیا ساک بزن
به جرات میتونم بگم بهترین و قشنگترین ساکی که برام زدن همون شب بود جوری که نیلو تا خایه کیرمو میکرد توی دهنش تف میزد بعد درش می‌آورد بعد میرفت سراغ خایه هام اونا رو میخورد دیوونه شده بودم ولی خبری از ارضا شدن نبود قیافه ی نیلو رو نمی‌تونستم توی اون زاویه درست ببینم من دراز کشیده بودم دستام پشت سرم بود و نیلو به حالت سجده داشت کیرو خایه هامو میخورد
بهش گفتم بسه و دوباره ازش خواستم که بیاد روی کیرم
شروع کردم آروم آروم کردنش این بار اولش رمانتیک بود و خودشم همراهیم میکرد بعد چند دقیقه سرعت تلمبه زدنم رو بیشتر کردم نیلوفر صداش بیشتر شده بود تموم تخت از عرق جفتمون و آب کس نیلوفر خیس خیس شده بود
فهمیدم که نیلوفر در حال ارضا شدنه لبامو چفت لباش کردم دستامو قفل کمرش کردم و با تموم توان تلمبه میزدم که نیلوفر ارضا شد
ازش خواستم از روم بلند شه
از یک ساعت بیشترم می‌گذشت که به حالت فرغونی گذاشتمش و کیرمو کردم توی کصش ازش خواستم که وقتی دارم میکنمش چوچولش رو بماله عاشق این حرکت دخترام و این دیوونه م می‌کنه
همین کارم کرد نزدیک بود ارضا بشم که کیرمو کشیدم بیرون تموم آبمو خالی کردم روی نافش که سریع دستشو گذاشت روی نافش
اون همه آب کمر از کجا اومده بود
انگار روحم از کیرم خارج شده بود
بهش گفتم دستتو چرا گذاشتی روی نافت که گفت امکان بارداری وجود داره اگه منی بره اونجا از هم تشکر کردیم و گفتم کاش از اون قرصای اضطراری می‌گرفتیم بهم گفت من بهت گفتم بریز تو اون قرص رو میشه حتی بعد ۷۲ساعت استفاده کنم
بهش گفتم که تو نی نی میخوای و من گردن گیرم خرابه
مغز،احساسات=گردن گیرت خراب نیست از اینکه آینده ی یکی دیگه رو مثل خودت نامعلوم کنی می‌ترسی
اون شب یکی از بهترین شبای زندگیم بود
صبح که شد نیما صبحونه درست کرده بود موقع ای که نیلو حموم بود نیما بهم گفت باورت میشه تا صبح من دلم برای تو می‌سوخته خخخ کمرتو به گا دادی پسر

بعد اینکه برگشتیم با نیلو کات کردم دلیل می‌خواین!؟
از آدمی که خیلی بهت اهمیت میده میخواد که همیشه اولویت اول تا آخرش تو باشی فرار کن
چرا؟؟؟چون بهت فرصت نمیده که درست به دستش بیاری نه با دعا و جادو
بعد یکی دو ماه از اینکه برگشتیم نیلو با یه خط دیگه بهم زنگ زد چون سیم خودشو بلاک کرده بودم
نزدیک به یک ساعت باهم حرف زدیم
بهم گفت که برگردیم قبول نکردم ولی به یاد قدیم باهم حرف می‌زدیم تا اینکه رفتم شمال مسافرت بودم که بازم باهم حرف زدیم
الان بعد تقریبا ۵ماه دیگه هیچ ارتباطی باهاش ندارم فقط فکر کنم یک بار توی بازار دیدمش
امیدوارم خوشتون اومده باشه دوستای گلم ببخشید که طولانی شد
خیلی از جزئیاتش رو نگفتم
خودمم دلم خیلی میخواد که یه بار دیگه باهاش سکس کنم این بار توی یکی از شهرهای شمالی شایدم ترکیه
اگه علاقمندین و خوشتون اومده بگید که آشتی کنیم شاید یه خاطره دیگه براتون بگم البته شاید راضیش کردم یه آنال سکسم داشته باشیم
لطفاً و خواهشاً فاز خوب بودن نگیرید که چرا ولش کردی و فلان
من عقیده م اینه که یه انسان رو میشه از روی قدرت درونی و خداوند به دست آورد نه روی دعا و جادو
و سخن پایانی سکس با زن مطلقه پاداشی از بهشته و سکس با زن شوهردار گناهی نابخشودنی

نوشته: امیرعباس

دکمه بازگشت به بالا