نادر و نازنین 105
–
بعد از آخرین یارمون نازنین مثل چراغایی که سر در بعضی مغازه ها خاموش و روشن میشن شدده بود .. یک روز خوب بود و یه روز بد … بهانه جو شه بود .. بعضی وقتا نمی دونستم به چی اعتراض می کنه بهانه اش چیه .. واسه این که بهانه بیشتری به دستش ندم ادامه نمی دادم .. حتی اگه به ملایمت باهاش حرف می زدم اون باهام به تندی برخورد می کرد .. حس می کردم خودشم می دونه که تمام کارا و حرفاش بهانه ای بیش نیست . حساب کن یه روز موبایلشو رو من خاموش کرده بودعین خیالش نبود ولی من دوساعت اونم نمی دونستم تماس گرفته و بی خبرش گذذاشته بودم چه الم شنگه ای به پا کره بود ! باورم نمی شد اون همون دختر باشه ..این پیام رو اواخر ژانویه برام فرستاد . درست بعد از پیامهای خیلی قشنگ و داغ چهارم ژانویه .. چیزی عوض نشده بود .. مثل اجناس لوکس و شکستنی خیلی با احتیاط باهاش رفتار می کردم .. شاید همین لی لی به لالاش گذاشتن های من اونو تا این حد جسور کرده بود شایدم از اول نمی بایست هردومونو به دام می کشوند و حالا با تمام وجودش خطر رو احساس کرده بود .. .. اون سردرگم شده بود .. بعد از این پیام بازم خوب می شد بازم بد می شد .. این وسط فقط یک نفر بود که با قربانی شدن خودش می تونست به همه این مسائل خاتمه بده و اون کسی نبودد جز من ..و من هم که رضایت بده نبودم عشقمو قربونی کنم . من نازنین رو دختری مجرد می دونستم خودش گفته بود . دختر مجردی که از خواستگارش خوشش نمیاد .. دختر مجردی که خواستگارش با اونا رفت و آمد خانوادگی داره .. دختر مجردی که به خاطر دلسوزی داره از پسر بی مادر خواستگارش نگه داری می کنه …دختر مجردی که خیلی بی حوصله هست .. تنهایی رو دوست داره ولی خیلی دلسوز شده بود ..داستان خیلی جالب شده بود ..ولی تلخ .. خیلی چیزا رو می شد حدس زد ولی نمی شد باور کرد … یعنی نمی خواستم باور کنم هنوزم باور نکردم ولی می دونم اگه باور می کردم اگه منم مثل اون به عشق پشت می کردم امروز وضعم این قدر اسف انگیز نمی بود . و اینم یکی از پیامهای جی میلی نازنین در اون روزها که اصلا با افکار و اندیشه های روزای خوبش نمی خونه .. نشون می داد که دنبال راه فراری می گرده بدون این که تقصیر ها رو خودش به گردن بگیره هر چند بعد ها چند جا به زشتی کارش در ول کردن من اشاره کرده بود ..و هر بار هم یه دلیلی می تراشید بعد از زمان جدایی رو میگم ولی در زوایای دیگه ای از من انتقاد کرده بود ….و این هم پیام نازنین خوش بیان من .. نازنین واقع بین و منطق گرا
همیشه به خودم گفتم نازنین حواست باشه از ی سوراخ دوبار گزیده نشی! همیشه حواسمو جمع میکنم که اشتباهمو ی بار دیگه تکرار نکنم. اتفاقا خوبه که در این مورد به خودم سخت میگیرم.
نمیدونم تو که انقدر حرف از دوست داشتن من میزنی موندم چرا چیزی که میدونی ناراحتم میکنه رو دوباره تکرار میکنی.
همیشه ناراحت میشم از اینکه بخوام دلیل گناه; دلیل به توجهیت; دلیل دوری کردن از بچه ها و یا هر دلیل منفی دیگه برات باشم; این یعنی دلم نمیخواد در زندگیت; لحظه هات خللی وارد بشه.اونوقت من با نگرانی از اوضاع تو بشنوم چون ازم خوشت نمیاد;چون نمیدونم چی و چی میخوای بری. از هزارتا فحش ناموسی برا دختری که حتی ۷۲ ساعت از همبستر شدنش با تو نگذشته هنوز بدتره.
بهت گفتم من از هم سن و سالهای خودم به خاطر همین بچه بازیها خوشم نمیاد و حالا تو با تموم حسه ح;سن انتخابم این حرفها و رفتارها رو داری!
دارم باور میکنم این بچه بازیها خاصیت عشقه و من ازش بیزارم .
باور کن صدم درصدی حوصله این تکرارها رو ندارم. صبح فقط سکوت کردمو تو گفتی گفتی گفتی; هیچی نگفتم ;گفتم بذار بگه آروم بشه اما تمومش نمیکنی; یکبار; ده بار ;بیست بار … چند بار آخه ;!
هربار بشنوم و برمو دوباره برگردم; نمیشه که ; مگه مسخره بازیه;
هی میگم بابا حالا که ی هفته نشده نباشی ; تو باز بالا سر قبر خالی روضه میخونی… پیله میکنی. کلافه میشم ; خسته و بی صبر میشم; کم طاقت میشم و هیچی نمیگم که حرفی پیش نیاد نمیذاری . تو عوض بشو نیستی; منم نیستم پس مسخره بازی در نیارم بهتره.
این آخر پیامش بود منو از جدایی می ترسوند .. اخم و تخم می کرد و انتظارشو نداشت که بپرسم چی شده ; انتظار داشت نگران نباشم .. حرفای قشنگش , صد ها ساعت گفتگوی تلفنی و هزاران پیام و میلیونها کلمه که نمی تونسته فقط یک سرگرمی بوده باشه و من همچنان به روز های بعد فکر می کردم …. ادامه دارد .. نویسنده …ایرانی