ناديا4
–
یه بیوه بودم با یه دختر کوچولو که سالش بود . شوهرم مرده بود . منم می رفتم خونه های مردم کار گری . از صبح تا غروب کار می کردم و یه پولی در می آوردم . نظافت و آشپزی و گردگیری و از این کارا می کردم . گاهی وقتا دخترمو هم همرام می بردم . دختر شیرین زبونی بود . دلم می خواست یه جوری با یکی از این مردا یا پسرای خونه سکس داشته باشم . هنوز سی سالم نشده بود . یه مقدار پس انداز و سپرده داشتم ولی فکر آینده رو می کردم . یه زن علاوه بر این به خیلی چیزای دیگه هم نیاز داره . نیاز شدیدی به سکس در خودم احساس می کردم . تا شوهرم زنده بود قدر اون لحظه ها رو نمی دونستم . اونجایی که پنجشنبه ها کار می کردم صاحبخونه یه پسر و یه دختر داشت شوهرشم بوتیک داشت . پسرشون از اون چشم چرونها بود . میترا خانوم و دخترش مهسا خیلی مودب بودند ولی این پسره با شلوارک میومد بیرون و هر بار هم که سر خواهر مادرشو دور می دید و نگاش به من می افتاد دستشو می ذاشت جلو شلوارکش کیرشو می مالوند . یه اخمی بهش می کردم ولی منم با یه حرکاتی که به کونم می دادم و می دونستم که هر وقت دارم هال و پذیرایی رو نظافت می کنم اون منو از گوشه اتاقش می پاد حرکات وسوسه انگیز بیشتری انجام می دادم . مهران تازه از سر بازی بر گشته بود و همش خونه نشین بود . خیلی دلم می خواست که باهام حال کنه . این از رویاهام بود . آخرای اسفند بود وقتی که یه روز میترا خانوم بهم گفت با مهسا می خواد بره خرید از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم . من و مهران می تونستیم تنها بمونیم . ولی چه جوری باید اونو به دامش مینداختم . می دونم که اونم می خواست که منو اسیر خودش کنه . نگاه هوسباز و هوسبار مردا رو به خوبی می شناختم . قبل از ازدواج دو سه تا دوست پسر داشتم و بیشتر از ده تا هم نداشتم . اونا بیشترشون می خواستند که فقط سکس داشته باشند . مخصوصا با دخترای خیلی خوشگل و اونایی که جاذبه جنسی قویی دارند با باسنهایی بر جسته و سینه هایی درشت .. یکی از دوست پسرام که از کون منو می کرد اینا رو بهم گفت . هر چند که وقتی شوهر کردم آدم شدم . .. در هر حال وقتی مادر و دختر از خونه رفتند بیرون منم درجا به بهونه نظافت حمام رفتم اون داخل هر چند باید اول کمی اسید می ریختم و بعد دست به کار می شدم ولی این یه تیکه رو تخفیف اومدم می ترسیدم دیر شه . لباسامو غیر از شورت و سوتین در آوردم خودم از تماشای خودم لذت می بردم . می دونستم اونم حال منو داره . در حمومو هم باز گذاشتم . یه حسی بهم می گفت که داره منو دید می زنه . همش پشتم به طرف بیرون بود و خم کرده بودم که منو از کون بتونه ببینه و بیشتر تحریک شه . مادرش در مورد اون خیلی باهام حرف زده بود از این که قبل از رفتن به خدمت کارش بوده دختر بازی .. چند بار هم اونو سرگرم حال کردن با دخترا دیده . مادرش رو حساب اعتماد و صمیمیتی که داشت این حرفا رو به من می زد . دیگه نمی دونست که منم تحریک میشم و از این حرفاش به نفع خودم استفاده می کنم . . یه لحظه که سرمو بر گردوندم اونو پشت سرخودم دیدم .. -اووووووووههههههه نهههههههه مهران خان شما اینجایین ;/; اصلا متوجه نبودم . ولی این پسر کار کشته و با تجربه لخت جلوم وایساده بود . کیرش به من چشمک می زد . از این گستاخی و پر رویی اون هم خوشم میومد و هم حرصم می گرفت که چرا منو با یه جنده اشتباه گرفته . -مهران خان نیا جلو جیغ می کشم نیا .. به مامانت میگم . خواهش می کنم . آبرو دارم . کیرشو گرفت توی دستش وچند بار به طرف بالا و پایین حرکتش داد و گفت شهین خانوم من که به خوبی دارم می بینم که هوس اینو داری . من زنا رو خوب می شناسم . تو الان واسه این هلاکی . به من یکی دروغ نگو . شوهرم که نداری . … جوووووون می دونستم می دونستم .. من این روز رو می دیدم . -الان شراره کوچولو میاد همه چی رو می بینه .. -نه اون نمیاد سرشو با سی دی و کارتون گرم کردم . از اونایی که دوساعت هم سر گرمش می کنه . -اگه یهو بیاد چی .. اومد داخل حموم و درو از داخل بست . -کمرمو گرفت و شورتمو از پام کشید پایین . -نگو که کیر نمی خوای .. دستشو از جلو گذاشت رو کسم و کیرشو هم گذاشت سر سوراخ کونم -نهههههه نههههههه کون نه .. فقط کس -کاریت نباشه اونجا رو هم هدف می گیرم . این کیر من به اندازه کافی می تونه شق بمونه . حدود دو سالی می شد که از نعمت کیر بی نصیب بودم . مثل یه دختر هوس داشتم . خیسی کوسم مثل آب از دور و برش راه افتاده بود . انگشتاشو کرد توی کسم و کیرشو هم به کونم فشار داد -آخخخخخخخ نهههههه نهههههه … دردم میاد . من فرار نمی کنم همین جام .. -ممکنه مامان بیاد .. همون اولش سخت بود . کونم ازبس در دوران نوجوانی و بعد از ازدواج گاییده شده بود با چند تا ضربه راهش باز تر شد .. -اوووووووفففففف مهران بعدش باید کس منو هم بکنی و منو ارضام کنی .. آب کیر مهران همون اول توی کونم راه افتاد . همون کیرو گذاشتم توی دهنم و تمیزش که کردم کف حموم دراز کشیدم و اومد روم . اوخ چه باحال تلمبه می زد . چه با حال بود کاراش .. کاش من و اون یه جایی بودیم تنهای تنها و هوس خودمو با جیغ زدن خالی می کردم . خوب شد که آبشو توی کونم خالی کرد این جوری می تونست به اندازه کافی کسمو بکنه . . کیرش بازم شق و درشت بود . دستشو رو سینه هام گذاشته لبامو می بوسید . حس می کردم مثل اون وقتایی که تازه بالغ بودم هوس دارم .. -فقط مهران جون حواست باشه توی کسم خالی نکنی باشه ;/; -حواسم هست .. ولی کسم خیلی تشنه اش بود . خوشم میومد وقتی که می دیدم با هوس داره منو می کنه دو تا دستاشو رو سینه هام حرکت می داد . واسه این که این کارو خوب انجام بده مجبور شد لبشو از رو لبام ورداره .. -اگه میشه با انگشتاتم با کوسم ور برو .. اوخ همین بالا رو چنگش بگیر ووییییی نهههههه . لبامو گاز می گرفتم . -مهران محکم تر .. نزدیکه آبمو بیاری .. ولم نکن . خواهش می کنم فقط یه دقیقه منو به همین حال بکن .. ساکت شده بودم . چشامو بسته بودم . فقط به فضای کس و حرکت کیر فکر می کردم . حس کردم که مردمک چشام و سرم و تمام بدنم داره می لرزه و می گرده . خودمو در این دنیا حس نمی کردم یه لذتی بی نهایت نصیبم شده بود .. -مهران می تونی کیرتو بکشی بیرون و هر جا دوست داری خالی کنی .. -لای سینه حال میده . کیرشو گذاشت میون دو تا سینه هام با چند حرکت آبش اون وسط خالی شد و مقداریش هم پاشیده شد به سر و صورتم . -مهران کیرتو بذار تو دهنم اونجا رو هم به یه نوایی برسون . همین کارو هم کرد چند قطره باقی مونده و یکی دو جهش آخری رو اونجا خالی کرد . سریع خودمونو جمع و جور کردیم . دو نفری خونه رو کردیم مث دسته گل و منم دیگه به دقت کار می کردم تا همیشه بیام اونجا . این روزا کارو رسوندیم به جایی که اگه بقیه هم خونه باشن من و مهران بازم یه جوری با هم حال می کنیم . مهران پیش مادرش از این می گفت که می خواد شبا با دوستاش دور هم باشند و هفته ای یکی دوروز این بر نامه ها دایره . میترا خانوم مخالف بود ولی من بهش گفتم که آزمایشی اونو آزاد بذاره نتیجه شو ببینه . مهران شبا رو میومد پیش من و می گفت با دوستاشه از اون طرف هم توی خونه اخلاق و رفتارش بهتر شده بود .. این شهین کلک کار خودشو کرده بود . واسه خودم یه دوست پسر دبش و تر و تمیز و خوش کیر جور کرده بودم . قرص خوردن رو هم شروع کرده بودم تا کسم از دستم شاکی نباشه . حالا دیگه این نگرانی رو نداشتم که یه روز بیان و بگن ما دیگه کار گر نمی خواهیم … پایان .. نویسنده … ایرانی