نسرین دخترخاله ی من

سالها زندگی مستقلی داشتم. پدرم غیراز مادرم یه زن دیگه هم داشت و تو یه خونه ی جدا زندگی میکردن. منو مادرم باهم زندگی میکردیم و مادرم به من کاری نداشت و سرش تو کار خودش بود و سرشو با کلاس های مختلف رفتن و ادامه تحصیل گرم میکرد. منم اکثرا خونه نبودم وقتی هم بودم از اتاقم بیرون نمیومدم. مادرم با وجود اینکه ۵۵ سالشه همچنان به خودش میرسه و تیپ های خفن میزنه. یه خاله هم دارم که ۴۴ سالشه و یه دختر ۲۳ساله داره. خودمم ۳۰ سالمه. بعضی وقتا که خالم میومد خونمون شب با دخترش میموندن. دخترش رو از بچگی دوست داشتم و باهم مثل خواهر و برادر بودیم یعنی پیش من حجاب نداشت و روسری که هیچ . اکثرا با ساپورت و تیشرت بود. هر دومون راحت بودیم مامانامونم که میدونستن منظوری نداریم. بعضی وقتا باشگاه میرفت میرفتم دنبالش یا جایی میخواست بره میرسوندمش و … کلا ارتباطمون دراین حد بود. یه روز گرمازده شده بودم دستمو گرفتم سمتش بهش گفتم ببین داغم؟ دستشو گذاشت رو دستم گفت نه. از من خنک تری. شاید یجور دیگه داغ باشی. خندیدم چیزی نگفتم. رفتار دخترا رو نمیشه تشخیص داد. نمیدونستم داره کرم میریزه یا لحن حرف زدنشه. بعداز این ماجرا طی چند برخورد دیگه دیدم رسما داره کرم میریزه که الان تعریف میکنم. باباش مشاور املاک داشت و صبح تا شب سرکار بود. شبا دیروقت میومد خونه خالمم بامن اجازه میداد بره گاهی جایی. البته نسرین همیشه چیزی رو بهونه میکرد. یه شب گفت میتونم برم دنبالش بره از دوستش کتاب بگیره و برگرده؟ منم وقت داشتم گفتم باشه حاضر شو میام. با موتور بودم. وقتی رسیدم دم درشون زنگ زدم سریع اومد سوار شد بدون اینکه چیزی بپرسه یا بگه چرا باموتور اومدی. آدرس خونه دوستشو داد رفتیم کتابو گرفت اومد. گفت حوصلم سررفته میشه یکم بچرخیم؟ گفتم کجا بریم؟ گفت هرجا. رفتیم یه بوستانی که شهر بازی مانند بود اطرافش ماشین بازا دور دور میکردن. همینجور دور زدیم آهنگ گذاشته بودن ماشینا. حالمون یکم عوض شد . بعد براش آبمیوه خریدم برگشتیم. توراه هم منو چسبیده بود که یوقت نیفته. بقول خودش یکم از موتور میترسید. منم که روشنفکر بودم و بعضی وقتا همین روشن فکری کار دست آدم میده. اون شب خداحافظی کردیم و رسوندمش خونشون. چندوقت دیگه اومدن باز با مامانش و اتفاقا شب رو هم موندن. نمیخواستم باهاش طوری برخورد کنم که معذب بشه هرچی بود دخترخالم بود ممکن بود دلخور شه. من بعداز شام گفتم خسته ام میرم اتاقم بخوابم. رفتم پتو رو کشیدم سرم دوسه ساعتی بنظرم خوابیدم. پاشدم دیدم مامان و خاله و نسرین هنوز نخوابیدن و دارن حرف میزنن. حرف خانوما تمومی نداره که. منم خوابم پریده بودو نمیدونستم این وقت شب چکار کنم. مامان گفت دیروقته بریم بخوابیم. جاهاشون رو اوردن پهن کردن مامان و خاله حال خوابیدن. نسرین گفت اینجا گرمه من میرم اتاق خاله(مامان من)بخوابه. جاشو برد اتاق مامانم که بخوابه. حدود نیم ساعت بعد که چراغا خاموش بود دیدم داره بانور گوشی میاد سمت اتاق من. اولش یه تقی به در زد. منکه بیدار بودم پرسیدم چیزی شده؟ گفت نه خوابم نمیبره. حوصلمم سررفته. گفتم میخوای بیا بشینیم ازاینور اونور حرف بزنیم تا خوابمون ببره. مامان و خاله که خواب بودن. ولی برای احتیاط که نور اتاق نیفته حال برق رو روشن نکردم. شب خواب روشن بود و میشد فضای اتاق رو دید. اتاقم یه تخت یه نفره دارم. پاشدم از رو تخت . نشستم اونم اومد کنارم نشست. اتاقم چون کوچیک بود تخت کل فضارو گرفته بود. مجبور شدیم رو تخت بشینیم. گبت بدنم کسله برنامه باشگاهمو تازه عوض کردم بخاطر همونه شاید خوابم نمیاد. گفتم شاید. به هرحال کمکی هست بگو انجام بدم. گفت نه. فقط قولنجم گرفته. کتفشو چند بار محکم فشار دادم بلکه گرفتگیش رفع بشه. گفت مرسی واقعا بهتر شدم. پاشد بره که گفتم بودی حالا. هنوز سرشبه. گفت نه برم میخوام با گوشیم ور برم گفتم چی هست تو گوشیت؟ برو بیار گوشیتو اینجا باهاش ور برو. گفت نه مزاحم خوابت میشم. گفتم نگران نباش هروقت خوابم اومد بهت میگم که بری. قبول کرد رفت گوشیشو اورد. به شکم رو تختم خوابید. کونشم داد بالا اصلا منو حساب نمیکرد که یه موجود زنده ام و دارم بهش نگاه میکنم. چنددقیقه بعد نگاه کرد گفت چیه؟ چرا داری منو نگاه میکنی؟ گفتم پس چیو نگاه کنم؟غیرازتو مگه کسی هست اینجا؟ناخودآگاه وقتی چشمم به کون و کمرش میافتاد اختیارمو ازدست میدادم. خودمو یکم نزدیکش کردم که منم باگوشیم ور برم نگه داری منو نگاه میکنی کیرمم از زیر شلوار قشنگ تابلو بود. اگه دقت میکرد میفهمید. گفت چیه اندام به این خوبی ندیدی؟واسش روزی دوساعت توباشگاه زحمت میکشم. گفتم نه والا اندام کجا دیدم؟ کلا خیلی به ظاهر و اندامش اهمیت میداد.گفت چیه؟ کونم قشنگ شده رفتم باشگاه؟ گفتم عالی بیست حرف نداره. شاید بگید این حرفا غیرعادیه بین دخترخاله و پسرخاله ولی چیزی که چندبار تکرار شه به مرور عادی میشه. غیرعادی این کاریه که بعدش انجام دادیم. گفتم خوش بحال دوست پسرت. گفت آره واقعا براش زیادم. به شوخی دست زدم به کونش گفتم چی ساختی. ایول. گفت مرسی. گفتم مرسی که نشد بگو قابل نداره. گفت وا بگم قابل نداره که چی. همینجور از هر دری حرف زدیم. گفتم منکه از رو شلوار دیدمش خوبه زیرشو دیگه نمیدونم چطوره که نظر بدم. گفت خوبه . گفتم کو؟ گفت حالا حتما باید نشونت بدم؟گفتم شنیدن کی بود مانند دیدن؟گفت آره حیف شد که نمیتونم نشونت بدم. گفتم چرا نتونی؟کار نشد نداره. اون موقع شب واقعا کسخل شده بودم داشتم چه چیزایی میگفتم. گفتم حالا که تعریفشو کردی نشونش هم بده منکه غریبه نیستم گفت حرف بیخود نزن. نمیخوام. گفتم یکم. قول میدم فقط ببینم و نظر بدم. گفت لابد بعدشم بکنی و حال کنی. وا داده بود اونم بدتر ازمن. گفتم حالا ک تااینجاشو گفتی بزار ببینیم دیگه. شلوارش کشی بود ساپورت مانند. کشیدم تا بالای رونش. یه شرت مشکی پوشیده بود خیلی کونش خوش فرم بود وررش تاثیرشو گذاشته بود البته قبلشو من ندیده بودم. از زیر فرق میکنه ازرو لباس نمیشه فهمید. چندتا اسپنک به کونش زدم گفتم ایول قشنگه. زل زده بود تو چشمام. دیدم مقاومتی نمیکنه بشتر شلوارو کشیدم پایین تا کامل از پاش دراومد. میخواستم شرتشم دربیارم نذاشت. از روی شرت براش مالیدم تا حالش عوض شد دیگه خودش دستمو تکون میداد و منو میکشید رو خودش. شرتشو دراوروم اول میخواستم بخورم ولی انگار ارضا شده بود و آبش یکم رو شرت چسبیده بود . خیس بود نخوردم کیرمو مالیدم به کسش و اصلا تو حال خودش نبود. با دستم چوچولشو مالیدم خیلی داشت حال میکرد معلوم بود. گفتم چکار کنم؟از کون بکنم یا همینطور فقط بمالم؟ گفت از جلو بکن. تعجب کردم. گفتم مگه تو پرده نداری؟ گفت پردم ارتجاعیه. دیگه نپرسیدم که چطور فهمیده ارتجاعیه و شایدم قبلا دوست پسرش پارش کرده به هرحال نپرسیدم ازش. کیرمو گذاشتم جلوی کسش یکم فشار دادم. اولش واقعا میترسیدم نکنه پرده داشته باشه و از رو هوس داره این حرفارو میزنه که از جلو باهاش سکس کنم. کم کم کردم که اگه اتفاقی افتاد کنترلش دستم باشه. کیرم تا ته رفت تو. بقول خودش پرده نداشت. وقتی خیالم راحت شد شروع کردم به تلمبه زدن. خم شدم ازش لب گرفتم و گردنشو لیس زدم همزمان هم داشتم تلمبه میزدم. گفتم برگرده و شکمشو بزاره زمین. خودمم از پشتش کردم تو کسش عاشق این حالت بودم کم کم خودش کمرشو بلند کرد و داگ استایل شد و سوراخ کس و کونشو میدیدم . نتونستم بیشترازاین تحمل کنم و کیرمو کشیدم بیرون و ریختم رو کمرش. رفتم دستمال کاغذی اوردم پاکش کردم و گفتم لباسشو بپوشه و بی سرو صدا بره. نسرین پاشد رفت و منم بعداز چند مین خوابم برد. خواب بعداز سکس هم واقعا میچسبه. فرداش که ازخواب پاشدم هنوز اونجا بودن و اصلا انگار نه نه انگار که اتفاقی افتاده و خیلی عادی باهم رفتار کردیم جلوی مامانامون. صبحونه خوردم رفتم بیرون ظهر که برگشتم رفته بودن. بعدازاونم روابطمون نه تنها بد نشده بلکه خیلی بیشتر هوای همو داریم چندین بارهم موقعیت پیش اومده باز باهم سکس کردیم و تاالان راضی هستم. نمیدونم آخرش چی میشه فعلا امروز رو میبینیم. خوش باشید دوستان

نوشته: علی

دکمه بازگشت به بالا