نقطه سیاه زندگی من
سلام متنی که دارم مینویسم داستان زندگی منه از وقتی که برای خواندنش میزارید ممنونم
واقعا نمیدونم از کجا شروع کنم
بخاطر شناسایی نشدنم از تاریخ دقیق و اسم و یا مکان ها حرف نمیزنم
همه چی خوب بود، فارغ التحصیل شدم و به شهر خودم برگشتم، فقط چند ماه بیکار بودم تا در بیمارستان استخدام شدم، با اولین حقوقم یک موبایل خوب گرفتم و چقدر این حقوق اول برای من لذت بخش بود.
خلاصه بگم که زندگی به کامم بود، اون روز ها تو خونه فقط بحث خواستگار های من بود که رد می کردم، بخاطر شرایط خانواده م (خانواده با اصول سنتی ای دارم) تو شهر خودم با کسی ارتباط خاصی نداشتم و از نظر جنسی بعد از ترک شهری که درس میخواندم و خداحافظی با تنها دوست و شریک جنسیم دیگه ارضا نشدم، به همین خاطر به خودارضایی روی آوردم، یه مدت کارم شده بود فیلم و عکس پورن دیدن و خودم رو جای اونا تصور کردن تا این که شروع به عکس و فیلم گرفتن از خودم با ست سکسی و پوزیشن های مختلف کردم و همین باعث بدبختیم شد.
برای نهار خونه ی عموم دعوت بودیم و منم با دختر و زن عمو و مادرم داشتیم صحبت می کردیم که گوشیم زنگ خورد، رفتم جواب دادم ( گوشی تو شارژ بود ) پسر عموم که اون نزدیکی نشسته بود گفت آپدیت جدید رو گرفتی ؟ گفتم من اصن سر در نمیارم تا الان چک نکردم و رمز گوشی رو زدم و سپردم بهش تا آپدیت کنه
چند روز بعد تو تلگرام بهم پیام داد که موضوع مهمی رو باید بگه و حتما باید حضوری باشه، منم فکر میکردم احتمالا در مرود یکی از دخترای فامیل باشه و قضیه ازدواجشه، چند روز بعد پارک نزدیک محل کارم قرار گذاشتیم، بعد از سلام و علیک و خوش بشی که که در حین صندلی پیدا کردن واسه نشستن کردیم گوشیش رو باز کرد و داد دستم، بهت زده زل زدم به صفحه گوشی دست هام شروع به لرزیدن کردن، قلبم انگار میخواست از سینه م بیرون بزنه، که مهرداد میگفت بسه خودتو جمع کن جنده، دو راه داری یا با من راه بیای که هیچ اتفاق بدی واست نمی افته و راحت زندگیتو میکنی یا بخوای اذیت کنی که فیلم و عکس های جنده بازیت پخش میشه حالا انتخاب با خودته، این کلمه ی جنده مثل میخ تو سرم فرو می رفت و دوست داشتم همون لحظه بمیرم، خواستم برم که گفت کجا باید الان تصمیم بگیری، هرچی التماسش کردم تو اون پارک شلوغ هیچ تاثیری نداشت، نمیدونم خیلی خوش شانس بودم یا نه که از همکارام اون لحظه کسی من رو ندید…
تو ماشین مهرداد نشسته بودم و طبق معمول خونه شون خالی شده بود و اومده بود دنبالم، منم مثل همیشه قرار رو بعد از اتمام شیفتم گذاشتم و به دروغ به خونه میگفتم امروز باید شیفت دوم هم بمونم، خیلی وقت بود که بخاطر اون عکس و فیلم های که از گوشیم برداشته بود بهش سرویس جنسی میدادم ( چون من رضایتی تو این رابطه نداشتم و به اجباره میگم سرویس جنسی ) واقعا جنده ی مهرداد شده بودم زنگ می زد تاریخ میگفت و من برنامه ریزی میکردم که برم بهش بدم، حالا فکر کنید که من دختر هم بودم و فقط از عقب رابطه داشتم و رابطه از عقب با زور و اجبار چه شود، ولی اون حسابی لذت می برد و هر پوزیشن و فانتزی که داشت روی من انجام میداد اوایل که واقعا زجر می کشیدم و اونم رحمی نداشت ولی بعد از یه مدت سوراخ معقدم بزرگ تر شد و سکس از مقعد واسم راحت تر شده بود، از روزی که مهرداد این کارو باهام کرد دیگه ارضا نشدم و حتی به خود ارضایی هم فکر نکرده بودم ولی مجبور بودم واسه مهرداد صدای سکسی در بیارم و وانمود کنم لذت میبرم همش بخاطر اون عکس و فیلم های که تو recently گوشیم بود و من ازش بی خبر بودم.
تو این بدختی و زندگی زجر آوری که داشتم عاشق شدم
واسه آشنایی بیشتر اجازه خواست جا خوردم ولی خودم کنترل کردم و گفتم مایل نیستم
ولی زود عاشقش شدم
اصن شیفته ش شده بودم تمام عیده آل های که واسه کسی که بتونم به عنوان همسرم انتخابش کنم رو داشت
ولی نمیتونستم بخاطر مهرداد قبول کنم یعنی خودم نمیخواستم، مهرداد کسی نبود که دست از سرم برداره و منتظر بود تا ازدواج کنم و به قول خودش از کصم کام بگیره
خلاصه کنم
نتونستم از علی بگزرم
علی بلاخره اومد خواستگاریم و منم قبول کردم
ازدواج کردیم
و همون شد که مهرداد میخواست از کص هم دیگه با من سکس میکرد و خودش رو داخلم خالی می کرد و مجبورم می کرد قرص ضد بارداری بخورم به کاندوم هم اعتقادی نداشت
از نظر روحی هم خوشحال بودم هم ناراحت
هم احساس خوشبختی میکردم هم بد بختی
حس این که دارم به علی خیانت میکنم خیلی زود بر من قلبه کرد و زندگی علی رو هم خراب کردم تا مهرداد رفت سربازی
با نبود مهرداد خیلی حالم بهتر شده بود ولی میدونستم وقتی برگرده بازم باید بهش سرویس بدم تصمیم گرفتم حداقل تا نیستش باردار بشم این که مهرداد میگفت باید داخل کصت بدون کاندوم ارضا بشم مجبورم میکرد قرص بخورم و امکان بارداری با علی وجود نداشت پیش خودم گفتم از فرصت استفاده کنم مثلا عاقلی کردم ولی نتیجه ش شد سکس آنال با یه بچه تو شکم، مهرداد تا از دوره آموزشی برگشت و ازم سکس خواست حتی تا 5 ماهگی بچه م مجبور بودم باش سکس کنم که بلاخره بیخیال شد
الان که بچه م دو سالشه بازم داره مجبورم به سکس میکنه
زندگیم خوبه علی و بچه م رو دوست دارم
ولی این مهرداد ولم نمیکنه
چکار کنم
ببخشید میخواستم فقط درد و دل کنم
نوشته: نمی دونم