هرجایی 40

خیلی ناراحت شدم . چیزی نمونده بود از چشام اشک جاری شه . ولی به زحمت بر خودم مسلط شدم . اون جوری رو می شد دو جور فرض کرد یکی زنای سر خیابونی و یکی هم زن مطلقه که احتمالا منظورش همین دومی بود . چون اگه در مورد فاحشگی من چیزی می دونست اولا نمی ذاشت آب خوش تو این محله از گلوم پایین بره و در ثانی به این حالت وارد بحث نمی شد . -درهر حال خانوم ! ما امید و آرزو داریم و حتی اگه شده به زور و ترفندهای دیگه نذاریم که میثم شما رو ببینه مجبوریم . حالا خودت می دونی . فقط اینو مطلع باش ما تا موقعی که مطمئن نشیم و نشدیم که دست از سر میثم بر داشتی  تو این کوچه شبانه روز کشیک میذاریم -خانوم چرا با من می پیچی جلو پسرتو بگیر . اون عاقله و بالغ زورت به من رسیده ;/; من خودم بچه دارم . زندگی دارم میرم کار می کنم تا  خرج خودم و دخترمو تامین کنم . درهر حال شما هم یه مادرید و درد یه مادرو حس می کنین . حالا از من خیلی جوونترین و بچه شما هم خیلی از میثم من کوچیکتر ولی خودتونو بذارین جای من . آیا حاضرین دخترتون در یه تنگنایی بیفته و عقلشم درست و حسابی کار  نکنه ولی شما کمکش نکنین ;/; اون با این حرفاش داشت توهین بزرگی به من می کرد . داشت می گفت عقل پسرش کار نمی کنه . یعنی دیوونه بوده که عاشق من شده . یعنی من لیاقت اونو ندارم که کسی دوستم داشته باشه . تف بر من و تف بر این زندگی . تف . -مولود خانوم می تونم یه خواهشی ازتون بکنم ;/; -بفرمایید . شما حداکثر یک هفته بهم وقت بدین . شایدم سه چهار روز کافی باشه . من یه نقشه ای دارم . فقط شما این مدت نگهبان و کشیک و از این چیزا جلو در نذارین . این جوری میثم از شما زده و بیزار میشه بیشتر باهاتون می پیچه . من سعی می کنم کاری کنم که از من متنفر شه .. چند بار این جمله رو پیشش تکرار کردم . یه نقشه ای داشتم که تحت هر شرایطی خودم ضرر نکنم . این پسره هم واسه ما شر شده بود . عاشقم شده بود مارو از آرامش در امر کاسبی انداخته بود تازه مامانش اومده مدعی هم بود . وقتی مولود رفت رفتم تو عالم خودم . دیگه تو خونه خودم بودم . خودمو انداختم رو تختم و زار زار گریه .. یاد مامان بابا و بد بختیها و زندگی نکبت بار خودم افتادم . یاد بی پولیها .. آرزوهای بزرگی که بهش نرسیدم .. یاد هرزگیها و یاد دنیای کثیفی که باید درش زندگی می کردم . حس کردم که یه دست کوچیکی به بزرگی یه دنیا داره روسرم دست نوازش می کشه . اون نیلوفر من بود . نیلوفر پاک من .. نیلوفر پاک .. فرزند آقا رحیم با نام فامیل پاک . -مامانی چرا گریه می تونی ;/; -عزیزم واسه این که مامانم مرده . سعی کردم بر خودم مسلط شم تا بیش از این اشکامو نبینه . اون چهار سالش بود و نمی دونست چی به چیه  دنیا دست کیه . فقط واسه اون و به عشق اون زنده بودم . حس مادری رو با تمام وجودم درک می کردم . درک می کردم که مامانم چقدر باید دوستم می داشته و همه چی رو واسه من می خواسته و فقر و نداری اونو به یه درجه ای از بیماری رسونده که جوونمرگ شه و منو در دنیای نامردمیها تنها بذاره ولی عزیزم من نمی ذارم تو بی مادر شی . اگه تا گردن تو لجن فرو برم وبرم تو مرداب , نمی ذارم نیلوفر من آلوده شه . نیلوفر گلیه که کنار مرداب هم رشد می کنه . یه گل خوشگل . در کنار یه زن لجن به نام شقایق . مادری که لیاقت بوسیدن و در آغوش کشیدن تو رو هم نداره . شاید اگه می دونستم مامان این قدر دوستم داره و برام از جون مایه میذاره … خب چیکار می تونستم بکنم ;/; حالا خونواده ها دارن میگن و می خندن و من در گوشه تنهایی خودم به فردا فکر می کنم . ازخودم متنفر بودم . در این دنیای کثیف هیشکی نبود به دادم برسه . به هر دری می زدم یه کار درست و درمون نبود . یه پولی هم که از این خیریه ها به زنایی مثل ما می دادند و دستشون درد نکنه پول آدامس و شکلات نیلوفر هم درنمیومد . شاید اگه خودم بودم و خودم با روزی یه وعده غذا سر می کردم . یه روز از این جریان گذشت . هرچند ساعت درمیون گاه فکر خودکشی به سرم میفتاد و این که نیلوفرو یه جوری بسپرم به پرورشگاه .. ولی فقط چند ثانیه ای این فکر تو کله ام جامی گرفت . من چه طور می تونم همچین کاری با دخترم بکنم . شب قبل از خواب یه شربت خواب به نیلوفر دادم تا واسه بر نامه ای که دارم اون خوابش سنگین باشه و بیدار نشه . یه راننده کامیون قلچماق سبیل کلفت مشتری اون شبم بود . میثم رو سر کوچه دیده بودم و قرار شد که ده شب بیاد و منم شب باراننده کامیونه فتاح خان تو خونه خودمون بر نامه داشتم . قبل از شروع بر نامه در حیاطو باز گذاشته و اونجوری نه که تا آخر بازش کنم . می خواستم میثم راحت بیاد بالا ومنو ببینه که زیر کیر یکی دیگه دارم دست و پا می زنم . من و فتاح تا عملیات رو شروع کنیم ساعت شد نه و نیم . .سریع خودمو لخت کردم و به سبک جنده ها رفتم رو تخت و پاهامو به دوطرف باز کردم تا کیرشو بکنه تو کسم . اونم به سبک لاتای گردن کلفت کیرشو گرفت تو دستش و آورد طرف دهنم تا واسش ساک بزنم …. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا