هرجایی 69
–
هوسم وقتی زیاد تر می شد که به یاد تخفیفی می افتادم که می خواستم ازش بگیرم . طوری منو می بوسید و می لیسید که نشون می داد خیلی تشنه منه . منم تا می تونستم هیجان خودمو نشون می دادم . دستمو می ذاشتم پشت سرش و لباشو رو لبام محکم ترش کرده و با عطش بیشتری می بوسیدمش . چه خوب می تونستم مردا رو رامش کنم . ولی هنوز باورم نمی شد که یک جنده باشم . شاید هیچکدوم از این زنای هرزه قبول ندارن که یک هرزه ان و یه جوری این مسئله رو توجیه می کنن ولی من حس می کردم که با بقیه فرق دارم . با این که با دهها مرد هم خوابگی کرده بودم و احساس پستی و پوچی می کردم با این حال می دونستم که این خواسته قلبی من نبوده .. حالا که داشتم لذت می بردم ولی این لذت تنها برای لذت نبوده . چقدر کیرش سفت بود . لباشو چسبوند به پشت چشای من . -چقدر خوشگله حالت چشات .. همه جات قشنگه .. بازم باید بیای پیشم . -هوامو داری ;/; -حال نمی کنی ;/; -چرا ولی تو که خودت می دونی اگه یک زن به مشکل بخوره اون وقت ممکنه منحرف شه . دلت میاد این تن و بدنو تحویل یکی دیگه بدی ;/; همه که مثل تو مهربون نیستن . خوشت میاد که به این پوست لطیف و سفید یه خطی بیفته .. .. مثل آدمای بیهوش تازه بهوش اومده طوری از حالش برده بودم که به خوبی رگ خوابشو در دست داشتم . خلاصه منو به ار گاسم رسوند و طوری هم کیرشو کرد توی کونم که حس کردم واسه اون باید یه انعام جدا گانه ای ازش بگیرم . ..اون روز من و اون یه صفای حسابی کردیم .. از اون پس هفته ای یه بار می رفتم پیشش تا پس از چهار هفته جنس رو تحویلم داد . ناقلا در همون روز که می خواست جنسو تحویلم بده اول من جنس خودمو بهش دادم . چقدر سر قفل چند تا از کشو ها با هم بحث داشتیم . اون می گفت که دیگه قفل به کشو نمی زنن . تازگیها مد شده و الان به این ویترین و قفسه های کشویی اون قفل زدن قدیمی شده .. ولی به هر حال تسلیمش کردم . من هدف دیگه ای داشتم . از این دو تا کشوی قفل دار یک کلید اضافه هم واسه خودم ساختم . بدون این که بخوام به نیلوفر چیزی بگم اگه مسئله ای باشه به خوبی می تونم با خوندن دفتر خاطراتش متوجه شم . واما از مزد این ویترین و چند تیکه وسایل چوبی بگم که به وقت حساب کتاب کردن که خیلی جونمو به لب آورد . اون روز خودمو خوشگل تر از همیشه کردم . دل تو دلم نبود . چقدر می خواست ازم بگیره معلوم نبود . با این دفعه پنجمین بار بود که می خواستم زیر کیرش بخوابم . هر چند هر بار بیشتر و بهتر از دفعات قبل حال می کردم ولی بهم گفت بالاخره چقدر می خوای بدی . من خیلی روش کار کردم . حداقل دویست تومن جنس روش ریختم . –من این چیزا حالیم نمیشه . می دونم صد تومن جنس هم توش نریختی . -همه از نراد اصله -دیگه اصل و فرع نداره .. ولی دستت درد نکنه .. -هرچی دادی دادی .. نود تومن بهش دادم .-ببین من صد تومن همراهمه .. این قدر رو که باید همرام باشه که کرایه وانت بدم و جنسو ببرم خونه و تو راهم کاری پیش بیاد . یه جور خاصی نگام کرد که ترسیدم . پولو بهم بر گردوند . داشت گریه ام می گرفت . هر چند می تونستم اگه بازم پول می خواست براش ببرم ولی دلم می خواست واسم ارزون تموم شه و حداقل بتونم دلمو به این خوش کنم که پنج حال کردن با این مرد خوش تیپ و خوش بدن یه ثمره ای داشته .. -چیه کمه ;/; باشه هر چی میشه بعدا برات میارم . نمی خوام ازم ناراضی باشی .. -شقایق جون اینم برای خودت . هدیه من به تو . اینو هم ازت نمی خوام . حالا راضی شدی ;/; اولش فکر کردم ناراحت شده و بهش تو هین کردم از این که این مقدار بهش دادم ولی نه این طور نبود . اون با لبخند و خوش رویی با هام بر خورد کرد . خودمو انداختم بغلش و یه ماچ جانانه از اون لبا و لپاش برداشتم . حتی اون قدر مردانگی به خرج داد که کرایه وانت رو هم حساب کرد .. وقتی نیلوفر رسید خونه و وسایل جدید رو دید از خوشحالی نزدیک بود بال در بیاره . -مامان دوستت دارم . مامان عاشقتم . چقدر تمیزه چقدر خوشگله .. اوه مامان دستت درد نکنه .. حالا وسیله هامو میذارم اینجا . برای وسیله های تو هم جا داره مامان .. -عزیزم من خودم همون کمد و گنجه قدیمیه برام کافیه .. چقدر لذت می بردم دختر کم توقع و خوشگل خودمو این قدر شاد می دیدم . چشام افتاد به دو جفت کلید طلایی که روی دو قفل سوسو می زدند …. ادامه دارد … نویسنده ….. ایرانی