هرکی به هرکی 135

عروس من آنی من خواهر ناز و خوشگل من دلشو نداشت که از من و سکس با من دست بکشه .. -آنی جون اگه اجازه میدی دوباره بخوابیم . روزای دیگه هم هست ها .. -ولی داداش می دونم اگه بری میری و دیگه پشت سرت رو هم نگاه نمی کنی . -دیوونه عزیزم کی می تونه یه بار طعم لذت با تو بودن رو چشیده باشه و از تو دل بکنه . من دوستت دارم . آنی من عاشقتم . فدات میشم . اگه بدونی که چقدر دوستت دارم .و برات حاضرم هر کاری بکنم تو اون وقت این جوری با من حرف نمی زنی .. فقط خواهرم از این بابت که در مورد مجاس خیلی چیزا رو می دونی حرف نزن . اگه بگی دیگه …-دیگه چی با من حرف نمی زنی ;/; باهام سکس نمی کنی ;/; -نه منظورم این نبود ولی از یه چیز دبگه ای ناراحت میشم . اگه ببینم دوست پسر گرفتی .. -حالا این منم که از تو ناراحت مبشم آریا . اولا من دوستت دارم بهت گفتم وقتی که تو منو راضی نگه داشته باشی دیگه هیچی برام مهم نیست و از طرفی چرا بازم می خوای خصلت خودخواهی آقایون رو به رخم بکشی که خودشون دوست دارن هر کاری انجام بدن ولی ما هیچ کاری نکنیم  و به اونا وفا دار بمونیم ولی در کل ازت این انتظارو نداشتم که در مورد خواهرت این حرفو بزنی . تو این طور منو شناختی ;/; آره ;/; وقتی که تو  خونه هستی و احتمالا به مجلس بعدی فکر می کنی و شایدهم توی بغل آرمیلا مامان آهو یا پریسا باشی من اینجا باید به تو فکر کنم که کی از دست اونا خسته میشی و به خاطر تنوع یه سری به آنی تنهای خودت هم بزنی .. داداش خود خواه من با همه اینا من بازم دوستت دارم . -عزیزم منو ببخش . دلم می خواد فقط مال من باشی .. -هستم هستم تا هر وقت که تو بخوای هستم . بدون اجازه تو هیچ کاری نمی کنم . خوب شد ;/; یا این که می خوای مثل مردای عصر حجر منو زنجیرم کنی .. -آنی خیلی زبونت تیز شده .. دیدم خیلی در همه .. بغلش کردم و بازم در بغل هم آروم گرفتیم . نمی تونستم ببینم اون خیلی  راحت خودشو به بقیه سپرده و از طرفی منم نمی تونستم تا ابد اونو زندانی خودم بکنم . بالاخره یه روزی این قفسی که درش قرار داشت شکسته می شد و اونم آزادانه می تونست هر کاری رو که دلش می خواست و می خواد انجام بده . روزی که در دلش به من می خندید . روزی که می تونست به خودش و شاید به منم بگه داداش دیدی بالاخره موفق شدم ;/; من باید کاری می کردم که در هر حال اعتباروارزش خودمو پیشش حفظ کنم .. یعنی باید اجازه بدم که اون در محفل خونوادگی ما سکس کنه ;/; نمی دونم نمی دونم . نمی دونم باید چیکار کنم . فقط همینو می دونستم که برام خیلی عزیزه .اون شاید کسیه که در حال حاضر فقط مال منه .. یه آدمی که تعلق خاصی نسبت بهش احساس می کنم . دوست دختر اختصاصی من .. با این افکار رفتم خونه . وقتی رفتم خونه مامان الیا که منو پکر دید کمی نگران شد -آریا می بینم که حالت خوش نیست . راستشو بگو حالت خواهرت خوب نیست ;/; یه چیزی شده که نمی خوای به من بگی . خدا مرگم بده نکنه می خوای بگی که اون از جریان ما با خبر شده .. -مامان نه با خبر نشده ولی اینم درست نیست ما به این دلیل که از بازیهای ما سر در نیاره اونو به امون خدا رها کنیم . امساله که میگیم هیچی باز سالهای آینده چی .. -عزیزم یه کاریش می کنیم . ازدواج هم که بکنه اختیارش دست شوهرشه -نه این که اختیار تو دست باباته ;/; نمی دونم چرا یک دفعه ای خیلی دلسوز شده بودم .. -آریا نمی دونم چته ولی دوای همه درد های تو پیش منه . همه ناراحتی های روحی تو .. -ببینم مگه بابا این دور و برا نیست ;/; -نههههههه عزیزم تازه اگرم باشه مگه جرات داره چیزی بگه ;/; .. شاید تا آخر زندگی نتونستیم محفل سکس خونوادگی خودمونوبر قرار داشته باشیم . شاید یه کسی گزارش داد و در مجلس تخته شد .. -نه مامان همچین چیزی نمیشه . به دلت بد راه نده . راستی الیا خوشگله من ! تو تا این حد که به من لطف داری اصلا به داداش آرین میگی که یکی بیاد حالتو بپرسه و .;/; -عزیزم تو مجردی و حال کردن با یه پسر مجرد صفاش بیشتره . تازه اگه پریسا بفهمه که شوهرش هر لحظه میاد بغل مامانش وآرمیلا اگه بفهمه که شوهرش هر دقیقه میاد و خودشو می چسبونه به مادر زنش ممکنه زندگی اونا دگرگون بشه . واسه همینه که پاپیچ اونا نمیشم . تازه کیر تو و کیر اونا ;/; . دوباره رفته بودم به این فکر که چطور ممکنه این همه سکس در محفل خانوادگی انجام بشه و وقتی که پاشون به خونه باز میشه  بازم به فکر زندگی عادی بود . هر چند تازگیها خونواده ما یه خورده داشتند این موضوع رو به خونه هم می کشوندند ولی نه تا این حد که شورشو در بیارن … ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا