هرکی به هرکی 149

پس بیا با هم پیمان ببندیم پیمان اخوت که در کنار هم باشیم .. با این که مادر بزرگ دلش می خواست که عفت بسیجی رو هم وارد مجلس کنه ولی نمی دونم چرا دلش نمی کشید . وقتی که با کمی من و من و تردید در مقابل تقاضای عفت بر خورد نشون داد ..عفت ناراحت شد -پری جون یک ساعت پیش هم گفتم دیگه نباید بحث های تکراری پیش کشیده شه . الان در یک موقعیتی هستیم که هر لحظه ممکنه این محفل شما متلاشی شه و شما ها برین زندان .. دیگه خودت می دونی .. یه لحظه پری رو کشیدم کناری و بهش گفتم مادر بزرگ حرف حساب رو می زنه . ما چند هفته دیگه می خواهیم بریم سکس در هوای باز و در جنگل و کوه و دشت و چمن داشته باشیم و خیلی از این جاها رو اگه بخوای در بست در اختیار داشته باشی مجوز و تایید خاصی می خواد و اینا به درد ما می خورن . -آریا در این مجلس چند تا زن هستن که از دست این عفت شلاق خوردن .. اینا همدیگه رو می زنن می کشن . -ببین پری جون من و تو یه جوری سر و ته قضیه رو راست و ریس می کنیم . نگران نباش . اگه بخوای با اینا بپیچی همین الان مجلس گرم ما بسته میشه . دیگه کار به بعد نمی کشه . مادر بزرگ دیگه نمی تونست در مقابل حرف من حرف بزنه .. -عفت خانوم ما موافقت خودمون رو برای ورود  شما به جلسه اعلام می کنیم . اما ما برای خودمون قوانین و مقرراتی داریم که تابعیت ازاون الزامیه . همون طور که شما می خواستین برین لبنان و سوریه اینجا تعلیمات نظامی دیدین و از سیم خار دار ها رد شدین و از لوله های سنگسی گذشتین اینجا  باید از کوس و کیر های خار دار و لوله های گوشتی رد شین تا نمره قبولی بگیرین . صورت عارف بسیجی عین کون بوزینه سرخ شده بود . عفت : آریا جان من الان آمادگی اونو دارم که امتحان بدم ولی اگه قبل از امتحان یه دوش بگیرم بد نیست . -مادر شما چطور می تونین با این مسئله کنار بیایین . -عزیزم نظام ما برای تمام  مشکلات اجتماعی فکری کرده حالا در بعضی موارد فکرش نمی رسه که باید چیکار کنه . همین صیغه در جامعه اسلامی چقدر از مشکلات ما رو کم کرده ;/; این  محفلی رو که پری خانوم و آرمان جان راه انداختن به نوعی همون اهداف صیغه در جامعه اسلامی رو دنبال می کنه منتها در سطوح عالیه و بسیار بالا. مصلحت نظام چنین ایجاب می کنه که من این اقدام انقلابی رو انجام بدم . هر انقلابی اولش سخته . سر که بره داخل تنه هم وارد میشه .  -مادر اینجا همه متاهل هستند -عزیزم اینا اولا با رضایت خودشون میان بعد این که مگه آریا جان زن داره ;/; یا خودت اگه وارد مجلس شی مجردی .. در همین فاصله که عفت و عارف کرم صحبت بودند مادر بزرگ یک پیرهن کوتاه به طرح لاله زنبوری مشبک به رنگ مشکی و حاشیه های قرمز تنش کرد و بر گشت طوری گه کون و کس و سینه هاش همه بیرون زده بود . من یکی که اونو با اون وضع دیدم کیرم شق شده بود . عارف این بار نتونست چشم ازش بر داره . مدام زیر لب ذکر می گفت . یک ذکر می گفت و یکی هم به پری جون نگاه می کرد . ..- عفت : پاشو عزیزم پاشو برو یه دوش بگیر و خودت رو تر و تمیز کن که باید بری جلسه امتحان . ظاهرا میگن پری جون راحت تر امتحان می گیره . منو بگو که ممکنه امتحان من دو ساعتی طول بکشه . آریا جون سخت نگیری ها . من بعدا هواتو دارم . -رزمنده بسیجی که باید به خوبی با سختی های کار آشنا باشه . -آره من سرد و گرم چشیده روز گار هستم . به خوبی می دونم از پس مشکلات بر بیام . فقط نگران این عارف جان هستم که چه جوری  می خواد از پس امتحان بر بیاد . ولی آریا جون غریبه نیستی ما بسیجی ها واسه خودمون کلاس گذاشتیم و خودمونو به عرش اعلا رسوندیم ولی همه جا سایه مونو با تیر می زنن . کرد ها به ما میگن جاش .. بقیه ملت هم ما رو به عنوان خود فروش دستمال به دست مثال می زنن . فقط گروهی که مثل خود ما هستن ما رو قبول دارن . واقعیت رو باید پذیرفت . من دارم اینا رو میگم چون  می دونم می تونی درکم کنی . ولی الان بیشتر از سی ساله که غرق این مسائل شدم . یعنی خودمم باورم شده نقش خودمو . یعنی اگه یک روز این رل خودمو بازی نکنم حس می کنم که یه چیزی رو از دست دادم نابود شدم . من با نقش خودم زنده هستم . همون فیلمی رو که از زمان نوجوانی شروع کردم به بازی در اون و هنوز تموم نشده …-مامان ..من دارم صادقانه عمل می کنم . من ایمانم پاکه ..-امید وارم که تو ایمانت پاک باشه . .. عفت منو کشید گوشه ای و خیلی آروم تر شروع کرد به حرف زدن که پسرش نشنوه . -من خیلی از این نقش خودم خوشم میاد . همه رو من حساب ویژه ای باز کردن . به دیدن من می ترسن . من لذت می برم . ولی حالا که فکرشو می کنم  به یادخیلی چیزا میفتم . -فکر نمی کنی اسرار بسیج گونه سی ساله خودت روکه  پیش من داری میگی من برم همه جا جار بزنم که تو این حرفا رو زدی ;/; -این ملت اگه حرفاتم باور کنن عادت کردن که بازم بعضی جاها شل بیان . .. حرف زیاده بهتره من برم حموم .. .. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا