هرکی به هرکی 77

دیگه به آهو امون نمی دادم -بگو دختر عمو بگو عزیز دلم . به همه بگو با صدای بلند بگو که عاشق من بودی و نمی دونی که چطور شد که با این کیرسگی ازدواج کردی . آهو زیر کیر من هر چی دلش می خواست گفت . همراه با هوس ناگفتنی ها رو گفت .. حرص خونواده اش رو به پول و .. -آریا .. آریا .. کیر تو واسم از هر تجارتی بالاتره . اشتباه کردم گول حرفای مامان بابا رو خوردم . واااااااییییی این چینگ دیگه آبرومونو برده . حتی جلق هم بلد نیست بزنه و همش مثل بوزینه لاغر مردنی می خنده . چینگ اومده بود نزدیک ما . اون و منصوره دوتایی شون . به کیر من زل زده بود که چه جوری میره تو کوس آهو و بر می گرده .. یه چشمکی به منصوره زدم . خوب منظورمو گرفته بود . با انگشتای دستم عدد دو رو بهش نشون دادم که یعنی دو دقیقه ای بذار به حال خودش باشه و لذت ببره یا دلش بسوزه از این که یک کیر آبدار داره به زنش حال میده و هیچ غلطی از دست خودش بر نمیاد . دوباره بهش اشاره کردم که حالا پس گردنشو بگیره و اونو از رو زمین بلند کنه و بیفته روش .. عجب صحنه ای شده بود . منصوره مث یه پرکاه   پس گردن چینگ بخت بر گشته رو گرفت و اونو از رو زمین بلند کرد و دوباره انداختش رو زمین .. یه صدایی کرد که همه فکر کردیم الان دیگه استخوناش خرد خمیر شده .. که زنش گفت نه این از اون سگ جوناست عین حلزون میمونه . انگاری استخون نداره . -آریا خیلی ضد حال می زنی از خودمون موندیم . همش داری چینگ رو مسخره می کنی . پس من چی ;/; چند بار بهت بگم ;/; کار آرمیلا معلوم نیست . تازه زنای دیگه هم منتظرن که من از پیشت برم .. -باشه عزیزم این دفعه حتما . اونو غرق بوسه ها و ضربات کیر خودم کرده و زیر چشمی هم حواسم به اون کوه گوشت و جوجه بود که چیکار می کنند . چون حواسمو برده بودم اون طرف آبمم  رفته بود عقب . منصوره تمام وزنشو انداخته بود رو چینگ چینی . مردچینی اون زیر دست و پا می زد . نفسش بند اومده بود از حال رفته بود . وای من دیگه سرمو اون ور کرده بودم . نمی تونستم شاهد مرگش باشم . باید یه کاری می کردم . -منصوره یه خورده خودتو بکش بالا .. آهو گازم گرفت و من دوباره شروع کردم به گاییدنش . خیلی مدیون منصوره جونم بودم . باید هر طوری شده یه حالی یه دختر دایی نازنینم می دادم . مامان رو زمین کنار یکی از دیوار ها زانو زده بود ودو تا کف دستاشو چسبونده بود به دیوار و اون جوونه که نمی شناختمش تند تند در حال گاییدنش بود . یه لحظه لبخند از لب و دهنش محو نمی شد .  از راه دور چشاش تو چشام افتاد یه ماچی فرستاد و دستی تکون داد .. -آریا چطوری خوش می گذره ;/; -به تو چطور مامان ;/; -اوووووففففف نگو که از خوشی زیاد نمی دونم چیکار کنم . کیر مظاهر جان هم از اون کیرای ناب و جون داره .. اگه آرمیلا و پریسا رو دیدی بگو بیان این طرف نزدیک من وایسن که تا یه حالی واسه این مظاهر خان مونده باهاش طرف شن .. مظاهر دستشو واسم تکون داد و گفت چاکر آریا خان هستیم … درهرحال ببخشید ما جسارت کردیم والده مکرمه رو زیر کیر خودمون داریم -چوبکاری می فرمایید مظاهر خان قبول زحمت فر مودید . باعث افتخار ماست . ببینم مظاهر خان شما تنها که نیستین . همراهان کجان .. در اینجا مامان صداش در اومد و گفت اتفاقا مامان و خواهر و زنش هم باهاشن . که اون دفعه تند تند همه رو گاییدی .. این دفعه باید یه حال مفصل به نزدیکان آقا مظاهر بدی که ما از خجالتش دربیاییم . نگاه کن چقدر داره زحمت می کشه . بیچاره یک ریز داره تلمبه می زنه . دیگه واقعا آهو رو کلافه کرده بودم . با این حال از این که زیر کیر من بود و تو بغلم داشت حال می کرد یه دنیا لذت می برد و احساس آرامش می کرد . من دوستش داشتم و اونم دوستم داشت . یکی از مردا  اومده بود طرف ما . حالت کیرش و دستی که دور کیرش حلقه زده بود طوری نشون می داد که حس کردم اون کیرو داره میاره طرف آهو تا فرو کنه تو دهنش . دلم می خواست با مشت بکوبم تو کله اش ولی نمی شد . جاش نبود و درست هم نبود . دیگه راهی نداشتم جز این که خودمو کاملا رو آهو دراز کنم و راه اون احمقو ببندم . این جوری سرعت گاییدن دختر عمو کمتر شده بود .. آهو در حالی که منو می بوسید گفت خیلی حسودی . چه طور می تونی منو با بقیه ببینی . من که تحملشو ندارم ببینم تو بایکی دیگه هستی .. -آهو تو یکی دیگه واسم از عشق و تحمل نداشتن حرف نزن . چطور تحملشو داشتی رنج و عذاب منو ببینی ;/; -بس کن . دیگه دوباره بحث های قدیمی رو شروع نکن . ولی آریا من فکر می کنم اگه الان بار دار باشم از تو یکی باشه .. -شوخی نکن .. -جدی میگم .. پریودم خیلی زده عقب .. -ازکجا مطمئنی که اگه خبری باشه من باباشم .. –آخه جز تو تا حالا کسی تو کوسم آب نریخته … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا