هرکی به هرکی 93
–
خب بریم ببینم این خواهر گل ما چی میگه حرف حسابش چیه ;/; تمام درو پنجره ها رو حسابی لاک و مهر کرده پرده ها رو کشیدیم و دیگه کاری کردکه که کسی نفهمه ما اینجا هستیم -آرمیلا اگه قرار بود به این صورت اینجا باشیم خونه می موندیم . این حرفو زدم تا یه خورده اذیتش کرده باشم و اونو به حرف بیارم -داداش صبح تا حالا خسته نشدی از بس با بقیه بودی -تو به کی میگی -باورکن من دلم پیش تو بود . اصلا از سکسهام لذت نمی بردم ولی تو از همون اولش که با آهو بودی حسابی داشتی حال می کردی -عزیزم خواهر نازم قربونت برم . ای که وجود و خون ما از همه .. من تو رو ول کنم برم دنبال بقیه ;/; چیکار می کردم نمی شد که با بقیه در افتاد . اصلا فلسفه این مجالس همینه دیگه . اگه اینطوره تو واسه چی به این جور جاها میای خب نیا دیگه . بشین تو خونه ات . چه اجباری داری .. -خب داداش بقیه که میان من واسه چی نیام . شوهرم میاد داداشم میاد.. بابام میاد … -حالا می خوای همین جوری باهام بحث کنی -تو خودت شروع کردی آریا .. سرمو گذاشتم وسط سینه های خواهرم تا کمی آروم بگیرم . این بار دلم می خواست اون نوازشم کنه و به من حال بده . خواهر خوب و دوست داشتنی من که خیلی هم ناز و قهر می کرد . ناز هاشو به جون می خریدم . اون قهر هایی رو که آخرش به آشتی می رسید . دیوونه اش بودم . خیلی هم زود از کوره در میرفت و حساس بود . از سکوتی که در آغوش هم ساخته بودیم نهایت لذتو می بردیم . اینو می شد از صدای نفسهای آروم هم فهمید و از بوسه های داغ و کوتاهمون . . یکی می بوسیدمش دوباره سرمو میذاشتم وسط سینه هاش اون با موهام بازی می کرد . منم که پشتم رو بدنش قرار داشت لبمو به نوک سینه اش رسونده با زبون باهاش ور می رفتم . -آرمیلا -جووووون -آرمیلا-بازم جون -ببینم تو سیری ;/; .. لحظاتی سکوت کرد و گفت داداش من گرسنه امه . مثل تو نیستم که سیر باشم .. -بازم داری بهم متلک میگی ;/; اگه تو گرسنه اته چرا به داداشت نمی گی که سیرت کنه -وقتی که می بینم اون خسته هست و حالشو نداره چی بگم . -عزیزم من توی بغل تو آروم می گیرم . بهم آرامش میده لذت می برم . غمها رو فراموش می کنم . انگاری دیگه هیچی از این دنیا و روزگار نمی خوام -جز آهو رو -دیوونه تو که می دونی من فدایی خواهر بزرگم هستم و واسش هر کاری می کنم . حتی حاضرم به درخت طناب پیچ شم -حالا کی داره به کی متلک میگه ;/; آرمیلا دوستت دارم . عاشقتم .. چرا یه داداش نتونه عاشق خواهرش بشه و باشه .. خوندم و خوندم و زیر گوشش اون قدر زمزمه کردم که مثل یه دختر دوازده سیزده ساله سست و بیحال شد -آریا من دیگه طاقت ندارم همه جامو ببوس همه جامو لیس بزن آروم و با هوس و خیلی شمرده بهش گفتم همه جا منظورت کجاست .. دستمو گذاشتم رو کوسش و در حالی که از پایین به بالاشو با چهار تا انگشتام نوازش و مالشش می دادم گفتم اینجا رو میگی .. همین جا ;/; -آررررره آررررره داداش همین جا همین جا کوسسسسمو کوسسسسمو .. کوسسسسسمو .. زود باش .. امشبم باید پیش من بخوابی مال خود من باشی . حق نداری بری با کس دیگه ای باشی وگرنه واسه همیشه باهات قهر می کنم . جدی میگم و تهدید هم نمی کنم . تو خودت دیگه باید این چیزا رو خوب بدونی و بدونی که من باکسی شوخی ندارم .. -تا باشه از این تهدیدا خواهر .. باکی باشم بهتر و خوش اندام تر و مهربون تر و خوش کوس تر از تو -آههههه نههههه داداش .. نهههههه .. این جوری آتیشم نزن زود باش لباتو دهنتو بذار رو کوسم . خواهش می کنم .. هوسمو زیاد می کنی هر لحظه بیشتر .. میک زدن کوس آرمیلا جونو شروع کردم و اونم دستاشو گذاشته بود رو سینه هاش و از این پهلو به اون پهلو می غلتید . خیلی حال می داد دور از چشم بقیه این جور با هم سکس کردن . می دونم زنا دنبال من می گشتند ولی طول می کشید تا متوجه شن که آرمیلا غیبش زده . البته آهو زرنگه همه چی رو می دونست و شایدم نمی دونست که ما اومدیم به این اتاق . همراه با لیس زدن کوس انگشتامو هم کرده بودم توش و با حال کردناش حسابی حال می کردم . دوست داشتم هر دلخوری رو که از صبح تا حالا از دستم داشته تبدیل به رضایتش کنم . خیسی های کوسشو که بیرون می کشیدم حس می کردم که درد و غمشو کشیدم بیرون و حسابی اونو سر حالش کردم . -آرمیلا همینو می خواستی ;/; -آره داداش همینو که وقتی بقیه رو می بینی خواهرتو فراموش نکنی من باید برات یه چیر دیگه ای باشم . یه چیزی جدای از بقیه .. حالا کیرتو می خوام . بدش به من .. نمی دونی چقدر لجم می گرفت وقتی که می دیدم تو با لذت و تمام وجودت داری با بقیه زنا سکس می کنی .. آرمیلا یه حرفایی می زد که نمی دونستم چی جوابشو بدم . خیلی هم زرنگ بازی در می آورد . جواب منو هم همیشه این جوری می داد من که با لذت با بقیه سکس نمی کنم -حالا خواهرم ولش کن بیا به حالای خودمون برسیم . کیرم تیز و کلفت و آماده شده بود . همین که گذاشتمش رو کوس آرمیلا راهشو پیدا کرد و یه ضرب رفت تا ته کوس خواهر جونی خودم …. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی