هرکی به هر کی 30
–
وقتی که بیدار شدم ساعت از صبح هم گذشته بود . قبل از این که یادم بیاد دیشب مادر بزرگ یه تماس مهم باهام داشته سر و صدا و پچ پچ زنا رو می شنیدم که سر مردا رو دور دیده بودند و درددل می کردند . از تو اتاق خودم صداشونو می شنیدم . اول صدای مامانو شنیدم .. این پسره خودشو کشته هلاک شده انگار کلاس نداره و نباید درس بخونه . نمی دونم بچه ام مریض نشده باشه خوبه -مامان حقشه به درک که تلف شد . اون به جای این که درسشو بخونه و بره دانشگاه اومده خودشو قاطی اینا کرده .. پریسا : آدم که راجع به داداشش این جور حرف نمی زنه . یعنی واقعا توقع داری اون تلف شه ;/; مگه چه هیزم تری بهت فروخته ;/; واقعا متاسفم واست آرمیلا . -همش تقصیر مامانه که خودشو در اختیارش گذاشت و اونو لوس کرد . مامان آخه واسه چی خودتو در اختیارش گذاشتی ;/; -به تو چه مربوطه دختر کوس دارم و اختیار تازه در این محفل همه آزادن . چیزی به نام عقد و خیانت و خطبه و زناشویی در این محفل معنا نداره . این تو بودی که خلاف کردی و به داداشت راه ندادی . اون اگه می خواست ازت شکایت کنه حالتو می گرفت -جرات همچین کاری رو نداشت مامان . منم یه نقطه ضعف ازش دارم و می تونم به موقعش بلایی سرش بیارم که مرغان زمین و آسمون به حالش گریه کنند . اصلا وجود اون توی این مجلس خلافه .. اینو که شنیدم برق از کله ام پرید . تازه یاد تلفن دیشب پری جون افتادم و بدنمم یواش یواش داشت درد می گرفت .. نمی دونستم چیکار کنم . اخلاق آرمیلا رو می دونستم . هر وقت که احساس قدرت می کرد یه خورده دل رحم تر می شد و سعی می کرد کمتر نیش بزنه . یکی از ما باید از خر شیطون پیاده می شد . باید اونو آرومش می کردم تا سر فرصت ببینم چه مرگشه و بعد یواش یواش یه کامی ازش بگیرم . فعلا باید شررو می خوابوندم .. شناسنامه های بابا مامانو که فعلا قایم کرده بودم تا در گام اول لو نرم . از جام بلند شدم و بعد از این که یه آبی به سر و صورتم زدم ویه مسواکی هم به دندونام و یه عطری به صورت رفتم سراغ آرمیلا -خواهر خوشگلم چطوره .. هرچی میام طرفت و بهت بگم چقدر دوستت دارم و خاطرتو میخوام -تو برو اون زنای عوضی رو که دور و برت می پلکیدن دوست داشته باش -آرمیلا تو خودتم اونجا بودی . مامانم باهام بود پریسا هم بود یعنی همه عوضین;/; چرا هر قدر بهت احترام میذارم تو باهام بد تا می کنی ;/; مگه داداشتو دوست نداری ;/; من که خیلی دوستت دارم . هر بد و بیراهی که بهم میگی تحمل می کنم . باشه تو بزرگتری . هر چی بگی حق داری . ولی این رسمش نمیشه . خودمو مظلوم نشون داده و سرمو انداختم پایین . -خیلی موش مرده ای آریا . می دونی من خیلی دل رحمم و داری نرمم می کنی .. رفتم جلو و سرشو میون دو تا دستام گرفتم و پیشونیشو بوسیدم اون با فشار پسم زد و منم به کلک خودمو انداختم زمین -با پسرم چیکار کردی آرمیلا ;/; آرمیلا اون برادرته -مامان .. پریسا خودتونو واسه من به زحمت نندازین . اون همیشه ازم متنفر بوده . هیچوقت دوستم نداشته . عیبی نداره آرمیلا . دلمو بشکن . ناراحتم کن . ازم متنفر باش ولی من دوستت دارم .. ناراحتی و پشیمونی و تا حدودی هم غرور رو تو چهره آرمیلا می دیدم سرمو انداختم پایین و رفتم لباسامو عوض کرده و خوشبختانه کلاس هم نداشتم و راجع به رفتن به خونه مادر بزرگ هم چیزی به اونا نگفتم . بهتره فکر کنن که من قهر کردم .. -پسرم نرو -نه مامان بذار خواهرمو خوشحال کنم . اون دلمو شکست . ولی من دلشو نمی شکنم . چون دوستش دارم . اگه بگه برو بمیر می میرم .. اینو گفتم و زدم به چاک . یه لحظه حس کردم که خواهرم قدمی به طرفم بر داشت ولی پاپس کشید . همین برام کافی بود که متوجه شم این افعی فعلا از نیش زدن منصرف شده .. از خونه رفتم بیرون و توراه همش به این فکر می کردم که مامان بزرگ چه سور پرایزی واسم داره . تنم به شدت درد می کرد . خیلی کوفته بودم . خیلی .. باید پری جونمو هم می گاییدم . هنوز یه خورده سرم درد می کرد . داغون داغون بودم . وقتی که رفتم اونجا پدر بزرگ تو حیاط و وسط باغچه داشت به گلهاش رسیدگی می کرد . یه روبوسی باهاش کردم و خندید و گفت -آریا جون من نمی دونم این پری چشه که از دیشب تا حالا خودشو داره واست ردیف می کنه . شب اول عروسی مون این قدر دلهره نداشت . اگه بدونی چقدر خودشو خوشگل کرده و به خودش رسیده . فقط یادت باشه کارت که تموم شد یه چند دست باهام تخته بزنی -پدر بزرگ تو می دونی پری جون چه سور پرایزی واسم داره ;/; -میدونم ولی دوست دارم از خودش بشنوی . من اجازه ندارم بهت بگم . ولی خیلی خوشحال میشی .. رفتم داخل . پری جون از هفته پیش خیلی خوشگل تر شده بود . رفتیم داخل همون اتاق امتحان . چقدر ناز شده بود . جوونتر از اون هفته . بوی خوش اون دوباره مست هوسم کرده بود . دل تو دلم نبود . لباشو بوسیدم . خودش لختم کرد . و ازم خواست که منم همین کارو باهاش بکنم .-پری جون بهم نمیگی این خبر خوب چیه ;/; -نمی خوای اول حال کنیم و بعدا این خبرو بهت بدم ;/; -اگه الان بگی من با شور و هیجان بیشتری می تونم باهات حال کنم . یه موقع فکر نکنی دوپینگ میشه . این از اون دوپینگ های مجاز میشه -تو آهو رو خیلی دوست داشتی ;/; -آره واسش می مردم و می میرم . حتی اگه از شوهرش جدا شه حاضرم باهاش ازدواج کنم . دوست داشتم خودم دختریشو بگیرم -خب به این آرزوت که نرسیدی ولی خبر خوب اینه که اون و شوهرش از ماه عسل چین بر گشتند و آهو یه مجوز میخواد که در محفل ما شرکت کنه و باید ازش تست گرفته شه . مسئول امتحان و مجوز کیه ;/; آریا خوشگله من . تا تو قبولش نکنی حتی منم نمی تونم کاری بکنم . این جور مواقع قدرت استاد از رئیس دانشگاه بیشتره . از خوشحالی تمام تنم سست شده ویه شور و حال عجیبی در من پیداشد .. اصلا فکر این روزو نمی کردم . حالا آهو محتاج من بود .تا من زیر ورقه شو امضا نمی زدم اون نمی تونست نمره قبولی و مجوز بگیره .. با تمام درد تنم مادر بزرگو در آغوش گرفتم … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی