هر کی به هرکی 147

می تونی باشی ..می تونی باشی .. نفسش بند اومده بود .. -پری خانوم  آریا جون هم در این مجالس شرکت دارن ;/; -غریبه نیستی عفت خانوم اون سر حال ترین و قوی ترین مرد اونجاست . همه زنا عاشقشن .از همه هم فعال تره . همه دوستش دارن . ویک نکته دیگه این که ….-حرف پری جونو قطع کرده گفتم مادر جون آدم که از همه چی حرف نمی زنه شاید عفت خانوم نخوان بشنون این چیزا رو از نظر اخلاقی درست نباشه . عارف هم حرفمو تایید کرد . عفت : اینجا من می دونم که چه چیزی  کی از مرحله اخلاق خارج میشه . پری جان ادامه بده . از اونجایی که آریا جان و عارف منم در یه حال و روز گاری شبیه به همند من می خوام بیشتر در مورد آریا بدونم -اگه عارف خان ناراحت نمیشن ادامه بدم -تا من هستم عارف که  حرفی نداره .. . پسر بسیجی یه نگاهی به مادرش انداخت و نتونست حرف بزنه .-هر زن یا هر مردی که برای اولین بار وارد این مجلس میشه اول باید یه تستی بده تستش هم اینه که مرد ها میان با من همخوابگی می کنند و زنها هم با جناب آریا جون گل من . که یه اصطلاح خوبی هم داره . در گوش عفت یه چیزی گفت که عارف نشنوه . فکر کنم بهش گفته باشه که به من میگن آریا کیر طلا . عفت خانوم که اونو نمی شد با یک من عسل خورد نیشش تا بنا گوش باز شده بود . راستش وقتی من تست می گیرم سریع نتیجه رو اعلام می کنم ولی آریا جون خیلی سخت گیره میگه اونایی که وارد این مجلس میشن باید بتونن وظیفه خودشونو به خوبی انجام بدن . -خب راست میگه . پس آریا جان خیلی فعالی . ولی  این مجالس مغایر شئونات اسلامیه .. حس کردم که عفت خانوم تپل و خوش بدن از من خوشش اومده . یه جوری نگام می کرد . -عفت خانوم فرموده های شما رو قبول دارم ولی ما که فساد و فحشا رو در جامعه ترویج نمی کنیم و به خاطر جلوگیری از یکنواخت شدن زندگی و این که زن و شوهر ها و حتی جوانان و پیر ها بتونن درک متقابلی از هم داشته باشند و به اصطلاح تعامل اجتماعی و خانوادگی رو به خوبی بر قرار کنند داریم این کارو انجام میدیم . رابطه ها صمیمیه . مثلا من با یک زنی در همین مجلس ارتباط جنسی بر قرار می کنم ولی رابطه ما و بر خورد و تعامل ما به گونه ایه که اگه یه روز برم خونه همین خانوم ممکنه کنار من روسری سرش باشه . زیبایی کاررو حس می کنین ;/; چقدر خوب احترام همو رعایت می کنیم ;/; ممکنه شما بفر مایید که از نظر دینی و اخلاقی این کار به صلاح نیست و جزو گناهان کبیره هست . ولی باید دید که نیاز های قلبی ما چی هستند ;/;و این کار چه تاثیر مثبتی در روابط اجتماعی ما داره . حس می کردم که عفت هیچی حالیش نمی شه و از هر چند جمله فقط به چند تا کلمه اش توجه داره .. با این حال منظور کلی منو متوجه شده بود . ادامه دادم -عفت خانوم بشر در ابتدای آفرینش برهنه بود . همه در کنار هم بودند . پسر و مادر و خواهر .. شاید خیلی چیزا رو به خاطر تابوهای امروز نمیشه بیان کرد ولی اینها حقایقی هستند که زمانی واقعیاتی بوده اند . به مروز زمان این سنتها تغییر کرده . دیگه در این قسمت خواستم یه ریسکی بکنم و ببینم این زن بسیجی هم مثل بقیه از جنده بازی خوشش میاد یا نه . شایدم تا حالا این جوری نبوده و می تونستم تحت تاثیرش قرار بدم . -حتی شما هم  که الان مجرد هستین ولی بهتون نمیاد چهل ساله باشین و حداقل ده سال جوونتر نشون میدین می تونین با شرکت در این محافل مسیر زندگی خودتونو تغییر بدین . در همین لحظه عارف یقه منو گرفت و می خواست که باهام گلاویز شه .. -به مادر من توهین می کنی . اون یک زن با ایمانه .. -عارف ولش کن .. دیدم که این بچه پرروی بسیجی ولم نمی کنه . منم  چشم دیدن این وطن فروشای لبنان و سوریه پرست رو نداشتم و با یه کف گرگی طوری کوبوندم توی دماغ این بچه شپشوی دوزاری که همونجا نقش زمین شد -ما در ساکت نشین . دیدی چه جوری به اسلام و مقدسات اون توهین شده من دارم میرم گزارش بدم -پسر جایی نمیری همین جا می شینی . آدم که نباید در برابر حرف حساب این جور جوش بیاره . آریا جان از تحولات اجتماعی حرف زده و ما باید به این عقیده ایشون احترام بذاریم . در ایام گذشته ازدواج های فامیلی در جهان رونق داشت . -پری خانوم من تصمیم خودمو گرفتم . قصد دارم بیام به محفل شما . و در جلسات شما شرکت کنم . آریا جان بسیار فهمیده و منطقی هستند و حاضرم امتحان هم بدم . .مادر بزرگ تعجب کرده بود که چی شده که عفت   به ناگهان تغییر عقیده داده . هرچند اگه می دونست  کارش غش نداره خوشحال هم می شد ولی از اونجایی که یکه خورده بود اول مخالفت کرد . عفت بسیجی ناراحت شد . فکر می کردم که الان باید تهدید کنه ولی به جای تهدید گفت -پری جان با اومدن من مخالفت نکن . من به دردت می خورم . شما هر لحظه در معرض از هم پاشی و باز داشت عمومی هستید ولی من می تونم کاری کنم که در شرایط بحرانی کسی کاری به کارتون نداشته باشه .. مادر بزرگ دهنش از تعجب وا مونده بود یه نگاهی بهم انداخت و منم دستمو گذاشتم رو اون قسمت از شلوارم که کیرم زیرش قرار داشت و یه اشاره ای بهش زدم که  یعنی اینا از معجزات همین کیره . البته فقط دید …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا