همجنس بازی با پسردایی
سلام من سالار هستم كه كیرم خیلی بزرگه من یك پسر دایی دارم كه فقط٢سال از من كوچیكه اما خیلی باهم گرمیم یعنی همه چیه منو اون می دونه ماجرا از این جا شروع شد كه من با پسر داییم و با خانوادش رفتیم باغ اون ها ما اونجا بودیم كه یواش یواش فهمیده بودم كه از می دونه سكس چیه به هر حال از دخترای فامیل حرف می زدیم كه من گفتم می تونی كیرتو نشون بدی گفت باشه ٢یا٣ثانیه باز كرد ونشون داد دیدم خیلی كوچولو هست گفت تو نشون بده گفتم من گفتم باید بریم جای خلوت نشون بدم گفت باشه رفتیم جای خلوت نشون دادم گفت وای این دیگه چیه با گفتم بهش دست بزن گفت باشه جلو عقب می كرد كه دیدم كه از كیرم اب اومد اونجا ما دیگه بسیار صمیمی شدیم و دیگه خیلی خیلی راحت بودیم مثلا ما زمانی كه می اومدن خونمون میرفتم شلوارمو تو اتاق دو بیارم و اون هم اونجا شلوار در می اوردم روزی رسید كه ما رفتیم جمعه بازار و قراربود خانواده من برن روستا اومدیم دیدیم كه بله خونه هیچكی نیستنشستیم و سوپر گذاشتم ونگاه می كردیم كه من دستمو زدم به كیرش و اونم دستشو زد به كیرمن من گفتم بیا خودمون رو ارضا كنیم گفت باشه لخت شدیم اون كیر من رو جلوعقب می كرد كه من هم كیر اون رو جلوعقب می كردم من. زود تر از اون ارضا شدم و كیرم اب ریخت و بعدا كیر اون گفتم بیا تو كونه من رو ببین من هم كون تو رو ببینم اول بار نرفت اما بعدا گفت باشه اون به كون مو دار من نگاه كرد من زمانی كه كون اون رو نگاه می كردم بهش دست زدم گفتم وایسا بببینم چه طور بهش دست زدم یه لحظه خم شد و گوشی شو برداره كیرمو گزاشتم تو كونش گفت چی كار می كنی گفتم با با وایسا دیگه كیر من رفت تو كونت بزار حال كنم بعد از چند دقیقه گفت باشه اما من هم تو رو می كنم ها گفتم باشه بابا من شروع كردم به كونش كنم كه واقعا خیلی تنگ بود و سكس شروع شد كه من گفتم بیا ساك بزن شروع كرد به لیس زدن و قشنگ بعد كونشو باز كرردم و گفت خسته شدم بسه گفتم باشه تو بخواب من بزارم به هر حال من بعد از سكس نزاشتم منو بكنه اما دیگه همیشه تنهاییم من اونو می كنم وخیلی حال میده وتازگی هام هم بهش می گم ومی ره شرت وسوتین مامانشو میاره باهاش حال می كنیم.
نوشته: كاظم