همسایه مسجد
بالا خره بازنشست شدم با پس اندازی که داشتم و پاداش آخر خدمت توانستم یک ساختمان دوطبقه در کنار مسجدی درپایین شهربخرم که بالایش را اجاره دادم .خودم و همسرم تنها در خانه زندگی میکردیم از خودم بگم با اینکه 50سال دارم بعلت ورزش هیکلم را رو فرم نگهداشته بودم،پسرم و دخترم هم سرزندگی خودشان بودند،چون دیوار به دیوار مسجدبودم مرتب به مسجدمیرفتم و اهالی مسجد هم اگه کاری داشتند بخاطرسابقه کاریم در شهربانی بهشان مشورت میدادم وراهنماییشان میکردم…بگذریم.
این مسجد یک متولی داشت بنام جلیل که درآخر مسجد منزل کوچکی شامل دواتاق وآشپزخانه وحمام داشت .همسر جلیل سه سال پیش برحمت خدا رفت و از او یک پسر 12ساله باقی بود بنام علی. جلیل حدود 57سال سن داره ،همان سه سال پیش رفت به دهاتشان که اطراف … بود و یک زن مطلقه 40 ساله بنام جیران را عقدکرد وآورد و از او یک دختر 2ساله داشت.خانه جلیل که انتهای محوطه مسجد بود یکدر به کوچه داشت تا خانواده اش برای رفت وآمد ازآن دراستفاده کنند،یک درهم به حیاط مسچد راه داشت و جلیل ازآن استفاده میکرد. یکشب حدود ساعت 9شب علی آمد درخانه وگفت آقای … حال بابام خوب نیست ،زود لباس پوشیدم به خانم گفتم کجا میرم ورفتم منزل جلیل دیدم که رویزمین افتاده گفتم چی شده گفت قفسه سینه ام درد میکنه گفتم شاید فشارت افتاده زود آب قند خواستم که چشمم به جیران افتاد که چقدر زیبا وسفید بود
چون دیدم آب قند فایده نداشت با ماشین خودم سوارش کردم وبه بیمارستان رساندمش دکترگفت جون ممکنست دردقفسه سینه اش مربوط به قلب باشه باید امشب تحت نظرباشه وفردا چندتا آزمایش بده علی را کنارکشیدم وعابر بانکم را بهش دادم وگفتم هزینه های بیمارستان را با کارت من پرداخت کن جیران هم بچه بغل آنجا بود به جلیل گفتم من برمیگردم وفردا میام، جلیل گفت پس جیران رابه خانه برسان گفتم حتما .
با جیران سوارماشین شدیم قدری ترکی بلد بودم از گذشته اش سئوال کردم واز جلیل که گفت اشتباه بزرگی کردم که زن جلیل شدم گفتم چرا دیدم سرخ شد اشکش سرازیر شد منهم ازموقعیت استفاده کردم دست چپش را گرفتم ،خدای برگ مگر پوستی لطیف تراز دست جیران وجود داره؟ حسابی حال بحالی شدم گفتم چرا گریه میکنی جلیل آدم بدی نیست گفت نمیگم که آدم بدیه ولی زن هم خواسته هایی داره گفتم یعنی چی کم داری با گریه گفت همین بس که دوساله بمن دست نزده وصورتش را با چادرش پوشاند گفتم اصلا ناراحت نباش من جبران میکنم.اینراکه گفتم ازلای چادر نگاه تعجب آوری بمن کردگفت چطوری گفتم اگه راضی باشی ازهمین امشب دوباره نگاهم کردم وهیچی نگفت.
به محل که رسیدیم حدود ساعت11شب شده بود ماشین رادرکوچه پشت مسجد پارک کردم جیران رفت داخل ودررانیمه بازگذاشت.رفتم داخل چراغهاخاموش بود ونور کمی از پنجره روبه کوچه داخل راروشن میکرد.نشستم که دیدم جیران بالباسی توری که کرست وشورت مشکیش بخوبی مشخص بود ازاتاق آمد داخل اتاقی که بودم وکنارم نشست دیگه جای حرف زدن نبود بغلش کردم ولبهایش را بوسیدم ولباس توریش رادرآوردم سفیدی بدنش مثل مرمردرتاریکی میدرخشید کرستش رابازکردم وسینه های سفیدش را که هاله صورتی داشت شروع کردم به مکیدن که ناله اش درآمد شورتش رادرآوردم وکس بلوریش را خوردم که بالرزش ارضا شد کیرم رادرآورد که ازبزرگی وکلفتیش چشمهایش باز ماند وشروع کرد به خوردن ،خواباندمش وکیرم راگذاشتم درکوسش وآرام دادم داخل واقعا تنگ بود راست میگفت که دوساله جلیل نکرده بودش دیدم ازشدت درد سرخ شده کیرم رابیرون کشیدم وبا تف لیزش کردم ودوباره گذاشتم داخل کسش بعداز هفت هشت دقیقه دوباره ارضاشد منهم داشت آبن میآمد که کشیدم بیرون وریختم روی شکمش ازشدت لذت بیحال شده بود شروع کردم به بوسیدنش که حالش جاآمد،خواستم لباس بپوشم وبروم خانه که دستم راگرفت وگفت درعمرش چنین لذتی نبرده باید تاصبح اینجا بمانیومنهم ازخدا خواسته ماندم ویکباردیگر نزدیکیهای صبح کردمش.جلیل سه روزبعد مرخص شد ودکتر بهش گفته بودکارسبک بکنه ونباید دچارهیجان بشه وتا6ماه نباید سکس داشته باشه تا دررگ گرفته قلبش فنرکاربزارن،هرهفته هم که خانم میرفت به عروس وداماد سربزنه وخانه خالی بود جیران مهمان منه .ببخشید که کمی طولانی شد این اولین باره که مینویسم.
نوشته: پرویز