همکارهای صمیمی
سه سالی میشه که تو این سازمان استخدام شدم.
از اونجایی که این یه سازمان دولتیه کارمندای زن همه چادری اند و همه شئونات اداری رو رعایت می کنن! من با همکارام ارتباط خوبی گرفتم و زن و مرد همه با من خوبند و صمیمی.
تو این بخشی که من کار می کنم یه دختر مجرد پر حرف هم هست که اسمش تو مایه های میناست. یه روز تصمیم قاطع گرفتم که بهش نزدیک تر شم و اگه بشه… آره. همون روز که رو لبم تبخال زده بود یهو ازش پرسیدم:
به نظرت تبخال مسریه؟
لبخندی زد و گفت:
چیه کسیو بوسیدی؟ البته اگه خانمت باشه اشکالی نداره…
اگه نباشه چی؟ فکرشو بکن. فردا لبش تبخال بزنه و من لو برم…
هر دو خندیدیم… واسه شروع خوب بود.
رابطه مون هر روز گرمتر شد تا اینکه دو هفته پیش دعوتش کردم واسه شام (افطار) بریم بیرون.
هر روز یه بهانه می آورد و برنامه رو کنسل می کرد. با چهره ای جدی بهش گفتم:
می دونم چرا نمیای بیرون از اداره ببینمت.
چرا؟ من که دلیلشو گفتم این چند روز خیلی گرفتار بودم.
نه! می ترسی تبخال بگیری. باز خندیدیم و من
هم که حرف دلمو زده بودم خنده اش رو یه جور تایید دونستم.
چند روز پیش زمان دیدار رسید. یه مانتوی کوتاه با یقه باز و سایر آیتم های مورد علاقه ما مردای هیز… پوشیده بود و موهاش هم بیرون ریخته بود. خب واسه ما که تو اون اداره (اسمشو نبر!) کار می کنیم خیلی گام بزرگیه… خلاصه شام خوردیم و تو شهر چرخیدیم. از هر فرصتی برای نشون دادن علاقه ام و زل زدن تو چشماش استفاده کردم. هنوز جرات نکرده بودم لمسش کنم. اولین دیدار بود خب. اونم از هر فرصتی برای حرف زدن و مجال ندادن به من استفاده می کرد.
توی یکی از پارک های بالا شهر ایستاده بودیم رو به جنوب و به چراغهای شهر نگاه می کردیم. در حالیکه کنارش ایستاده بودم بدون مقدمه دستم رو دورش حلقه کردم و کمی فشارش دادم. با صدای لرزان اسم کوچکم رو صدا کرد. من بی پروا تر شدم. با یه دست صورتش رو به طرف خود برگردوندم و وقتی چشمای بسته اش رو دیدم راحت تر لبهام رو رو لبش گذاشتم. اولش بی حرکت بود ولی بعد شروع کرد به بوسیدن و لب بازی. یک بار دستم رو بردم رو سینه اش و کمی مالوندمش. دستمو گرفت و دور کرد. منهم دیگه اصرار نکردم.
خلاصه رسوندمش خونه. موقع پیاده شدن هنوز صداش می لرزید و حرکاتش از شدت شهوت کند بود.
ازم تشکر کرد.
خیلی خوش گذشت. ممنون.
منم ممنونم عزیزم. میشه امشب بهم زنگ بزنی؟
نمی دونم. سعی می کنم.
خونه نرفتم. کلی تو شهر گشت زدم تا اینکه زنگ زد.
سلام زیاد نمی تونم صحبت کنم. باید بخوابم.
هنوز صداش نرمال نشده بود. مطمئنم اولین تماسش با یه مرد بود یا حداقل از اولین تماس هاش.
عزیزم. لبهات عالی بودن. هنوز هیچی نشده دلم برات تنگ شده. آغوشتو می خوام.
صدای نفس هاشو می شنیدم که تند تر و عمیق تر شدن.
دیگه اونکار و نکن. همون بوسه خوبه.
منظورش سینه هاش بود. گفتم:
یعنی واقعا خوشت نیومد؟
چرا ولی…
حرفش رو قطع کردم تا دلیلی نیاره که خودش هم باورش شه نباید این کار رو ادامه بدیم!
فردا بیا ایستگاه (؟) پیاده شو ببینمت.
چی؟ بی خیال شو…
نه منتظرتم. برو بخواب عزیزم. می بوسمت.
خداحافظ.
فرداییش تو ایستگاه منتظر بودم و خدا خدا می کردم که بیاد. و خب همونطور که حدس می زنین اومد.
نمی دونم اینجا چیکار می کنم…
من می دونم عزیزم. منهم احساس تو رو دارم.
از در آپارتمان که وارد شد چسبوندمش به در و
لبشو خوردم. با دستام بدنشو می مالیدم. در
عرض یکی دو دقیقه بالاتنه اش لخت شد و من
مشغول لیسیدنش شدم. گفت:
حسابی دیوونه ام کردی.
باید دیوونگی ات رو امتحان کنم… ببینم راست می گی یا نه.
نشوندمش رو کاناپه و جلوش وایستادم و شروع کردم به در آوردن کیرم. با تعجب نگاهش بین چشمام و کیرم در حرکت بود. گفتم:
خب دیوونگی تو نشونم بده.
با دستش کیرمو گرفت و چند تا بوسه روی کلاهش زد. کمی مالوندش و باز بوسیدش. هر از چند گاهی بهم زل می زد. هنوز متعجب بود. نمی دونم از چی، شاید از خودش تعجب کرده بود.
زبونت رو موش خورده عزیزم؟ ازش استفاده کن.
باز نگاهم کرد. زبون نوک تیزش رو در آورد شروع کرد به لیسیدن و خوردن. با اینکه خیلی لذت داشت نخواستم زود ارضا شم. بلندش کردم و خمش کردم رو دسته کاناپه. شلوار
و شرتشو کشیدم پایین و کمی باسنشو لیسیدم. یکی از انگشتام رو خیس کردم و کم کم تو کونش فرو کردم. در حالیکه انگشتم تو کونش بود. نشستم رو کاناپه و اونو نشوندم رو پاهام. عقب و جلو می رفت و کسش رو به کیرم می مالید. منتظر بود که از کون بکنمش ولی من نقشه دیگه ای داشتم. هر کاری بلد بودم کردم تا واقعا
دیوونه شه…
ازم چی می خوای عزیزم؟
صداش مثل ناله بود و می لرزید؛
می خوام بککنمت…
آه… شروع کن…
تو چرا کاری نمی کنی که مطمئن شم دیوونه ای؟
بشین روش.
تو چشام زل زد و گفت: نه!
همینطور که عقب و جلو می رفت دوباره نگام کرد: نمیشه…
من هنوز با چشمای خمارم نگاش می کردم. گفت:
تو مثل خود شیطون می مونی.
و شروع کرد به لب گرفتن از من و همزمان سرعت حرکتش رو زیاد کرد. در یکی از این عقب و جلو رفتن ها کیرم لغزید و تا ته رفت تو کسش. لبش رو لبم بود که یه جیغ خفه ای کشید ولی به حرکتش ادامه داد.
هنوز انگشتم تو کونش بود. شروع کرده بودم به انگشت بازی با سوراخش. چند دقیقه ای طول کشید تا به ارضا شدن نزدیک شدم. کیرمو از کسش در آوردم، پا شدم و دو باره خوابوندمش رو دسته کاناپه. کیر لزجمو رو سوراخ کونش گذاشتمو کم کم داخلش کردم. با یکی دو حرکت آبم اومد. جفت سینه هاش تو دستام بود. در گوشش پرسیدم:
تو هم شدی؟
دو بار.
لباس هامونو پوشیدیم و با فاصله به طرف اداره به راه افتادیم.
از اون موقع هنوز وقت نشده دوباره خاطره مون رو تکرار کنیم ولی از نگاه هاش تو اداره می تونم حدس بزنم که اون موقع نزدیکه.
نوشته: فرهاد