همکلاسی من ندا

این داستان خاطره ای از دوران دانشجویی منه،اسمم علی(مستعار) ترم دوم دانشگاه به نیمه هاش رسیده بود و همه دختر پسرهای کلاس همدیگه رو خوب می شناختند دخترا دو برابر ما پسرا بودند و به نوعی کلاس رو مدیریت می کردند تو کلاس ندا(مستعار)از همه دخترای کلاس زیباتر و خوش اندام تر بود سینه های جذاب و کون خوش فرمش اونو از سایر دخترا جذاب تر کرده بود و همیشه با دو بادیگارد دختر که از همکلاسیهای خودمون بودند تو دانشکده می چرخید هر کدوم ازپسرا هم که به نوعی نزدیکش می شدند بعضی وقتا محلشون هم نمیذاشت.تو درس خیلی جدی بودم و همیشه جزوه های درسی رو خودم می نوشتم برعکس سایر پسرهای کلاس،ندا هم مثل من بود جزوه می نوشت و تو درس خیلی مشارکت می کرد خیلی از بچه ها تو فکر تور کردنش بودند اما ندا با چشم غره هایی که می رفت بسادگی پا نمی داد تا اینکه ندا دو هفته دانشگاه نیومد بعد از دوهفته ندا اومد دیگه آخرین هفته کلاس ها بود و فرجه ها شروع شده بود سر یکی از دروس تخصصی مون که کاملا فرمولی بود(مکانیک سیلات) بعد از تمام شدن کلاس وقتی من و حسین دوست و هم اتاقی ام از راهرو کلاس ها خارج شده بودیم صدای ندا رو شنیدم که گفتش ببخشید آقای قلی پور ی لحظه کارتون دارم دل تو دلم نبود گفتم در خدمتم بفرمائید بعد از دو ترم این اولین باری بود که ندا رو با اون چهره جذابش چشمان درستو نازش رودررو می دیدم چون تو این مدت با ندا فیس تو فیس کامل نشده بودم .آقای قلی پور ببخشید جزو های سه درسو می خواستم آخر من غایب بودم از همکلاسیا دختر کلاس پرسیدم اسم شمارو گرفتن.خواهش می کنم،ندا گفت شماره تونو بدید تا برای گرفتن جزوه ها هماهنگ کنم منم خوشحال سریع شماره مو دادم و خدافظی کردم. دوستم حسین که منتطرم بود گفتش علی مخ دختره رو زدی،گفتم برو حسین جان این فقط جزوه می خواست. دل تو دلم نبود تا اینکه عصر که تو خوابگاه بودم مسیج ندا اومد اگه می تونین به این آدرس بیایین تا جزوه هارو کپی بزنم سریع آماده شدم و با جزوه ها به آدرس انتشاراتی رفتم ندا با تیپ جدید مانتو کوتاه،آرایش ملایم منتظرم بود سلام کردم و باهم به انتشاراتی رفتیم باهم در مورد درسا صحبت میکردیم و هزینه کپی جزوه ها رو حساب کردم طوری که ندا متوجه نشد وقتی تموم شد گفتم بریم؟ خانم علیزاده من حساب کردم تعارف کرد و کلی تشکر دعوتش کردم به کافی شاپ که با اصرار من قبول کرد تو کافی شاپ باهم کلی صحبت کردیم و کم کم با هم راحت تر شده بودیم دو هفته تا امتحانات مونده بود تو شهری که من زندگی می کردم با شهر دانشگاه مون دو تا شهر فاصله داشت و ندا جون هم یک شهر فاصله داشت جفتمون برای استفاده از فرجه می خواستیم به شهرامون برگردیم فرجه ها شروع شد و من و ندا با مسیح های عاشقانه ارتباط داشتیم تا اینکه ی شب ندا مسیج داد علی جون کی بر می گردی کاش میشد باهم می رفتیم.گفتم باشه من از خدامه عزیزم به داداش بزرگم التماس کردم ماشینو بهم قرض بده به بهانه اینکه وسایلام زیاده و خوابگاه رو باید تحویل بدم. آوردنشون با اتوبوس سخته داداشم قبول کرد و من از خوشحالی سر از پا نمی شناختم قرار مدارارو با ندا گذاشتم و از شهر خودم حرکت کردم ندا که تو ترمینال مثلا منتظر اتوبوس بود سوار ماشینم شد و ما سفر عاشقونه چهار ساعتمونو شروع کردیم وقتی وارد جاده شدیم اولین بوس رو از لبای خوشگل ندا گرفتم که همین باعث شد کیرم راست شه من پسری بودم با قد ۱۸۰،والیبالیست و ندا با قد ۱۶۵ و سینه های ۸۰ که هنوز هم یاد اون شب می افتم کیرم راست میشه،تو راه به سینه های ندا چنگ میزدم دستش و بوس می کردم و قربون اون کون و کسش می رفتم اونم همراهیم می کرد ی نیم ساعتی که گذشت گفتم ندا جون میتونی ساک بزنی آخه خیلی داغم انگار که منتظر همین جمله من بود سریع زیپ شلوارمو باز کرد و کیر ۱۸ سانتیم پرید بیرون دستای نازشو زیر کیرم برد و خایه هام و بالا آورد و شروع به لیسیدن کرد خیلی خوب میخورد و بهتر از اون ساک میزد گفتم عزیزم خوب یاد گرفتی گفت از اون فیلمهایی که می فرستادی راه دو ساعته رو چهارساعت کردیم دیگه شب شده بود و قبل از رسیدن به پلیس راه اولین پارکینگ توقف کردم ماشینو خاموش کردم چراغهای کوچک رو روشن گذاشتم گفتم ندا جون الان نوبت منه صندلی ندا رو خوابوندم دستامو تو موهایش بردم و لب به لب شدیم بی تفاوت از ماشین هایی که به سرعت از جاده اصلی می گذشتند دکمه های مانتو ندا رو بازکردم تاپ قرمز رنگ شو بالا زدم و به اون هلوهای ناز میک میزدم گردنش رو محکم می بوسیدم ندا دستش رو کسش بود و آه و ناله می کرد گفتم ندا جون می خوام کستو بخورم گفت زود باش مردم،شلوارش رو کشیدم پایین شرت صورتی رنگ شو با دندونام پایین کشیدم چی بود لامصب تمیز و زیبا با عطر خوشبویی که ادمو دیوونه می کرد. شروع به کس لیسی کردم چوچولشو میک می زدم ی دفعه ای لرزید و ولو شد گفتش علی جون راحت شدم گفتم ندا جونم می خوام کونتو بذارم گفت نه نه می ترسم لاپایی بزن کیرتو بمال به کون و کسم زود باش اینجا خطرناکه!ندا رو به شکم خوابوندم و کیرمو به سوراخ صورتی رنگ کونش و اون نرمی باسناش می مالیدم خودش با دستش کلاهک کیرمو به چوچولش می مالید تا اینکه مجددا لرزید منم دیگه خیلی داغ شده بودم گفتم ندا آبم اومد گفت بریز رو کمرم آبمو بین سوراخ کونش و خط کمرش خالی کردم سریع گفت عزیزم پاکش کن با دستمال پاکش کردم و دو تا بوسه از کونش گرفتم خودمون جمع کردیم ماشینو روشن کردم و به طرف پلیس راه شهر حرکت کردیم.
فکر کنم طولانی شد این داستان واقعی بود من و ندا سه سال دیگه هم باهم بود یم که اگر خوشتون اومد بازهم می نویسم. بدرود.

نوشته: علی

دکمه بازگشت به بالا