همیشه اونجور که تصور میکنی نیست!
از 22 سالگیم با دختر خالم صدیقه که مطلقه بود سکس داشتم صدیقه یه دختر سفید و خوش اندام با موهای بور که واقعا سکس باهاش لذت بخش بود و با اینکه یک سال ازم بزرگتر بود اما می خواستیم که با هم ازدواج کنیم تا اینکه دختر عموم مرضیه شوهرش فوت کرد که تقریبا همسن و سال خودم بود بابام خیلی اصرار کرد که علی مرضیه رو بگیر که کلی دعوا کردم و گفتم که مگه من آدم نیستم؟ من اصلا از مرضیه خوشم نمیاد گفت تو حالا یه مدت با هم معاشرت کنید خوشت نیومد بگو نمی خوام…
چون بخاطر مشکلات مادرم و زن عموم ما رفت و آمد کمی داشتیم اولین قرارمو با مرضیه توی یه کافه گذاشتم بخوام از مرضیه بگم یه دختر گندمی با قیافه معمولی مو مشکی بود که قیافه بامزه ای داشت رژ لب قرمز بهش میومد و شال مشکی زیبا جلوه اش میداد خیلی دختر شوخ و خوش اخلاقی بود ازش خوشم اومد واسه همین بهش گفتم دفعه بعد کجا ببینمت؟
گفت واقعا؟ میخوای بازم ببینیم؟ گفتم آره گفت هر جا بگی میام کجا بیام؟ گفتم بهت پیام میدم گفت باشه خداحافظی کردیم و رفت تا رفت بهش پیام دادم خیلی بهم خوش گذشت به تو چی؟ که بهم زنگ زد گفت پیامو دوست ندارم باهام حرف بزن گفتم بهت خوش گذشت؟ گفت با تو بودن همیشه برای من لذت بخشه علی جونم دوست دارم هر روز ببینمت میشه آیا؟ گفتم چرا که نه؟ تو بخوای هر روز میام گفت علی؟ گفتم جانم گفت خیلی میخوامت خندیدم گفتم من فعلا نظری ندارم گفت اینو درستش میکنم قول میدم و خندیدم و خداحافظی کردیم ظرف یه ماه تقریبا هر روز میدیدمش دیگه خیلی با هم صمیمی شده بودیم صداش، لحن حرف زدنش، موهاش، چشمای درشت و زیبایش مستم میکرد معلم ابتدایی بود و خودش خونه مستقل داشت یه بار همین جوری به شوخی گفتم یه شب دوست دارم بیام خونت مهمونت باشم شبم بمونم اولش جا خورد خودشو جمع کرد و با لبخند همیشگیش گفت قدمت به روی تخم چشام فردا شب خوبه؟
گفتم شوخی کردم و گفت مرده و حرفش تو هم مرد منی حرفت حرف باشه فردا شب منتظرتم…
فردا شب گل خریدم رفتم خونش اصلا یه مرضیه متفاوتی رو دیدم یه تاپ و شلوارک ست زرد پوشیده بود که خیلی بهش میومد تاپش تنگ بود و خط سینه اش مشخص بود و یه لک قهوه ای کمرنگ وسط خط سینه اش بود موهاشو خرگوشی بسته بود خیلی ناز شده بودم گل رو ازم گرفت و بغلم کرد و تشکر کرد بوی خیلی خوبی میداد منم بغلش کردم میخواست ولم کنه که نذاشتم و محکم تر بغلش کردم در گوشم گفت امشب وقت برای بغل کردن زیاده مرد من ممنون که به حرفت عمل کردی ولش کردم و لبهامو بوسید و رفت گلها رو گذاشت توی گلدون و گذاشت روی اوپن…
و شیرینی و شربت آورد برام و با هم خوردیم میگفت بخور بازم بخور امشب از خوشحالی قندت نیفته گفتم مشخصه کی خوشحاله گفت آره خوشحالم مردی که دوستش دارم امشب پیشمه و از الان دیگه همه چیز تمام شدست و تو مرد من شدی گفتم خودت بریدی و دوختی؟ گفت تو مخالفی؟ چرا باید مخالف باشی؟ یه حوری بهشتی کنارته که حاضره برات بمیره تو فقط لب تر کن هیچ چیزی نیست که بخوای و این حوری نتونه برات فراهم کنه و ازش لب گرفتم گفت فقط همین؟
بریم توی اتاق اینجا راحت نیستم گفت بغلم کن تا بریم و بغلش کردم و تند تند می بوسیدم گفت خیلی حال داد مرد من دوست نداری مرد من باشی؟
گفتم چرا اما… گفت اما نداره فقط میگی چشم باشه؟ رفتیم توی اتاق و یه اهنگ گذاشت و کلی برام رقصید شلوارکش رو کشیده بود بالا و چون تنگم بود کوس و کونش دیوونم کرده بود بلند شدم بغلش کردم و به خودم می چسبوندمش و اونم کوسشو بهم فشار میداد و به کیرم میمالیدش دستشو روی کیرم گذاشت و گفت می تونی امشب مرد مرضیه باشی؟ گفتم آره گفت پس بریم و رفتیم روی تخت شلوار و شورتمو دراورد و گفت جونم فدای کیر مرد خودم بشم و شروع کرد خوردنش واقعا محشر می خورد بهش گفتم دوست دارم بذارم لای سینه هات کیرمو بکشم روی اون لک قهوه ای وسط سینه ات خیلی بهم حال داد و لذت بخش ترین سکس سینه عمرم با سینه های مرضیه بود کوسشو براش میمالیدم میگفت برام بخورش انگشتت رو دوتایی بکن توش علی علی علی تو رو خدا کیرتو بکن توش و کیرمو کردم توی کوسش باورم نمیشد که انقدر تنگ باشه و شروع کردم تلنبه زدن می گفت بکن مرد من بکن این کوس ماله خودته حق خودته دوست دارم این کوسو به تو بدم بکنش علی بکنش مرد من و منم تند تند تلنبه میزدم که آبم اومد و ریختم توی کوسش گفت جونم دوست دارم از الان کیرت توی کوسم ارضا بشه هر چی اب داری توی کوسم بریز آبتو می خوام کیرمو دراوردم از کوسش و شروع کرد خوردنش مکش میزد میگفت آبتو بده بخورم دلم آب کیر می خواد گفتم شوهرت میداد بخوری؟ گفت نه من آب کیر تو رو می خوام آب کیر تو رو مرد من گفتم من دوست دارم آبمو توی کوست بریزم گفت باشه بریز توی کوسم بریزش همون جا پاشو باز کردم کیرمو کردم توی کوسش و تلنبه میزدم میگفت این کوس حق خودته دوست دارم تا همیشه به تو بدمش همه آبتو توش بریزی من سکوت کرده بودم و فقط تند تند توی این کوس خوشگل و تنگ تلنبه میزدم و اون فقط حرف میزد برام آبم اومد و ریختمش توی کوسش گفت جونم فدای کیر مردم بشم علی جونم؟ بهت حال داد؟ گفتم خیلی عزیزم خیلی حال داد گفت از الان دیگه ماله خودته هر چقدر دلت بخواد می تونی باهاش حال کنی اون شب خیلی باهام حرف زد که واقعا دوستم داره و حتی خودش به بابام گفته که منو دوست داره و…
هر دوشون رو نمی خواستم از دست بدم اما لذت سکس با مرضیه بیشتر بود واقعا هیچ وقت فکرشو نمی کردم که انقدر مرضیه رو دوست داشته باشم.
با مرضیه ازدواج کردم و به رابطه ام با صدیقه ادامه دادم تا اینکه دخترم فروغ به دنیا اومد…
دیگه حاضر نبودم چیزی یا کسی زندگیمو تهدید کنه واقعا زندگیمو دوست داشتم واسه همین رابطمو با صدیقه قطع کردم و الانم صاحب یه دوقلو پسر شدیم و مرضیه بهترین و دوست داشتنی ترین زن دنیاست برام.
نوشته: علی