هک تلگرام
چند سال پیش که تلگرام اول و آخر همه اپ های مجازی بود، من خیلی اتفاقی و نه با برنامه قبلی تلگرام خانم را هک کردم،
خانمم داشت داخل حیاط لباس شسته ها را روی طناب پهن میکرد، تازه رفته بود و دیدم هنوز گوشیش قفل نشده ، سریع گوشیش رو گرفتم و با گوشی خودم و شماره اون اکانت جدید ساختم، رمز براش اومد و وارد کردم، به همین راحتی کار تموم شد، فقط یه مشکل پیش اومده بود، که دیر فهمیدم و همین باعث شده بود چند روز بعد بفهمه هکش کردم، مشکل این بود که مخاطبین من هم در گوشی اون ثبت شدن،
بگذریم شب که خواب بود تلگرامشو کامل چک کردم ولی مورد خاصی ندیدم، ولی نزدیک صبح به پیام براش اومد ، از مخاطبی نه نام اختصاری ف ز، پیام را که باز کردم، موها بدنم کامل سیخ شد، اون آقا پیام عاشقانه داده بود و ازش خواسته بود عکسی که با هم گرفته بودن براش بفرسته،
ضربان قلبم بشدت بالا رفت، و چیزی را که اصلا باور نکرده بودم داشتم میدیدم، و اونم دوست پسر داشتن خانم،
خانم صبح بیدار شد و آماده شد برا رفتن سر کار،و چقدر نسبت به من ابراز محبت میکرد، و همین منو بیشتر دبپرس میکرد، خلاصه رسوندمش اداره،و برگشتم خونه، و گوشی به دست منتظر
تا اینکه خانم هم جواب ف ز را داد، یه عکس از خودش و اون آقا که کنارهم نشسته بودن روی مبل خانه من براش فرستاده بود ، و گفت حیف شده که خیلی کنار هم نتونستیم باشیم،
یادم اومد که چند روز پیش این آقا مهمان ما بود بعنوان مهمانی افطاری ، و قرار بود یه کاری برامون انجام بده در ادارشون، چون پست نسبتا بالایی داشت
جالب اینکه خودم چند بار خانم را برده بودم اداره این آقا که پیگیر کارش بشه، و بدیش این بود که این آقا بخاطر پستش دفترش اختصاصی بود و منشی داشت، و بهترین مکان برای انجام هر کاری بود،
و من ساده لوح تازه بعد از هک تلگرام به همه این رازها پی برده بودم،
بگذریم بعداز ظهر خانم تماس گرفت و گفت چرا شمارههای تو توی گوشی منه، من جواب خاصی نداشتم، از همکارانش پرسیده بود و اونها بهش گفتن هم شدی،
خلاصه سریع اومد خونه و با تشر و طلبکارانه از من خواست بدونه چرا هک کردم، و میخواست بفهمه آیا به رابطش پی بردم یا نه،
و من بهش گفتم که بله خبر دارم از کارات،
نزدیک بود از هوش بره، حتی باورتون نمیشه خواست خودکشی کنه که مانع شدم، حتی میگفت یه لحظه تنهام بزاری خودمو میکشم ، و همین باعث شد خیلی بترسم، و مواظبش بودم، مطمعن بودم هر بلایی سر خودش بیاره خونش گردن من میفته، بعد تعریف کرد این آقا که کارم پیشش گیر بوده اینقدر امروز و فردا میکرده و مانع تراشی میکرده و تا بلاخره منو مجبور به دوستی کرده ، و خانمم همه مدل قسم خورد که بجز گاهی چت هیچ ارتباطی بین ما نبوده، و من مجبور بودم تا وقتی کارم انجام بشه ارتباط چت با هم داشته باشیم،
این موضوع گذشت، و هم خانم و هم اون شخص به نحوی تنبیه شدن، که درس عبرت خوبی گرفتن،
ببخشید که داستان سکسی نبود
نوشته: هومن