هیوا ، زن زیبای کورد (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

این قسمت : ” مکر زنان ”

درقسمت اول داستان ، در مورد شکل گیری رابطه ی من وهیوا توضیح دادم ، که سرانجام بعد ۲۰ سال به هم رسیدیم و سکس کردیم .
برخلاف تصوراتم ، هیوا ، خیلی حشری ، هات ، و شهوتی بود . در اون حدود ۲۰ روز که مهمان آنها بودیم ، خیلی سکس داشتیم ، و لذت زیادی بردیم. .
هیوا میگفت کاش بیشتر تو شهر ما بمانید…
هیوا فانتزی های سکسی متفاوتی داشت و از آنها لذت می‌برد.
یکی از فانتزی هاش ، سکس در مکانی بود که بتواند همزمان با کوس دادن به من ، شوهرش را هم نگاه کند و حتی باهاش حرف بزند.
خیلی تلاش کردم از این فکرها منصرفش کنم ، ولی فایده نداشت . گفت خودم مقدماتش را فراهم میکنم.
یک روز که برای تفریح به خارج شهر رفته بودیم ، هیوا بهم گفت امروز غروب آماده باش تا فانتزی مان را اجرا کنم . خیلی استرس داشتم، احتمال ریسکش بالا بود . ولی هیوا قانع نشد.
جایی که برای تفریح رفته بودیم ، کنار یک باغ بزرگ بود. محل پارک ماشین ها بیرون باغ و تا محل استراحت و محل نشستن حدود ۵۰ متر فاصله داشت. چهار ماشین کنار هم پارک کردیم. وسایل شام را بردیم تو باغ …
هرکسی مشغول سرگرمی خودش بود.
نزدیک زمان شام هیوا بهم پيام داد که قبل از شام سکس را انجام می‌دهیم ‌ آماده باش.
نوشت : الان به همه بگو‌ من میرم تا انتهای باغ کمی هیزم بیارم ،و برو سمت ته باغ . بعدش از آخر باغ خارج شو و سمت ماشین ها برو . اونجا، منتظرم باش .
من هم اطاعت امر کردم و رفتم سمت انتهای باغ.

ماشین اول مال خواهر هیوا بود .

ماشین دوم مال هیوا .

ماشین سوم مال من

ماشبن‌چهارم هم مال دوست انها بود .

من تو ماشین خودم نشستم .
هوا هنوز نيمه روشن بود.
هیوا و شوهرش اومدن و
وسایل را از تو ماشین خودشان برداشتند و سمت محل استراحت تو باغ حرکت کردند .
بعد چند قدم هیوا به شوهرش گفت ، دستشویی دارم . تو کم کم برو تا من دستشویی انجام بدم.
و هیوا برگشت . بين ماشین خودشون و‌ماشین من نشست.
همزمان به من زنگ زد و‌گفت آماده باش.
هیوا درب عقب سمت شاگرد ماشین خودشون را باز کرد . شلوارش را تا زانو پایین کشید ،شکمش را رو صندلی گذاشت و قنبل کرد . باسن سفید و بزرگ و نرمش ،بهم چشمک میزد .
من آرام پیاده شدم .و رفتم پشت هیوا قرار گرفتم . شوهرش حدود ۲۰ متر فاصله داشت.
آرام مانتوش را بالا دادم . باسنش را بغل کردم و‌ کیرم را وسط پاهاش گذاشتم . و‌کم کم باهاش بازی کردم .
گفت ، زود باش . بکن توش. چندبار سر کیرم را وسط پاهاش حرکت دادم .
شوهرش گفت ، هیوا من کم کم میرم زودتر بیا. .
هیوا گفت باشه فقط آرام‌تر برو ، من میام.
قبلا توافق کردیم که امشب از کون بکنمش…
تف بزرگی رو سوراخ کونش انداختم و با انگشتم مشغول باز کردنش شدم.
سرکیرم را رو سوراخش می چرخاندم. و آرام فشار می دادم .
خیلی کونش تنگ بود. ، صندلی ماشین را محکم بغل کرده بود.
می دونستم هرگز صداش را بلند نمیکنه … با هر دو دست محکم کمرش را گرفتم ،بعد ناگهانی و تا آخر در کونش فشار دادم .تا بیضه هام به باسنش چسبید. .
اونقدر درد داشت که ضمن گاز گرفتن صندلی ماشین ، با ناخن هاش ، رانم را خراش میداد و ناله های خفه ای می‌کرد… مث‌مار به خودش می پیچید. صدای گریه اش بلند شده بود . و من هم در حالیکه شوهرش حدود ۲۰ متر فاصله داشت ، در کون زیبای هیوا تلمبه میزدم .
برجستگی ، زیبایی وسفیدی ومث پنبه بودن باسنش، منو دیوانه می‌کرد. با هر دو دست ، باسنش را گرفته بودم و در کونش میکوبیدم. دیگه بلند بلند ناله می‌کرد. و می‌گفت محسن نامرد، پاره ام کردی، جر دادی کونم را .
واقعا دوس نداشتم این سکس تمام شود ، ولی زمان به سرعت میگذشت. و هیوا می گفت زود تر تمامش کن …
واقعا کشتی منو .
تا اینکه با فشار نهایی رو بدنش دراز کشیدم و ارضا شدم .
دو دقیقه در همون حالت موندیم . وقتی بلند شد، مهماز تعادل نداشت و رو زمین افتاد. .
گشاد گشاد راه می رفت … گفت توان راه رفتن ندارم . . واقعا نمی‌توانست راه برود.
بغلش کردم . و گفتم به شوهرت زنگ بزن بگو پام لیز خورده، بیا کمکم کن .
من از سمت دیگر باغ برگشتم .
دیدم شوهر هیوا داره سمت ماشین ها می دود .
گفتم کیوان چیزی شده ،
گفت : هیوا پاش لیز خورده، . من هم سریع رفتم ‌ کمکشون،
وقتی رسیدم، دیدم هیوا رو زمین دراز کشیده و داره گریه می‌کند.
گفتم چی شده هیوا خانم . خدا بد نده .
گفت بد دادم …
و لبخند مرموزی زد .
شوهرش بغلش گرفت.و می‌خواست بلندش کند، ولی هیوا همراهی نکرد و خودش را مث جنازه کرده بود .
من هم رفتم زیر بغلش را گرفتم.
من یک سمت و شوهرش سمت دیگر بدنش را گرفته بودیم .
هیوا هر دو پاش را بلند کرده بود .
نیشگونی از زیر بغلش گرفتم … که مرموزانه آی بلندی کشید.
اینبار دستم را سمت کونش بردم و کمرش را مالش دادم . .
ده دقیقه کولش کردیم تا به محل استراحت رسیدیم . همه دوربرش جمع شدند و سوال می کردند …
هیوا هم لبخند میزد . و گفت خدا بد نداد .خودم بد دادم …

و اینچنین هیوا فانتزی سکس در دید شوهرش را اجرا کرد …

مکر زنان صد ریشه دارد .
خداوند ز دستش اندیشه دارد…

ادامه…
نوشته: محسن ،

دکمه بازگشت به بالا