پسران طلایی 119
–
سینا کمی منتظر موند و به دور و اطرافش نگاه می کرد . به فضای زیبا .. آکواریم بزرگی که صد ها ماهی رو در خودش جا داده بود . معلوم نبود این دو نفر کجا غیبشون زده .. لحظاتی بعد زن و شوهر بر گشتند . مرد یا یه شورت و زن هم به یا شورت و سوتین بودن .. بقیه لباساشونو در آورده بودن .. سینا هم واسه این که خودشو از قافله عقب نندازه تا مرز شورت لخت شد . یه نگاهی به کامران انداخت و گفت این همون چیزیه که هر دو تا تون طالب اونین . هیجان و رسیدن به جایی که من دست از تمنا بر دارم و تو بتونی کارو ازم تحویل بگیری . شاید چند بار نیاز باشه که این درمان انجام شه تا هر دو تا تون حس کنین که اون شور و حرارت به زندگی شما بر گشته . ولی در هر حال من باید مطمئن باشم که شما کامران خان از کوره در نمیرید و تعادل روحی و عصبیتون حفظ میشه ..
-آقا سینا این قدر حرف نزنین کارتونو که ور رفتن و حال دادن به زنمه شروع کنین که اگه بخوای بیش تر از این معطل کنی اون وقته که اعصابم می ریزه به هم و حال و حوصله هیشکی رو ندارم ..
-من چیکار باید بکنم .
-اونو دیگه خودت می دونی . اگه قرار بود بهت دیکته بگیم که این جا نمی اومدی .. تمنا : کامی چرا این قدر عصبی هستی . اگه جنبه شو نداشتی که زنت جلوی یه مرد غریبه لخت شه و به اون حال بده می گفتی از اولش این بر نامه رو نمی ذاشتیم
-تمنا فدات شم من کی گفتم که پشیمونم ; کی گفتم که از همین اولش جا زدم . من استرس دارم . من نگرانم من زندگی خودمو دوست دارم . از این ناراحت نیستم که چرا یه پسر جوون و خوش تیپ جلوی چشای من به کس و کون و سینه های زنم به ناموس من دست می زنه . از این نگرانم که نتیجه این کار چی میشه . می تونم به هیجان بیام یا نه ; می تونه اون اثری رو که دوست دارم در من و توداشته باشه یا نه ;.. دوستت دارم تمنا .
-منم همین طور کامی . امید وارم آقا سینا کارشو به خوبی انجام بده یه پاداش خوب پیش ما محل داره ..
سینا : من که هرچه در توان داشته باشم دریغ نمی کنم ..
تمنا : فکر کن داری واسه خواهر خودت از این کارا می کنی ..
سینا خنده اش گرفته بود . هم از کس خلی این زن .. چون آدم که واسه خواهرش از این کارا نمی کنه اونم جلوی چش دامادش بیاد خواهره رو بکنه که به هر دو تا شون حال بده و هم این که او ن با ساناز سکس می کرد و این زن خبر نداشت که چی داره میگه .. دور و برش چشش خورد به یه تخت ماساژ که همون در وسط پذیرایی بزرگشون قرار داشت .. سینا تمام فکرشو به کار گرفته بود که چیکار کنه تا کامرانو تحریک کنه . اون خیلی عصبی به نظر می رسید .
-روغن ماساژ داری تمنا جون ;
-از جنس اعلا و درجه یک .. روغن شتر هم دارم
-بوی بد میده ;
-نه یه جورایی کاری می کنم که بدنم خوشبو شه .
-حالا یه روغن معمولی تر هم بیاری خوبه . فقط می خوام توو بمالونم . بدنت رو برقی و براقش کنم ..
سینا یواش زیر گوش تمنا گفت وقتی شوهرت سر حال بود کدوم قسمت بدنت بیشتر اونو تحریک می کرد .;
-کونم . اون از قالب کونم خوشش میومد ..
کامران که متوجه شده بود اونا دارن پچ پچ می کنن از این حرکتشون خوشش نیومد .
-چی دارین به هم میگین . بلند تر بگین تا منم بشنوم
– سینا : کامران خان چیزی نیست این تحریک درمانیه همین جور بهتره .
کامران حس کرد که سینا داره راست میگه و این پسر کارشو وارده . چون از همون اول کاری کرده بود که روی اون اثر خاصی داشته باشه . تمنا دمرو روی تخت دراز کشید .. کون گنده وخوش دست اون و این که می خواد جلوی شوهره با زنه حال کنه سینا رو هم تحریکش کرده بود .. کامران یه نگاهش به سینا بود و یه نگاهش به تمنا .. -کامران خان اگه اجازه می فر مایید بر نامه ماساژ و شروع کنم ..
کیر سینا تیز شده بود . طوری تیز و شمشیری شده بود که انگاری داشت شورتشو پاره می کرد و می زد بیرون . کامران نگاهشو به کیر ورم کرده و شق شده داخل شورت سینا دوخته آب دهنشو به زور قورت می داد . فقط داشت به این فکر می کرد که نباید کاری کنه که کار به اون جا بکشه که این کیر بره توی کس یا کون زنش . من تمنا رو دوست دارم . عاشقش هستم . تمنا مال منه . عزیز دل من و همسر منه . چرا باید کارم به این جا کشیده شده باشه ;! سینا پشت تمنا رو به اندازه ای که حس می کرد کافیه چربش کرد سوتین اونو در آورد . ولی شورت فانتزی اونو فعلا گذاشت که بمونه . زن کمی طبعش گرم تر از شوهرش بود ..
تمنا : سینا جان شروع کن ..
زن حس کرد که دوست داره پسر زود تر کارشو شروع کنه و به اون هیجان بده … دستای سینا رفته بود رو شونه های اون زن . تمنا چشاشو بسته بود . از همون حرکت اول سرعت گردش خونو در بدنش حس می کرد . داغ شده بود .. سینا اومد پایین تر .. کف دستاشو گذاشته بود روی کون تمنا . خیلی جدی داشت کار می کرد . انگار که واقعا یک ماساژوره و اومده که تمنا رو ماساژ بده .می خواست همه چی رنگ و بویی طبیعی داشته باشه ….. ادامه دارد …. نویسنده ….. ایرانی