پسران طلایی 121
–
دیدن عکسهای مجله سوپری که از دوستم تو مدرسه قرض کرده بودم کافی بود تا حشریم کنه.تواتاقم پشت میز بودم و در رو بسته بودم و مجله رو گذاشته بودم رو میز و داشتم نگاه میکردم و دستمو برده بودم تو شرتم و سعی میکردم با کوسم ور برم. دیدن کیرهای به اون گندگی و تمیزی که داشتن کوسای به اون خوشگلی رو جرررررر میدادن حسابی حشریم کرده بود و دوست داشتم یکی از اون کیرا رو داشتم و میتونستم روش بشینم و کوسم رو پر شده حس کنم.دوست داشتم کیر اون پسر موطلاییه رو بگیرم تو دستم و انقدر براش ساک بزنم و باهاش ور برم که آبش بیاد و دهنمو پر کنه از آب کیرولی حیف.نصیب من یه شمع خشک و خالی بود که باید میمالوندم رو چوچوله ام و گاهی هم میبردمش دم سوراخ کوسم و آروم بازی میکردم و خودمو ارضا میکردم. توهمین حال بودم که یهو دراتاقم باز شد و برادرم اومد تو.ترسیده بودم و عصبانی شده بودم که چرا در نزده تا زود تر خودمو جمع و جور کنم.بهش گفتم:
مگه نگفتم قبل ازاینکه درو بازکنی باید دربزنی;;;
بیچاره خجالت کشیده بود که بازهم حرف خواهر بزرگشو گوش نکرده و شروع کرد به معذرت خواهی کردن.خوشبختانه چیزی هم نمی تونست ببینه و من سریع خودمو جمع و جور کرده بودم و مجله سوپر رو هم گذاشته بودم زیر کتابا.
گفتم چیه;;;
گفت: یه سوال دارم
ها;
خارکسده یعنی چی;;;
سرخ شده بودم و مونده بودم چی بهش بگم
گفتم :کی اینو گفته;
گفت: تو خیابون با یکی از بچه ها دعوام شد بهم گفت خارکسده.منم نفهمیدم یعنی چی ولی حسابی زدمش.
باخودم فکر کردم بچه دوازده ساله خب نمیدونه خارکسده یعنی چی حتما; ولی برام عجیب بود چون بچه های این دوره و زمونه خیلی پدرسوخته تر از این حرفان
بهش گفتم:هیچی یه فحش بده
گفت:اینو خودمم فهمیدم ولی یعنی چی;;;
گفتم:یعنی کسی که خواهرش دختر بدی باشه و کارای بد بد بکنه
گفت:چه کاری;;;
گفتم:کارای بد دیگه.و مونده بودم چی بهش بگم که دیدم یهو اون مجله از رو میز افتاد پایین و باز شد و اومد سر یکی از اون عکسای بکن بکن اساسی.چشمهای برادرم شده بود چهارتا و خم شد و مجله رو برداشت
گفت:این چیه;;;
منم هول شده بودم و رفتم که مجله رو ازش بگیرم ولی نمیداد کلی باهاش ور رفتم که مجله رو به زور ازش بگیرم ولی نشد و حسابی مقاومت کرد اخرش هم گفت:اگر نذاری ببینم میرم به بابا میگم حرصم دراومده بود که این نیم وجبی داره منو تهدید میکنه ولی چاره ای نداشتم جز اینکه قبولکنم
بهش گفتم:ببین همینایی که می بینی دارن کارای بد بد میکنن
یهو دیدم اونم خیره شده به یکی دوتا از اون عکسایی که آب به کوس من آورده بودن و داشت میگفت: کار بد;;;;;
دیدم که کیرش داره بزرگ و بزرگ تر میشه از تعجب داشتم شاخ درمیاوردم که چطور بچه به این سن میتونه همچین کیر گنده ای داشته باشه;; دستم ناخودآگاه رفت طرف کوسم و شروع کردم به مالوندن خودم
گفت:چیکار داری میکنی;;;
بخودم اومدم و دستمو کشیم کنار و گفتم:تو چرا شومبولت انقدر گنده شده;;;
گفت:نمیدونم.
گفتم:شاید یه چیزیشه بذار ببینم و مهلتش ندادم و شلوار و شرتشو کشیدم پایین اولش یه کمی زور زد که جلومو بگیره ولی نتونست عجب کیرررررررر باحالی این داداشمون داشت و ما نمیدونستیمد بی مو و لاغر ولی دراز
بهش گفتم:یادته یه بار ازم پرسیده بودی بچه چطوری به دنیا میاد;;;
آره
ادامه دادم ببین مردا باید شومبولشونو بکنن تو سوراخ خانوما تا بچه درست بشه.تعجب کرده بود بیچاره خیلی ساده تر از این حرفا بود که تو کوچه و خیابون این چیزا رو یاد گرفته باشه
بهش گفتم:ببین مثل این آقاهه که دودولشو کرده تو سوراخ این خانومه و شروع کردم با کیرش ور رفتن حس کردم قلقلکش داره میاد اونم گفت:میذاری منم دودلمو بذارم تو سوراخت;;;
گفتم:نه ولی یه کاری میکنم که کلی کیف کنی
چه کاری;;;
برو رو تختم بخواب رفت و خوابید منم لختش کردم و خودمم نیمه لخت رفتم کنارش و شروع کردم با کیرش ور رفتن و آروم آروم شروع کردم به خوردنش براش خیلی جالب به نظر میومد توهمین حال دیدم که دستش داره میره طرف شرتم و اونو میخواد بکشه پایین بلند شدم و خودم شرتمو کشیدم پایین خیره خیره داشت به کوسم نگاه میکرد معلوم بود حسابی حشریه بهم گفت چرا انقدر مو داره;;;; ببینم سوراخت کجاست;;; آروم چاک کوسمو باز کردم و سوراخمو بهش نشون دادم خیلی براش جالب تر از اون چیزی بود که فکر میکردم بعدش هم گفتم خانوما باید تا قبل از ازدواجشون صبر کنن و نذارن هیچ مردی به سوراخشون دست بزنه
گفت:به جاهای دیگه شون چی;;;
گفتم اشکالی نداره خندم گرفته بود رفتم کنارش دراز کشیدم و یه دستمو گذاشتم رو کوسم و شروع کردم به ور رفتن با کوسم و چوچوله ام و یه دستم هم رو کیر برادرم بود و داشتم باهاش ور میرفتم کیرش همینطور هی بزرگ میشد و من بیشتر حشری شده بودم کاش این مشکل بکارت نبود اگر مشکل پرده رو نداشتم همین الان کیر برادرم تو کوسم بود و من داشتم حالمیکردم داشتم یواش یواش از فکر کردن به این مساله دیوونه میشدم داشتم میومدم.آهااااا و ارضا شده بودمو آروم داشتم با کیر برادرم ور میرفتم ازم پرسید:چی شد;;;
گفتم:داشتم کیف میکردم
گفت:ولی من خیلی کیف نکردم; فقط قلقلکم اومد میخواستم بلندشم و براش ساک بزنم ولی دیدم یهو لحن صداش عوض شد و گفت:رفیق نیمه راهی آبجی;;; تا اومدم به خودم بیام دیدم اومده روم و کیرشو گرفته تو دستشو برده سمت کوسم اومدم به خودم بیام که درد شدیدی بهم اجازه تکون خوردن نداد دیدم برادرم کیرشو کرده تو کوسم و داره منو میکنه.باورم نمیشد انقدر راحت و ساده منو گذاشته باشه سرکار حسابی داشت منو میکرد و منم خیسی خون رو لای پاهام حس میکردم و از درد و سوزش داشت گریه ام میگفت:اونم نامردی نکرد و بعد از چند دقیقه کردن و کردن و کردن وقتی حسابی حالشو کرد کیرشو از تو کوسم درآورد و گرفت رو پستونام و هرچی آب تو کیرش بود خالی کرد روسینه ام.این کارش خیلی بهم حال داد.درد کوسم کمتر شده بود و تو یه گیجی و منگی عجیبی بودم که ناشی از پاره شدن پردهء بکارتم و گول خوردنم به این شکل و حس کردن کیر دراز برادرم تو کوسم و حس کردن گرمی آب کیرش رو سینه هام بود.پایان