پسر صاحب خانه زنم را میکرد

این داستان واقعی خودم هستش
چند سال پیش وقتی که من تازه ازدواج کرده بودم بخاطر شغلم به شهری دیگه منتقل شدم وبرای سکونت خانه ای اجاره کردم که طبقه اول صاحب خانه بود و طبقه دوم که سه اتاق داشت دو اتاقش دست ما و یک اتاقش هم پسر صاحب خانه که ۱۴ساله بود استفاده میکرد، بعد از یک مدت که ما آنجا بودیم پسر صاحب خانه که اسمش علی بود بیشتر خونه ما میومد ومینشست، یک شب که تا دیر وقت خونه ما بود تا فیلمی که نگاه میکردیم تمام بشه دیدیم علی همونطوری که نشسته بود خوابش برده، ما هم بخاطر اینکه بیدارش نکنیم خانمم جاشو انداخت گفت همین جا بخوابه، من هم چون صبح زود سرکار میرفتم به خانمم گفتم جامو دم در بندازه، جاها را انداختیم وناچارا خانمم وسط خوابید، علی را بیدار کردیم که سر جایش بخوابه تا بیدار شد خواست بره اتاقش ولی دید جا انداختیم بااینکه خجالت میکشید گرفت خوابید مدتی بعد علی خواسته یا ناخواسته دستش را انداخت را خانمم، خانمم هر یهو شوکه شد و اول منو نگاه کرد که بیدارم یا نه، من با اینکه بیدار بودم خودم را به خواب زدم، ولی خانمم از ترس دست علی را از روش برداشت، علی تو همین حین بیدار شد و با خجالت به سمت دیگه برگشت، من که حساس شده بودم دیگه خوابم نبرد، چند لحظه بعد خانمم مجددا منو نگاه کرد ودید که خوابیدم به سمت علی برگشت و آرام دستش را روی علی انداخت و آرام آرام به سمتش رفت وکاملا بغلش کرد علی که اول خجالت میکشید آرام بسمت خانمم برگشت ولی چون خانمم هم از علی خجالت میکشید خودش را تو همونطور که دستش رو علی بود به خواب زد، علی آرام سرش را بالا آورد ومنو نگاه کرد واون هم دستش را روی خانمم انداخت و خوابید آرام آرام همدیگر رو بغل کردن وبعد از این که از نیت همدیگر باخبر شدن، شروع کردن به نوازش همدیگه، چون هر دو از من ترس داشتن وخیلی آروم صحبت میکردن اون شب فقط در حد صحبت ونوازش گذشت و صبح به خاطر اینکه من شک نکنم علی با من بلند شد و رفت ومنم رفتم سرکار، از انروز علی بیشتر خونه ما بود تا اینکه یک هفته دیگه باز شب خودش را بخواب زد خانمم قبل از اینکه چیزی از من بپرسه باز مثل قبل جاها را انداخت، من که از نیتشون باخبر بودم زودتر خودمو به خواب زدم و پشت به خانمم خوابیدم مدتی نگذشته بود که شروع کردن به نوازش همدیگه وبرای اولین بار دیدم خانمم به سمت من شد و آرام آرام تکان میخورد، چون خیالشون از اینکه من خوابم راحت بود قشنگ صدای تلمبه زدن علی میومد علی هم ۱۴ساله پرانرژی، آن شب تا صبح دو بار خانمم را کرد، واز اون روز به بعد تا زمانی که آنجا بودیم چندین بار این کار را میکردن و من از اینکه خانمم تو شهر غریب تنهاییاشو با این کار پر کرده و دلتنگ نمیشه، منم هیچ وقت به روی خودم نیاوردم فقط شب‌هایی را که اینها برنامه داشتن من هم به تکان خوردن عادت کرده بودم واز این کار لذت میبردم،

نوشته: مهدی

دکمه بازگشت به بالا