چند ساعت با هم بودن (۱)
حدود دوماه بود که منو مریم تلفنی با هم حرف میزدیم، مریم از وقتی متوجه وضعیت من با خانمم شد که در حال طلاق هستیم به بهانه طراحی و چاپ کارت به مغازه من اومد و از اونجا بود که ارتباط تلفنی ما شروع شد.
منو مریم حدود پنج سال پیش قبل از ازدواجم با خانمم مدتی با هم دوست بودیم و الان تو کوچه ای که من خونه دارم آرایشگاه داره.
خلاصه الان دوماهه باهم داریم تلفنی حرف میزنیم و واقعیتش من به خاطر دردسرهایی که این روزها گرفتارش هستم زیاد حوصلشو ندارم و بیشتر وقتها تماسشو جواب نمیدم.
منم گاهی خودمو میزنم به پررویی و حرفهای سکسی پیش میکشم و اون هم از خدا خواسته ادامه میده.
یک روز صبح زود بهم زنگ زد و گفت میخواد برای خرید لوازم آرایش بره به یکی از شهرهای مجاور که یه شهر مرزی هست و گفت دوست داره منم باهاش برم. چون قرار بود با شوهرش بره که صبح برنامه شوهرش عوض شد و از طرف شرکت مشکلی پیش اومده بود باید می رفت به شرکت و الان تنهاست. منم اون روز زیاد کار نداشتم و گفتم برم یه آب و هوایی هم عوض کنم. با شاگرد مغازه تماس گرفتم و گفتم من امروز نیستم و هوای کارا رو داشته باشه.
به خاطر همسایه ها که همه همدیگه رو میشناختیم قرار شد مریم رو در یه جای دیگه سوار ماشینم کنم و با هم بریم برای انجام کارهاش.
هوا ابری بود و میخواست بارون بیاد چون معمولا فصل بهار شمال اکثراً بارندگی هست شیشه ها رو داده بودیم بالا. مریم یه آرایش خیلی جذاب و لباس تنگ به تن داشت و بوی عطرش تو ماشین پیچیده بود داشت منو دیوانه میکرد… اندامش برام تحریک کننده بود و من که مدتی بود تشنه و شهوتی بودم با دیدنش و کنارم بودنش داشتم راست میکردم.از همه چی حرف میزدیم و منم بیشتر از تیپ و اندامش تعریف میکردم و اون هم متوجه شده بود که حشری شدم بیشتر کیف میکرد و دستشو گذاشت روی پام و آروم آروم ماساژ میداد و منم رانندگی میکردم، کثافت دستشو میآورد تا نزدیک کیرم و بر میگردوند که ببینه من چی میگم. کیرم سیخ شده بود و داشت اذیتم میکرد چون شرتم محکم گرفته بودش.اما قلمبه شدنش قشنگ مشخص بود و چشمهای مریم همش اونجا بود.
گفتم عزیزم همش تا اونجا بلدی دستتو ببری و برگردونی نمیشه یکم بالا تر هم دست برسونی؟
مریم: با یه صدای دورگه و حشری (عزیزم چرا نمیتونم) ♀️
بعد با دست محکم قلمبه شده کیرم گرفت تو دستشو فشار داد.
مریم:واییییییییی، میخوامش…
من:چشم عزیزم واسه خودته.
تو ذهنم داشتم به این فکر میکردم چطور بکنمش،اونم تو شهر غریب.
یه لحظه کنار جاده یه جای خلوت نگه داشتم و شروع کردیم به خوردن لب همدیگه من که داشتم از شهوت و شق شدن کیرم میمردم.
مریم هم با ولع خواصی لبمو میخورد و کیرم از رو شلوار میمالید.
زیر گوشم با یه حالت حشری گفت یه جا همین دوروبرا بریم منو بکن…
منو خنده گرفت و گفتم عزیزم بذار برسیم یه جای خوب پیدا کنم منم میخام حسابی کوستو بکنم.
یکم که با هم ور رفتیم راه افتادیم و در ورودیهای شهر بودیم که چند نفر از این ویلاییها رو دیدیم. به مریم گفتم یه ویلا بگیریم بهتر نیست؟
مریم که شهوت گرفته بودش گفت هرکاری میکنی فقط زودتر که داغ داغم.
با یکیشون صبح کردم و باهم سر یه مبلغ به توافق رسیدیم و پشت سر موتور ویلایی راه افتادیم تا رسیدیم دم در ویلا… خونه و حیاط نسبتا کوچکی بود.
کلید رو گرفتم و از سوپر مارکت سر کوچه وسایل خریدیم و قرار شد یه شب بمونیم ولی برنامه منو مریم این بود بعد از ظهر به بهانه کاری که پیش اومده خونه رو تحویل بدیم و حسابشو بکنیم و بریم دنبال کارمون…
داخل ویلا که شدیم مریم امان نداد و سریع بغلم کرد و منم محکم به خودم فشردمش و لب و گردنشو داشتم میخوردم…
رفتیم تو اتاق خواب و سریع وبا ولع و هیجان لخت شدیم.
وایی چه کمر و کونی داشت، کوسش تپل و تمیز و سینه هاش متوسط و خوردنی.
چند ثانیه بغلش کردم اونم خودشو تو بغلم شل کرده بود و آروم آروم میرفتم پایین و همینجور میبوسیدم و میخوردمش. تا متوجه شد میخام کوسشو بخورم همونجور سرپا یه پاشو گذاشت رو تخت. لبه های کوسش از هم باز شدن… کوسش خیس و آب انداخته بود. شروع کردم به خوردنش و داشتیم حسابی هردومون لذت میبردیم، مریم هم با عقب جلوبندی کمرش با کوسش رو صورتم فشار میآورد که انگار تلمبه میزنه، یه دفعه مریم به خودش لرزید و نفس نفس زد و خودشو انداخت رو تخت و پاهاش از هم باز بود و میگفت ادامه بده عزیزم…
خب تا اینجا بماند بقیشو در قسمت بعدی میگم…
نوشته: شهریار