کاش میموند
سلام من سارا هستم(مستعار)۱۶ سالمه داستان من از اونجا شرو شد که ادش کردم تو یاهو و باهم سه ماه ابجی داداش شدیم و بعدش ۲۴ شهریور۱۳۹۲ بهم گفت دوستم داره میخواد باهام باشه من از خوشحال تو خودم نمیگنجیدم فوری اوکی دادم و ۱۲ مهر رفتم دیدمش تو پارک میلاد بعدش قهوه خونه بعدش باغ گردو قرار پنچممون بود تو باغ گردو که اولین لبو باهاش تجربه کردم انقد هیجان زده بودم که اگه میگفت بهم بده میدادم چون عاشقش بود با عشق میبوسیدمش شاید بچه بودم ولیعاشقش بودم
گذشت تا رسید به فروردین ۹۳ که سکس چتامون شرو شد و ۱۵ شهریور خونشون خالی شد که بریم سکس کنیم منم اماده شدم ی ست صورتی پوشیدم لاک صورتی اصلاح رفتم خونشون ازم پذیرایی کردو اومد پشتم و سوتینمو که از تاپ زده بود بیرون واکرد بد تاپمو ک دکلته بود کشید پایین و سوتینمو درآورد و یکم سینه هامو خورد و بعد شلوارمو شرتمو درآورد قرار بود پردمو بزنه چون بهش اعتماد داشتم گذاشت رو کسم و گفت مطمعنی؟با سرم گفتم اره بااینکه هیچ شهوتی نداشتم ولی داشتم از لذت بردن اون لذت میبردم سرشو کرد تو و جیغم درومد کشید بیرون وکرد تو کونم خدا میدونه چقد درد داشتم داشت تلبمه میزد و من از شدت درد میمردم ولی صدام درنمیومد که اون حال کنه ابش اومد و کشید بیرون تمیز کرد لباسامو تنم کرد گف دوسم داره بغلم کرد رفتیم تو اتاق مامان باباش اون هنوز لخت بود دوباره لختم کرد گف دوس دارم اینطوری باشی بهش گفتم دوس دارم برام بخوره ولی گف دوس نداره گفتم پس بمالش میمالیدو انگشتتو میکرد تو کسم که از شهوت داشتم میمردم انقد اه و اوه کردم ک دوباره شق کرد گف میخوام بکنمت دوباره گذاشت تو کونم ولی نمیدونم چرا انقد درد داشت دومین بار از اولین بارم بیشتر درد داشت خلاصه اونروز رفتم خونه و گریم درومد نمیدونم چرا ولی حس میکردم کارم اشتباهه و اون منو واسه کردن میخاد گذشت تا شد ۱ مهر من رفتم مدرسه واون دانشگاه که دانشگاهش رو سرم خراب شد ابان ماه بود که مامانم چتامو با شاهین (مستعار)خوند و فهمید ک سکس داشتیم و روزگارم سیاه شد بذور راضیش کردم بذاره باهاش بمونم و دگ هیچ گهی نخوریم ولی خب ما بعضی اوقات شیطونی میکردیم تااینکه باهام سرد شد سردو سرد نمیومد بیرون سرد رفتار میکرد دعوامون زیاد بود تااینکه ۲۰ اسفند ۹۳ بهم گفت با ی دختره تو دانشگاه اشنا شده اسمش نازنینه و دوسش داره میخواد بد دانشگاه بره خواستگاریش و بهم گفت فراموشش کنم دخترا به هیچ پسری اعتماد نکنید بخاطر شاهین من از همه گذشتم تو روی پدرم وایسادم از خونه فرار کردم ۶ بار دستمو تیغ ردم ۲ بار قرص ترامادول خوردم تو مدرسه همه فهمیدن ولی چیشد؟اخرش گف من یکی دگرو میخوام دلم خونه از عالمو ادم متنفرم پسر برام حکم شیطانو داره خدا گناه من چی بود؟حالا معدل ۱۹ ام شده ۱۳ نه سیگار ارومم میکنه نه مشروب ۱۶ سالمه ولی افسردگی حاد دارم هرروز ی خط رو دستم میندازم ۳۵ درصد افسردم اگه به ۴۰ برسه باید تیمارستانی شم
فقط ی کلمه دارم
خدا ازت نگذره لاشی
نوشته: سارا