کامنت فیسبوک و کردن خانوم موعظه گر
سلام بر و بچ گل انجمن کیر تو کس
این اولین داستان سکسی هست که میخوام براتون بنویسم.البته داستان که چه عرض کنم ! خاطرست…
من سام 27 ساله و تهران زندگی میکنم.از اونجایی که حدود 7 سالی هست که تنها زندگی میکنم و مجرد هم هستم اتفاقات سکسی زیادی واسم افتاده که به اشتراک گذاشتن اونها با شما شاید واستون جالب و خوندنی باشه.
داستان از اونجایی شروع شد که یکی از همین روزایی که من تو فیسبوک واسه خودم میگشتم زیر یکی از پست ها نوشتم که “سکس نیاز هر آدمیه” و چند دقیقه بعد یه خانومی زیر کامنت من نوشته بود که بر منکرش لعنت! منم متعجب از اینکه بالاخره یه جنس مونثی همچین جمله ای رو فرستاده و حالا وقت مخ زنیه سریع رفتم پروفایلشو باز کردم و خورد تو برجکم! عکس یه زن بالای تپل محجبه که راحت سنش می خورد بالای 50 سالش باشه اسمشم زینب و ساکن تهران.خلاصه بیخیال شدم و رفتم سراغ ادامه وبگردی.یه نیم ساعت بعدش دیدم که واسم درخواست دوستی فرستاده و منم نخواستم که ناراحت شه ادش کردم.
ادد کردن زینب خانوم همانا و لایک های پشت سری که روی عکس های من تو فیسبوک میذاشت همانا!
یه پیام واسش فرستادم که “سلام ممنون از ابراز لطفتون سرکارخانم” . اونم نه گذاشت و نه برداشت جواب داد :“سلام واقعا خیلی جذاب و خواستنی هستی امیذوارم که با این جذابیتی که داری درگیر حاشیه و مشکلات در روابطت نشده باشی”
اولش فکر کردم این پیام رو اشتباهی داده چون اینجوری که خانوم از ما تعریف کرده بود اصلا نمی خورد با منه فکستنی درب و داغون باشه اما با ادامه چت فهمیدم که بعلـــــــــــــــــه، زینب جون بدجوری پایه است.اما از اونجایی که مطمئن نبود منم پایه باشم بحث رو کشیده بود به نصیحت کردن من و ایرادات شرعی گرفتن از روابط دختر و پسرای امروزی…منم دیدم این هی داره خشکه مذهب بازی در میاره منم واسه اینکه بحث ادامه پیدا کنه هی ساز مخالف می زدم و ادای روشنفکر ها رو درمی آوردم.(امان از بیکاری!!!)
خلاصه کار هر شب ما شده نشستن پای نصیحت های زینب که پسر نباید رابطه نامشروع داشته باشه و این حرفا…
گذشت و گذشت تا اینکه من با سیاستی که داشتم تو حرفامون راضیش کردم که یه بار حضورا همدیگه رو ببینیم و من ازش دعوت کردم که واسه ناهار یه شام روز جمعه بیاد خونه من اما بازم بحث و بحث تا اینکه قرارمون شد ناهار رو روز جمعه با هم باشیم اما مهمون زینب و تو خونه اون که حوالی بلوار فرحزادی هم بود.صبح بلند شدم و طبق عادت همیشگی حموم و اصلاح سر و صورت و … و ساعت حدود یک بعد از ظهر آتیش کردم به سمت خونه اش.حدود ساعت یک و نیم اینا بود که با پرسون پرسون خودمو رسوندم به دم و خونه اش و به محض اینکه در آپارتمان واشد تمام تصورات ذهنی من از هم پاشید.علاوه بر اینکه به زیبایی که تو عکسای فیسبوکش دیدم نبود و دوم اینکه با چادری که سرش بود کلهم اجمعین یه چشم و دماغ و یه گوش معلوم بود.
بعد از سلام و احوالپرسی های عرف، رفتم نشستم رو مبل و همینطور که زینب هم تو آشپزخانه مشغول وراجی کردن و آماده کردن پذیرایی بود منم در و دیوار خونه رو وارسی می کردم.یه آپارتمان نقلی با وسایل ساده اما شیک و جمع و جور که شواهد نشون می داد که راست میگه اونجا تنها زندگی میکنه.
بعد از چند دقیقه اومد نشست روی مبل روبروی منو و همینطور که تعارف چایی و شکلات می کرد، داشت معذرت خواهی میکرد از اینکه ببخشید خونه نا مرتب و کوچیکه و از این حرفا و سریع دوباره نصیحت هاش شروع شد که مثلا سام شما باید بیشتر از اینها به مسائل دینی پایبند باشی تا نری جهنم و از اینجور حرفا…لابلای حرفامون گفتم که ” ببین زینب خانوم! نه تنها من بلکه صدها هزار نفر دیگه هم هستن که به روابط جنسی نیاز دارن اما خب امکانات ازدواج رو ندارن و بالاخره باید … ” و بحث رفت به سمت ازدواج موقت و صیغه.تا گفت صیغه راه حل مناسبیه منم گفتم دخترای امروزی حاضر نیستن تن به صیغه بدن که با حرفی که زد جا خوردم:“خب دخترای امروزی اینجوری هستن ما قدیمی تر ها هنوز اعتقاد زیادی به این مسئله داریم”
من-آخه قدیمی ها هم که حاضر به صیغه شدن ما جوونا نیستن و بیشتر دنبال هم سن و سالهای خودشون هستن
زینب- نه من مخالفم.اتفاقا من خودم علاقه مندم که با آقایی همسن شما رابطه داشته باشم.
من-یعنی شما حاضری با پسری مثل من که 25 سال کوچیکترم رابطه داشته باشی؟
زینب-چرا که نه آخه؟ چی بهتر از این؟… حس خوبی بهم میده وقتی میبینم همچین رابطه ای با تو باعث شه مطمئن شم هنوزم جذابیت های زنانه خودم رو دارم.تو چی؟تو دوست داری؟
“شما” گفتن های زینب یه دفعه تبدیل به ” تو” شد و حس صمیمیتی که تو حرفاش بود باعث شد شیطنت منم گل کنه و راحت تر باهاش صحبت کنم و کم کم بحث مون داشت سکسی میشد که یه دفعه گفت” این حرفا یکم خصوصی و زناشویی شده و بهتره که واسه اینکه دچار گناه هم نشده باشیم یه صیغه با هم بخونیم که این حرفا بینمون حلال باشه، موافقی؟”-“موافقم”
اومد نشست کنارم و شروع کرد چندتا جمله فارسی و عربی گفتن و چادرشو از سرش باز کرد.گفت”خب حالا دیگه حلال همدیگه ایم و راحت میتونیم با هم حرف بزنیم”.
بالاخره چشم ما به جمال و کمال و اندام و زینب جون واشد! اندام توپر با صورت گرد و موهای قهوه ای تیره نسبتا کوتاه.می خورد سایز سینه هاش 80 باشه و بدن سفید با لک و جوش های سیاه و قرمز کوچیک و اما بدون چروکیدگی.معلوم بود که با گذشت سن و سال زیاد باز به خودش میرسه.رون های تپلی که زیر یه شلوار پارچه ای سرمه ای رنگ جذب شده بود و به تاپ سفید که تپل بودن اندامش رو بیشتر نشون می داد.همینطور که بحثمون سکسی تر میشد اونم خودشو بیشتر بهم نزدیک میکرد تا اینکه من دستاشو گرفتم و اونم شروع به مالیدن دست و رون پاهای من کرد.کم کم حال و هوا عوض شد و ما هم تقریبا به هم چسبیده بودیم که یه دفعه حرف زدن رو بی خیال شدم و دستامو گذاشتم رو سینه هاشو و شروع کردم به مالیدن سینه هاش از روی تاپش.
آروم صورتمو به صورتش نزدیک کردم و درگوشش آروم گفتم”الان ما بهم همه جوره حلالیم دیگه نه؟!!!” که لبخند رضایتش ولع منو بیشتر کرد و دستمو بردم زیر لباسشو و سینه هاشو گرفتم و بعد از یکی دو دقیقه خوردن لب هاش مشغول لیسیدن گردن و زیر گلوش شدم.اونم همینطور که من مشغول بودم از روی شلوار کیرمو میمالید و هرزگاهی دستاشو میبرد زیر تی شرتمو و شکم و سینه و کمرمو نوازش میکرد.
یه دفعه از روی مبل بلند شد و همینطور که میخندید سریع روی فرش کف پذیرایی یه پتو انداخت و روش یه ملافه کشید و دو تا بالشت هم انداخت روشو منم همزمان مشغول درآورد شلوار و شرت و جوراب و تی شرتم شدم و سریع شروع کردم به درآوردن لباس های زینب جون.سینه هاش آویزون شد و کس تپل که معلوم بود با برنامه قبلی حسابی تمیز شده بیرون افتاد.دوتایی کنار هم خوابیدیم رو پتو و من همینطور که سینه شو میخوردم، یه دستمم فرستاده بود وسط کسش که حسابی بمالونتش.اون زمان زیاد تو فاز حاشیه های سکس نبودم و ترجیح میدادم زودتر کیر 18 و19 سانتی مو فرو کنم جایی که باید بره واسه همین بعد از 5 دقیقه زیاد لفتش ندادم و خوابوندمش و خودم اومدم روش و اول یکم کیرمو گرفتم دستم و لای شکاف کسش با پائین کردم و آروم فشار دادم فرستادمش تو کس نرم و داغ زینب یه آه خفیف کشید و با جمله “جوووون میخوام…بکن سام” بیشترم حشریم کرد
با اینکه معلوم بود تا به حال بالای 1000 بار کیر به خودش دیده بود اما وقتی من شروع به کردنش کردم واسه ابعاد کیر من بازم خوب بود و قشنگ اندازه هم بود.خلاصه همینطور که پاهاش کنار کمر من آویزون بود یواش یواش سرعت تلمبه زدن رو بیشتر کردم.بعد از چند دقیقه خوابوندمش روی شکم و از پشت به هر زوری که شده کیرمو رسوندم تو کسشو این دفعه با سرعت بالاتری ادامه دادم تا اینکه بعد از 20.25 دقیقه احساس کردم دارم میام و ازش خواستم اونم بیاد که وقتی گفت بریز توش یه دفعه یاد یائسه بودنش افتادم و با خیال راحت خالی تو کسش خودم و خالی کردم و یکی دو دقیقه هم همون تو نگهش داشتم و بیحال روش خوابیدم.بماند که موقعی که داشتم میکردمش چه جملات سکسی که به کار نمیبرد اما از همه جالب تر اون موقعی بود که آبم اومده بود و مدام پشت سر هم قربون صدقم میرفت.
خلاصه بعد از سکسمون یه ساعتی هم با میوه و شکلات و ویتامین ازم پذیرایی کرد تا به قول خودش “بازپروری شم” و بعد از یه ساعت زدم بیرون و اومدم خونه و مثل خرس تا آخر شب خوابیدم.الان با گذشت یه سال ضمن اینکه راهنمایی های خوبی برای بهتر شدن سکسم با دوست دخترای دیگم میده هر 2.3 هفته یه بار هم دعوتم میکنه خونش به صرف میوه و چایی و کس تپل…
و حرف آخر اینکه لامصب زنا هرچی سنشون بالاتر میره قدر کیر ما رو بیشتر میفهن!!!
نوشته: سام