کردن طرفدار مصباح!
من رامتین هستم و قبلاً یک داستان نوشتم در مورد تغییرات روحیات سکسیم. قبل از اینکه این ماجرا رو شروع کنم به کسانی که پیام دادند لازم است جواب دهم. یک عده گفتن چرا با این همه آدم سکس کردی و با یک نفر نبودی. خب جوابش مشخصه ما در ایرانیم و در کشوری که گی به رسمیت شناخته نمیشه و در حقیقت تابو است بلاهت محض است که بخواهی زندگی مشترک گی شروع کنی. اتفاقاً من با یکی از پارتنرها رابطهام که طولانی شد و کمکم همسایهها او را شناخته بودن و گاهی باهاش حرف میزدن، ترسیدم بو ببرن رابطه را قطع کردم! تا زمانی که قرار نیست این موضوع حل شود منطقیترین کار همین است که نیازتان را مخفیانه رفع کنید. این از این. مورد دوم در خصوص این بود که چرا از روابط عاشقانه و عاطفی ننوشتم و فقط تعریف سکس بوده. خب این هم نیاز به پاسخ ندارد اینجا قرار است داستانهای سکسی خوانده شود و نه رمانتیک! به عنوان صفحه کمی دقت کنید.
**
اما ماجرای من با یک مورد خیلی استثنایی مربوط به حدود دوازده سال پیش است. آن موقع گاهی در شبکه منجم manjam گشت میزدم و کیس خوب پیدا میکردم. یک روز یک پروفایلی دیدم که خیلی عجیب بود یک کاربری اولاً تمام پروفایل رو انگلیسی نوشته بود و ثانیاً دعوت به اسلام کرده بود! آیه هم داشت (انهایی که اهل منجم بودن احتمالا یادشون باشه) قاعدتاً این چیزها تو شبکهٔ اجتماعی گیها جور درنمیامد! یک حسی بهم گفت برو تو کارش! خب بات بود و هیکل بزرگی داشت که من هم از تپلها خوشم میومد. برای شروع بحث رفتم باهاش در مورد مطالب پروفایلش صحبت کردم. کمکم آی دی یاهو رو ردوبدل کردیم و رفتیم تو چت. خب طبیعی بود بهش بگم چطور این همه عقاید متضاد داری! گی که با اسلام جور در نمیاد! (الآن میدونم موضعش خیلی هم احمقانه نبوده چون روشنفکران مسلمان زیادی در کشورهای عربی و جاهای دیگر پیدا شدند که میگن اسلام با حقوق همجنسگرایان مشکل نداره!) اما من بههرحال همان دید رایج رو داشتم که اسلام حکم قتل لواطکارها رو داده و تو داری از قاتلان خودت حمایت میکنی! درسته بحثم باهاش تضاد زیادی داشت اما نرم حرف میزدم تا تنش ایجاد نشه و گاهی هم بیخودی میگفتم منطقی هستی و از این چیزها که آخرش بتونم جورش کنم! هدف نهایی این بود که ترتیبش رو بدم!
از یک جایی به بعد دیگه مصمم شدم حتماً جورش کنم. اون هم موقعی بود که فهمیدم با اصلاحطلبان خیلی مشکل داره و طرفدار سرسخت مصباح یزدیه! همون دید سنتی که کردن یعنی فتح کردن آدمها در دلم شوروحالی ایجاد کرد که بکنمش و نفرتم از مصباح رو تو کون اون خالی کنم. (الآن دیگه اینجوری به سکس نگاه نمیکنم گاهی خودم میدم!) بهش میگفتم تو از این که حمایت میکنی که معلومه با گی مشکل داره. میگفت گی بودن من امر طبیعیه و دست خودم نیست و آنها هم باید بپذیرن چون منطقی هستن! نکتهٔ جالب این بود که یک فایل داشت که تمام رفتارهای جنسیاش رو توش نوشته بود! میگفت میخوام روز آخرت حساب دستم باشه که چه کارهایی کردم. مثلاً نوشته بود چند بار کون داده، چند بار ساک زده و چند بار لاپایی زدن و انگشتش کردن و لبتولب شده.
بههرحال من عمیقاً تصمیم گرفتم این فنومن عجیب رو بکنم! خلاصه قرار گذاشتم که آخر هفته خونه رو خالی کنم! گفت بعدازظهر جمعه میاد بعد از نماز جمعه!
خلاصه این کونتپل ما اهل نماز جمعه هم بود. خونه من ته کوچه بود و درست پیدا نمیکرد و من آمدم بیرون کوچه که راهنماییش کنم. با یک پراید سفید آمده بود و وقتی من دیدمش کل فضای بین صندلی و فرمون ماشین رو پر کرده بود و کلهاش هم به سقف چسبیده بود. موهای جلوش هم ریخته بود. اگه کارتون شِرِک رو دیده باشین قیافهاش همون طوری بود. فقط همون حس کنجکاوی و فنومن بودنش بود که بههم نزدم و خواستم انتقام مصباح رو بگیرم. وگرنه حس سکسم حسابی خوابیده بود. یادم رفت بگم که قبلش گفته بود من گرسنه باشم سکس نمیکنم و من هم براش غذا سفارش داده بودم. خلاصه بردمش تو خونه و غذا رو دادم و شروع کردیم باز همون بحثهای کسشر تناقض مذهب و مصباح و گی بودن!
اولش ناز کرده بود که من امروز سکس نمیکنم یعنی میخواست بگه از تیپت خوشم نیومد. من هم زیاد گیر ندادم. البته مثل همهٔ باتها در بدو ورودش سراغ دستشویی رو گرفت که سوراخش رو تمیز کنه! غذاش رو که خورد گفت حالا چی کار کنیم. من هم گفتم خودت چی میگی. گفت من حاضرم دیگه هر کار میخوای بگو. بردمش تو اتاق خواب. خوابید روی تخت. هیکل زمختی داشت! لکههای عجیبی هم روی بدنش بود. فکر کنم مشکل کبد داشت. من هم لباسامو درآوردم و کیرم رو بردم کنار صورتش. خودش برگشت و شروع کرد به ساک زدن. انصافاً خوب و با اشتیاق ساک میزد و گاهی چشم تو چشم میشد. من هم سرش رو گرفتم و فشار میدادم تا ته بکنه تو حلقش! چند باری سرش رو به شکل سادیستی نگه داشتم تا عق بزنه! رفتم لوبرکینت آوردم ولی گفت من آمادگی سکس هارد ندارم بیا لاپایی بزن گفتم خب باشه آروم میکنم. برگشت من هم کرم رو مالیدم دور سوراخش و روی کیرم. بهش گفتم حالا یک سکس هارد هم به اون لیستت اضافه کنی چی میشه بذار بکنم دیگه! گفت نه، نامردی نکن! و داشت ناز میکرد من هم خیلی طبیعی و آروم انگار که اصلاً مخالفتی نکرده، کیرم رو گذاشتم روی سوراخش و بعد شونههاش رو محکم گرفتم و با یک فشار نصفش رفت داخل. گفت درد دارم در بیار. گفتم تحمل کن لذت داره. راستش منظره جلو چشمش اصلاً سکسی نبود یک هیکل گنده و داغون پر از لکههای سیاه درشت، چشمامو بستم و شروع کردم به تلمبه زدن. بههرحال سوراخ داغ و گوشتالویی بود باسنش میخورد به زیر شکمم و اگر نمیدیدیش لذت داشت از جلق خیلی بهتر بود. همینطور چند دقیقهای که زدم گفت بیا پوزیشن عوض کنیم. برگشت و پاهاشو داد بالا. دو تا بالش گذاشتم زیر کمرش تا سوراخش بیاد بالاتر دوباره لوبریکانت زدم. تقریباً روی زانو که نشستم کیرم رسید به سوراخش که حالا باز هم شده بود راحت میرفت توش. این پوزیشن رو خیلی دوست دارم اما این کیس چون خاص بود نمیخواستم زیاد نگاه کنم فقط به فشار روی کیرم فکر میکردم. دیدم بدجور گیر داده بود که لب بگیره! من هم با کمال بیمیلی کیرم رو تا فرو کردم و نگه داشتم و خم شدم سریع یک لب کوتاه ازش گرفتم. چند دقیقهای تلمبه زدم و دیگه داشت آبم میومد گفتم چکار کنم کجا بریزم. گفت هرجا میخوای بریز. من هم از سوراخش درآوردم که بریزم رو صورتش اما حجمش سنگین بود و نمیتونستم خیلی جلو برم. آبم هم داشت سریع میومد. خلاصه رفتم با زحمت پاشیدم روی سینهاش. آبم زیاد بود و گفت یک استخر آب ریختی که! گفتم تو فایلت بنویس!
آن روز رفت و من حس پشیمانی داشتم از این سکس. نه فقط اینکه کیس خوبی نبود. برای من خیلی بد بود که فقط بگم من یک مرید مصباح رو گاییدم! تازه اون نیاز طبیعیش رو ارضاء میکرد و لذت میبرد مثل همهٔ کسانی که سکس میکنن. تازه شهامت داشت که با وجود تربیت شدید مذهبی هویت خودش رو انکار نکرده بود و از بدنش لذت میبرد. احتمالاً یک روز او هم عقاید افراطیش رو کنار میذاره. شاید اون موقع آزادتر و با وجدان راحت سکس کنه.
نوشته: رامتین