کردن مادربزرگ رفیق صمیمیم!

سلام،من رضا سی و دو سالمه،عاشق زنای سن بالا،خصوصن پیرزن هستم،عاشق پستونای زنای پیر هستم،خیلیم دوست دارم زیر بغل بخورم،زیر بغل زنای گندمی،یا سبزه،،،،دوست دارم تا آخرعمرم فقط زنای پیر وسبزه رو بکنم،،،
همیشه به یاد پیرزنای اطرافم جق میزدم،مثل خالم ناهید یا مادرای بعضی دوستام و …تو خیالاتم از کون میکردمشون و زیر بغلشونو میخوردم،حتی اونقدر حشر داشتم به پیرزنا که دوست داشتم شاششون رو هم بخورم…هروقت خاله ناهید خونمون بود،یواشکی میرفتم سراغ ساک لباسیش،شرت وسوتیناشو در میاوردم و بو میکردم و میمالیدم به صورتم،،،،یه پیرزن قدبلند،که فرم سینه هاش وکونش باب دلمه،،،،
بریم سراصل مطلب،،،،یه دوست دارم که چندساله ساله باهم رفیقیم،سالهاست تو خونشون رفت وآمد داریم،با اینکه چهل ساله اومدن شهر،ولی سبک زندگیشون ساده و خیلی مهربونن،،،سالها بود به عشق مادربزرگش (پروین ) جق میزدماین اواخر ازبس لباسای نازک میپوشید و نوک سینه هاش مشخص بود،دیگه بدجور روانی شده بودم هرطور شده بکنمش،اونم ازپشت،حتی به قیمت بهم خوردن رفاقتمم باشه،،،،،،،تا اینکه،خیلی اتفاقی پروین که مریض شد یه شب بادوستم بردیمش اورژانس،وقتی میخاستم کمکش کنم از ماشین پیاده بشه،عمدن وقتی زیر بغلاشو گرفتم،دستمو مالیدم به سینه هاشتاببینم عکس العملش چیه،،چیزی نگفت فقط وقتی نشسته بودم داشتم نوک ممه هاشو نگا میکردم که دیدم داره نگام میکنه،متوجه شدم فهمیده ،،،،،با اینکه سوتین نمیبست وسینه هاش افتاده بودن،ولی چون هیکل داربود،سینه هاشم گنده بودن،،،،اون شب تاصبح فکر کردنش نزاشت بخابم،با اینکه مادربزرگ بهترین دوستم بود،حتی مثه مادرخودم دوستش داشتم،ولی اونقدر کردنش وسوسم کرده بود،که اگه مادرخودمم بود،بازم میکردمش،،،،پس فرداش دوباره بردیمش دکتر،و دوباره موقع پیاده شدنش بازم دستمو مالیدم به سینه هاش،ولی رفتارش نه تنها باهام سرد نشد،که گرم ترم شد باهام،،،،دیگه مطمئن شده بودم که اونم دلش میخاد،ولی میترسه،یا خجالت میکشه…نشستم یه برنامه عالی برای کردنش ریختم،اگه کلکم جواب میداد که عالی،اگرم جواب نمیداد بزور میکردمش،من دیگه تصمیممو گرفته بودم،پنجشنبه صب دوستم زنگ زد گفت ماداریم برای کاری میریم روستامون،تا شب برمیگردیم،اگه تونستی به مادربزرگم سر بزن و داروهاشم بهش یادآوری کن،،،تو کونم عروسی بود،،،حالا من بودم و پروین جونم و یه خونه ی خالی…نقشه ام این بود،که وقتی خاستم داروهاشو بدم،بجای قرصای خودش،قرص خاب بهش بدم،،،،وقتی رفتم پیشش ظاهرن ازقبل میدونست من میرم پیشش،لباسای همیشگیشو پوشیده بود،فقط ایندفه شلوارپاش نبود،،یه قلیون چاق کردم براش و نشستیم و سر صحبت باز شد به اینکه چرا زن نمیگیرم و…ازم پرسید خودت و محسن دوست دخترم دارین؟ گفتم راستش من یه مشکلی دارم نمیخوام فعلن زن بگیرم،و بلندشدم داروهاشو بدم،دیگه وقتش رسیده بود قبل از اینکه بحث به دوست دختر وسکس و…کشیده بشه،قرصارو بدمش،،،قرصاشو دادم و اومدم ادامه دادم،،،بهش گفتم راسش من از دختر زیاد خوشم نمیاد،من از زنای سن بالا خوشم میاد،دیدم گفت مگه زنای سن بالا چی دارن که خوشت میاد،چشاش داشت مست قرص میشد،گفتم بزار یکمی کتف وکولتو ماساژ بدم،شروع کردم ماساژ و گفتم زن سن بالا،پخته تره،مهربون تره،کاربلدتره و…دیگه قرصا گیجش کرده بودن،همینجور آرررروم خودمو بهش چسبوندم و دستمو بردم تو سینه هاش،که دیدم دستشو اورد جلو که نزاره،آررروم دستشو گرفتم،تو گوشش گفتم : هیسسسسس،فقط چشاتو ببند،،،که دیدم شل کرد،آروم درازش کردم،یکم استرس داشتم،ولی چون تاشب وقت داشتم،رولباس شروع کردم خوردن سینه هاشو گردنشو و آروم دستمو بردم زیر لباسش،از رو شورت شروع کردم مالوندن کسش که دیدم آه خفیفی کشید،،ولی هنوز خجالت میکشید،که سریع بلند شدم لباسای دوتامونو درآوردم،گفت توروخدا بیخیال بشو،اگه کسی ببینه ابرومون میره،که من کیرمو بردم جلوش دیدم خودش انگار از خدا خواسته شروع کرد مثل بستنی لیس زدن،مثل قحطی زده ها کیرمو میخورد،حقم داشت ازبس کسش کیر ندیده بود،،،ازتو دهنش درش اوردم،رفتم سراغ کسش،،،،مگه میشه کس یه پیرزن اینقد خوشبو و صورتی باشه؟!!! کیرمو گذاشتم توش و دیگه دوتامون نفهمیدیم کجاهستیم…من سینه میخوردمو زیر بغل و اون فقط چشاشو بسته بود و مست شده بود،،،بیشتر از ده دقیقه نتونستم و آبمو ریختم توش،،،خیلی استادانه موقع ارضا شدنم کمرمو قفل کرد و آبمو کشید،،،،تا یه رب نزاشت از تو بغلش تکون بخورم،ولی عذاب وجدانم گرفته بود…ولی منکه تازه میخاستم ازکون بکنمش کیرم شق بود هنوز…رفتم سمتش که شروع کنم،دیدم خندید و گفت آفرین هنوزم میخای؟!!! چه قوای جسمانی داری،گفتم راستش میخام ازعقب بکنمت،گفت خدابیامرز شوهرم چندباری از پشت کردم،ولی از وقتی مرد،دیگه دست نخورده،میترسم چون سنم بالاست کاردستم بدی،گفتم نترس،،،خابوندمش کونشو قلمبه کرد،خوب براش لیسش زدم ،وای نمیدونید کونش چه بوی خوبی میداد،،،شروع کردم پماد بی حس کننده که خریده بودمو بهش زدم،و بعد چند دقیقه شروع کردم انگشتش کردن و حرفای سکسی بهش میگفتمو…تا ارضا شد اینجوری،فهمیدم وقتشه،دادمش یه ساک پر تف برام زد و آروم سرشو گذاشتم دم سوراخ کونش که بفرستمش داخل،یکمی داشت درد میکشید،ازپشت بغلش کردم و سینه هاشو مالوندم تا فرستادمش داخل،،،خیلی درد میکشید،ولی خعلی اروم عقب وجلو کردم تا جاباز کرد،که دیدم داره حال میکنه،دیگه کامل ازپشت خابیده بودم روش و تلنبه میزدم چشاشو بسته بود و لذت میبرد،،،،درش اوردم و برعکسش کردم وشروع کردم زیر بغلاشو لیسیدن ،فقط لباشو گاز میگرفت و حال میکرد،دوباره برعکسش کردم و ازپشت خابیدم وگذاشتمش داخل،،،،لحظه ی انزال هردوتامون ،اونقدر به اوج ارگاسم رسیده بود،که زیر پام لرزید،،،، الان چندماه میگذره و  هر زمان فرصتی بود،رفتم کردمش،اونقدر دوستم داره،که چندوقت پیش یه مشکلی برام پیش اومد ،یه تیکه طلا داشت،فروخت بهم داد،،،بدجور وابستم شده،وقتی پیششم فقط تو بغلشم،البته منم دوستش دارم خداییش،،،ولی نمیدونم آخر این رابطه چی میشه؟!!!

نوشته: رضا

دکمه بازگشت به بالا