کس چرخ (شعر)

کس چرخ زدم درون شهری
شاید برسد ز سکس، بهری
از بس که مرا کلافه کرد کیر
در اوج جوانی گشته ام پیر
ناگه کسکی بسان حوری
امد ور ما گوکوری مگوری
امار و اشاره ها بدادم
ای کس تو بیا برس بدادم
از خود بنویسم وزن بالا
کیرم سه وجب، چو هست لالا
تا دید برید، پا بدادم
سفت شد به لای پا، مدادم
بردم بدرون وانتم تیز
اصرار نکرد نشست چو چنگیز
بردم بدرون خانه خالی
دستی در کون به قصد مالی
نرم بود و بزرگ و ابدارا
کیرم تو چشه، کوکب و سارا
گفتا که بجنب بلیس از کس
از کون ندهم برون شود چس
گویند که بیاورد مریضی
کس هست همی به این تمیزی
گفتم که عزیر مادرت چشم
از تن تو زدوده ای همی پشم؟
گفتا که تمیزو نرم و دمبه
زودی تو بزن به من تلمبه
ناگه بگرفتمش در اغوش
برقهای درون حال خاموش
لیسها زدم به پیکر اوی
بودم زبرش فراتر از شوی
دست برد بکیر مالشی داد
گفتا تو بخواب،بالشی داد
لیسید همی تمام الت
گفتا که شدست خوش به حالت
کیرم شده بود بسان اهن
وای کون و کسش بسان چاهن
کیرم بسپردمش به کونش
تا ته که برفت ،مرد جونش
از حال برفت سخت گوزید
گفت اخ که یواش ،جاش سوزید
کیرم پر گه شدو کثافت
جر خوردو برفت بهر نظافت
باد و ان وگوزو هر چه گویی
به به چه فضایی و چه بویی

نوشته: ؟

دکمه بازگشت به بالا