کنجکاوی در روزِ برفی
نفسنفس میزد، با خودِش سرمایِ زمستون رو هم آورده بود توو خونه مجردیم، سرما و عطری که داشت تمام خونه و ذهن تاریکِ منو پُر میکرد؛ افسردگیم رو از یادم میبرد، چشایِ بزرگ و سیاهش؛ حجمِ غافل گیرکنندهیِ سینههاش زیرِ پالتویِ کرمرنگِش؛ کرکهای پُشت لبِ بالاییش که نشون میداد سنِش کمتر از اونی هست که پشتِ تلفن گفته بود؛ دکمهی زیر سینههاش که تحتفشار بود، ابروهای کشیده و موجدارش… زیباتر از اونی بود که فکر میکردم.
سرِ کوچه که رسید پشیمون شد، زنگ زد که نمیتونم بیام…
بابام زنگ زده «کجایی؟»
گفتم: «باشه… باشه… بیا ۵ دیقه بشین بعد برو…»
روبهروم نشست… کنارِ کتابهام… دستاش رو از پشت تکیهگاه کرد و نفسنفس میزد، منم تکیه دادم به لبهی تخت فلزی و کهنهام، حرف نمیزد فقط نفس نفس میزد… جوابهاش یک کلمهای بود…
«نه»
« وایسا»
«نمیخورم»…
حجمِ سینههاش به هفده سالهها نمیخورد، با دیدنِ بالا رفتن و پایین اومدنشون نفسِ منم بند میاومد… جوراب نپوشیده بود… ناخنایِ پایِ چپش رو نگاه میکردم که لاک زده بود، لاک مشکی… بدنش پُر بود… من افسرده بودم و ریشم رو چند هفته بود نزده بودم…
طاقت نیاوردم… رفنم جلو تو صورتش…
گفتم «پس دیشب گفتی به من بوس نمیدی؟»
با چشماش گفت «نه» و پلکاش رو هم افتاد…لبِ پایینش دهنم رو پر میکرد… دستاش رو از پشت گرفتم و خابوندمش همونجا… روی کتابها… لایِ برگهها… کنارِ پاکتِ دستمال کاغذی… صورتش خنک بود و کمی نمدار… گردنش گرم بود و صاف و گرم…موهای کنارِ گردن و گوشش خیس شده بودن… بلند شدم و دستاش رو گرفتم که بلندش کنم… تا نیمه اومده بود… سنگین بود… آبشاری پشتسرش میریخت رو کتابها… شیطنت و ترس و غریبگی و میل و کنجکاوی تو چشماش بود…بلندش کردم سرپا… گفتم «یعنی به من بوس نمیدی؟» گفت «نه!» و من لباشو خوردم… لب و زبونش را با هم میخوردم… دستام از پشت زیرِ کمربندِ سفتش بود… شونههاشو گرفتم و چرخوندمش و از پشت چسپیدم به تنش… به کونِ بیدفاعش…اون دکمههای پالتوش رو باز میکرد و من کمربندِ شلوارش رو… زیپش رووو…تا نصفه کشیدمشون پایین…داغ شده بودم ولی عجله نمیکردم… از رو لباسِ جگری و سوتینِ حاشیهدار قرمزش سینههاشو تو چنگم گرفته بودم…چاک سینههاش…وای…گردی ممههاش تو دستایِ بزرگ و رگدارم… بدونِ فشار… گردنش رو لیس میزدم و ناخودآگاه مشتهام بسته میشدن… چسپیده بودم به تنش… به کونش… کیرم کج و پیچخورده بود… شلوارِ جینِ آبی و دوسداشتنیم دیگه بیشتر از این راه نمیداد… کونش رو داده بود عقب و من به راحتی بهش ضربه میزدم… بهش غالبتر شدم و هولش دادم تا رفت چسپید به دیوار… دستاش رو بالا بردم و ازش خواستم تکونشون نده… کنجکاو شده بود… کونش رو کشیدم عقب در حالی که دستاش چسپیده به دیوار بودن… اولین قمبلِ زندگیش بود… شرت و شلوارش رو کشیدم پایین… درشون آوردم… پالتوش زیرِ پامون بود… پشیمون بودم شرت قرمزش رو درآوردم… پاهاش رو تابهتا کردم و کونش جلو دهنم بووود… خوردن داشت… کوسِ کشیده با لبههای پفدار و قهوهای… دو دستی کونش رو نوازش کردم و مالوندم… زبون کشیدم رووووش…مزه مزه کردم…با ولع لیس زدم… تندتر… میگفت «بسّهههه!» و من تندتر میخوردم… کیر سر پهنم آروم و قرار نداشت…شلوارمو درآوردم… بیرون برف میومد…کوسش خیس بود… کیرم راست بود…عرق کرده بودم… بالاتنه پوشیده و کون و رونِ لختش دیونهم میکرد…انقد خوردمش که پاهاش به لرزه افتاده بود و تندتر میخوردم…یه دستی موهامو میکشید…ولی من بیشتر لیس و میک میزدم…لرزه…لرزش…لرزیدن…رعشه…داشت جیغای خفه میکشید که بلند شدم و از پشت بغلش کردم و یه دست از پشت و یه دست از جلو کوس و کونِ تمام خیسش رو مالووووندم…با کف دست…تندتر…ضربه میزدم…موقه ارضا شدن رو نوک پنجهها وایساده بود…بغلم کرد…دستام رو کوسش خیسِ خیس شدن! پاهاشو میبست و لبام رو گاز میگرفت!
رو لبه تخت نشستم و ازش خواستم بینِ پاهام بشینه… اولش فقط سر کیرمو مزه میکرد…پاهام دور کمرش حلقه شدند… زبونش دور کیرم میپیچید و آه و اوه و اوف… حشری شدم… بلند شدم سرپا وایسادم… موهاشو چنگ زدم و تلمبه زدم تو دهنش…تند…تندتر…تو حلقش بردم به سختی… دوسداشتنم کیرمو قورت بده… کشیدم بیرون آروووم… بردمش زیر خایهام…کیرم رو صورتش بود… صورتش خیس شده بود…خایههامو میخووووووورد…وااای…دو دستی کیرمو گرفته بود و خایه میخورد…بلد نبود درست بخوره همین تحریک کنندهتر بود…دستاش دورِ کیرم سفتِ سفت بودن…دوباره کردم توو دهنش…تلمبه میزدم…جانم… تمام کیرم خیس خیس بود…آب میچکید… تفِ کشدار…داشتم ارضا میشدم م م م م م…واه…جااان…م م م م م م م م…ترسیده بود نمیدونست چیکار کنه… من موهاش رو سفتتر چنگ زدم و تندتر و آه و م م م و آه .تنلپققعغیایلاد ط …
آبِ کیرم میپاشید رو هوا و تو صورتش… نمیدونست چیکار کنه…با دستاش صورتشو پاک کرد و مزه مزه میکرد…دراز کشیدم رو تخت و کشیدمش رو خودم… آب کیرم میچکید رو موهای کوتاه دورِش…با زبون شروع کرد لیس زدن…موهایِ اطراف کیرمو لیس میزد و آبمو قورت میداد و زمین همچنان میچرخید.
نوشته: او