کون شناس! (۳)
…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه
این قسمت:غار
داستان گی، فتیش، غیر واقعی
وقتی تنها میشدم تصویر لحظاتی که کونم گذاشته بود مدام یادآوری میشد، به خصوص اون لحظه اول که کله گرم و قارچی کیرش به سوراخ نرم و مرطوبم بوسه میزد، حس بسته شدن سوراخم با اون کیر کلفت انگار به یک حس ابدی تبدیل شده بود، یک بار توی حموم با شامپو بچه کاری رو که گفته بود انجام دادم، فشار که دادم به خاطری لیزی زیاد زود رفت تو و با اینکه در شامپو زیاد کلفت نبود درد شدیدی رو تجربه کردم و فورا کشیدمش بیرون، خود در شامپو که یک استوانه کوتاه با سر تخت بود برای این کار فرم ناراحتی داشت، با انگشتم سوراخم رو کمی مالیدم تا آروم بشه، انگشت راحت میرفت تو، در یکی از شامپوهای دیگه نظرم رو جلب کرد، روی استوانه اش حالت کروی تری داشت و تخت نبود، البته کمی از در شامپو بچه کلفتتر بود، اون شامپو رو گذاشتم در سوراخم، لای کونم لیز بود و حس خوب داشت ، انگار کیر اونجا باشه، کمی فشار دادم اما تو نرفت، خوابیدم کف حموم و دوباره شروع کردم، با خودم گفتم کاش یکی دیگه بود و فشارش میداد تا دستام آزاد باشن، فشار رو بیشتر کردم، عالی بود، مثل وقتی سیامک کونم میذاشت، نه تو میرفت و نه اذیتی داشت، سعی کردم حالت تلمبه بهش بدم، وضعیت خوابیدهام باعث میشد فشار رو نتونم ثابت نگه دارم، با یک دست شامپو رو فشار میدادم با دست دیگه کیرم رو میمالیدم، یکبار زیادی فشار دادم و رفت تو، آخ از نهادم بلند شد، هرچند درد زیادی داشت و حتی بیشتر از در شامپو بچه،اما در ضمن حشری هم شده بودم، برای همین درد رو تحمل کردم و نکشیدمش بیرون، دوباره درد و لذت همزمان شدند، تا اونجا که میرفت فروش کردم تو کونم و ولش کردم و شروع کردم به تند تند جق زدن، وقتی آبم شروع کرد به اومدن در هر دفعه که پمپ میشد، سوراخم به شدت جمع میشد و دور در شامپو را سفت میگرفت و آخر از کونم دراومد و افتاد بیرون و من هم کف حموم مثل ولو شدم…
تجربه بعدی همون شب با خیار بود، خیار رو از ظهر گذاشتم زیر بالشم،موقع خواب برای خودم داستانی ذهنی شروع کردم، وقتی به جای گاییده شدن داستان رسید، از طرف بکن فرضی تف زیادی لای کونم مالیدم و خیار رو که گرم شده بود، گذاشتم و فشار دادم، خیلی راحت رفت تو، با اینکه از در شامپو نازکتر بود باز هم درد داشت، اما تا نصف دادمش تو، اگه ولش میکردم کمکم میپرید بیرون، برای همین با یه دست خیار رو نگه داشتم و با دست دیگه جق زدم، عین همون دفعه با هر پمپ آب کیر، سوراخ کونم دور خیار رو محکم میگرفت، وقتی آبم اومد خیار رو ولش کردم تا بیاد بیرون … و این شد کار شبهای بعدی… دیگه سوراخم کمی باز شده بود.
وسط بهمن ماه بود، هوا واقعا سرد شده بود، برای همین اصلا موقعیت پیش نمیاومد برم پایین، برای همین دائم یا با سر اون شامپو گرده و یا با خیار مشغول بودم، تا اینکه یه پنجشنبه که تعطیل بودیم، لعیا خانم اومد خونمهمون و به مامانم پیشنهاد بازارگردی داد، ساعت ۱۱ بود، مامانم گفت بندازیم بعد از ظهر که ناهار بخوریم بریم، اما لعیا خانم گفت همون بیرون ناهار هم میخوریم، سینا هم با سیامک ناهار بخوره، و خلاصه معلوم شد برنامه شون مفصله! من جلو جلو رفتم دستشویی و عملیات تمیزکاری کون رو انجام دادم! لعیا خانم رفت خونه که حاضر بشه، مامانم هم شروع کرد به حاضر شدن، حدود بیست دقیقه بعد رفتند، اتاق مامانم از بوی عطر زنونه پر شده بود، بعد از اینکه رفتند من اون شلوار ورزشی تنگم رو پوشیدم که برم پایین، کون بزرگم رو تو آینه اتاق مامانم نگاه کردم، و به این فکر کردم که چه روز پر ماجرایی خواهد داشت! رفتم در آپارتمان رو باز کردم که دیدم سیامک در حالیکه یک تیشرت پرتقالی خوشرنگ با شلوار جین آبی پوشیده پشت دره! گفت کجا شومبول طلا؟! گفتم سلام داشتم میاومدم پایین، اومد تو در رو بست و بلافاصله کونم رو مشت کرد و گفت امروز نوبت من بود دیگه … من به سمت اتاق خودم میرفتم، اما اون احتمالا بوی عطر اتاق مامانم رو شنید و گفت، نه بریم اون اتاق، از پشت بهم چسبیده بود و راهم میبرد، کلفتی سر کیرش رو لای کونم حس میکردم، نشوندم روی لبه تخت، با سرعت شروع کرد لباساش رو کند و ریخت زمین، «کنکورد» تیک آف کرده بود! آوردش نزدیک صورتم، مالید به لب و دهنم، داغ داغ بود، گوشتی و کلفت، انگار با اون حالت خم رو به پایینش داره بهم نگاه میکنه، سیامک بهم گفت تا حالا ساک نزدی، حالا کیر خوردن رو امتحان کن، با ناشی گری کمی ساک زدم، اول دندونام میخورد بهش، اما کم کم بهتر شد، گاهی سرم را نگه میداشت و آروم تو دهنم تلمبه میزد، و بهم میگفت تو چشماش نگاه کنم، از این یکی پیشنهاد خوشم نمیاومد، ولی او هم از نگاه کردنم و هم از اینکه معلوم بود خوشم نیومده خیلی راضی بود، گاهی تا حلقم فرو میکرد، خم کیرش انگار برای گاییدن حلق آفریده شده، عوووق! دل و رودهام میخواست بیاد بیرون، هر دفعه عق میزدم میگفت جوووون… دور دهنم پر تف شده بود و از چشمام در اثر فشار عق زدن اشک اومده بود، با کنکورد اشکهام رو پاک کرد و کله اش رو گذاشت زیر لب بالاییم، این وضع کیر زیر لبم خیلی برام تحقیرآمیز جلوه کرد، بعد از روی دندونام بردش تو لپم و کمی لپم رو گایید…
بالاخره پرتم کرد روی تخت، فورا رفت بیرون و با بالش اتاق خودم برگشت، بالش رو آورد و گذاشت وسط تخت و من رو روی بالشم و رو به آینه روبروی تخت خوابوند، شلوارم رو در آورد پرت کرد پایین تخت، بعد شورتم رو درآورد و گذاشت کنار بالش! کونم رو توی آینه میدیدم، و میدیدم که چطور کونم رو مشت میکنه و ناز میکنه، نگاهش به نگاهم گره خورد، کنده کیرش رو گرفت و با اون خنده کجش پرسید این میخواد کجا بره؟ من نگاه میکردم، چیزی نگفتم، یک در کونی آبدار بهم زد که تا ده دقیقه بعدش هنوز گزگز میکرد، گفت جواب بده دیگه، باز شروع شده بود، آروم گفتم: تو کونم! و خندیدم که معلوم نشه از این قسمتها خوشم نمیاد، گفت تو آینه من رو نگاه کن و بگو! نگاش کردم و با لبخند گفتم تو کونم! گفت جووون کیر دوس داری! گفتم آره! گفت کی کیر دوست داره؟ گفتم من! گفت کونی کیر دوست داره… بعد گفت بازش کن، کونم رو تا حد امکان کشیدم، تف بزرگی انداخت رو سوراخم، باز یکی دیگه، و تفها رو مالوند رو سوراخم، یکی هم انداخت سر کیرش، کل کیرش رو تفی کرد، از آینه نگاه میکردم، یک دستش رو ستون کرد و با اون یکی کنده کیرش رو گرفت و گذاشت روی سوراخم، چشمام رو از خوشی بستم، دستام رو رها کردم، یکسمت صورتم رو گذاشتم روی تخت، افتاد روم، این بار از لحظه اول تقریبا نصف کله قارچی وارد شده بود، دست انداخت زیرم و کیرم رو مالش داد، گفت این شومبولت میدونه که دستیار کونته؟ شاید هنوز ندونه ولی باید بهش یاد بدیم! فشار را شروع کرد و همزمان کیرم را میمالید، کله کیر به آرامی میرفت تو، ذره ذره … و کمکن درد شروع شد، گفتم آخ…آی…آه و دادم رفت هوا، … اقلا دو برابر در اون شامپو بزرگه بود، فشار را کم نمیکرد، نفس نفس میزد، چه کونی! جوون، اووف، و بالاخره فشار آخر و کله کنکورد فرو رفت، التماس کنان گفتم آآآآخ… بکش بیرون بکش بیرون… آآآخ! نفسم بند اومده بود، بعد کمی جلو و عقب کرد، من گریه و التماس میکردم و او بی توجهی! دیوانهوار به بدنم دست میکشید و با تلمبههای ریز و آروم کارش رو میکرد، انگار اصلا من نیستم! کمکم تا خایه فرو کرد، بعد دستهاش رو ستون کرد، گفت تو آینه نگام کن، با چشم اشکبار به کون دادنم توی آینه نگاه میکردم، گاهی اشکام رو پاک میکردم، انگشت سبابه دست راستش رو به شستش چسبوند و شکل یک سوراخ رو نشونم داد، با خنده گفت باید بشه غار! بعد گفت همینطوری که کونت رو میدی جق هم بزن، دستیار سوراخ رو یادت نره، او آرام تلمبه میزد و من ضمن جق زدن، توی آینه به کونم که زیر ضربات تلمبه میلرزید نگاه میکردم، دردم کمتر شده بود، ناگهان کشید بیرون، آخ! تا بیام بفهمم چی شد، یک تف گنده انداخت در کونم و با یک ضرب تا خایه جا کرد، از درد مردم، باز در آورد و تا خایه جا کرد، من برای تسکین درد تند تند جق میزدم، گفت کامی تو اتاق مامی! جوووون! هی این رو میگفت: و خوابید روم و شاپ شاپ تلمبه میزد، آه ممتد میکشید،اصلا انگار زوره میکشید، آآآآآآآآآاه!..آآآآآآآآآاه! آآآآآآآآآاه! آبم داشت میآمد و ناله لذتم بلند شد، گفت آبت داره میاد؟ با ناله گفتم آره، تا خایه فرو کرد و گفت دیگه نزن، و شروع کرد محکم تلمبه زدن، پهلوهام رو فشار میداد، خیلی درد داشت، کیرم روی بالش با هر تکان تلمبه به لحظه انزال نزدیک میشد، گفت: خانم دکتر! داری چکار میکنی؟ خانم دکتر! … با ناراحتی فکر کردم چرا به شغل مامانم اشاره میکنه؟ اعصابم از این حرفش بهم ریخت اما به لحطه اومدن آبم نزدیک شده بودم، میدونستم باز داره گیر میده، نمیخواستم با این همه دردی که میکشم، حس لذتم خراب بشه، حواسم رو روی سوراخم متمرکز کردم، با سماجت پرسید، خانم دکتر؟… با اکراه و ناله گفتم: بله! گفت:آآآآآآآآآاه! جوووون! داری چیکار میکنی خانم دکتر!؟ بریده بریده گفتم: دا…رم … کوو …ن … می…دم… و بدون اینکه منتظر سوال بعدیش بمونم و برای اینکه هی نگه خانم دکتر، خودم ادامه دادم دااا…رم…بهت… کو…ن میدم… آقا سیامک! کیرت تو کونمه! با اینکه درد کم شده بود اما اصلا تمام نشده بود، درد ادامه داشت، برای همین نمیتونستم هی حرف بزنم، گفت آره… جووون، آره… اوففف! قربون اون کصت برم!!! … در این میان آب من شروع کرد به ریز ریز اومدن، هر جست کوتاهی که میزد، سوراخم دور کیر کلفت سیامک رو محکم میگرفت، تلمبه سیامک و آه ممتد زوزه مانندش شدید شد و اووووف! پمپاژ شروع شد… جست زدن مداوم آب داغش رو توی اعماق کونم حس کردم، بی حس رویم دراز کشید، وزنش انگار دو برابر شده باشد، به تشک میخ شده بودم، این لحظه بود که با همه وجودم حس کردم زیرخواب بودن یعنی تحمل کردن چه وزنی …
وقتی کیرش کم کم لیز خورد و افتاد بیرون، من رو به حالت داگی طوری که برعکس وقتی کون میدادم، کونم رو آینه باشه قرار داد و گفت که از لای پاهام توی آینه نگاه کنم، در حالبکه کیرش به پشت گردن و کلهام مالیده میشد روی کمرم خم شد و کونم را با دستاش باز کرد، از وسط پاهام کونم را نگاه میکردم، غاری وسط دو تپه دنبهای بزرگم درست شده بود که آب کیر ازش روان شده بود و میریخت روی تخمها و شومبول فندقیم…
ادامه…
sina-1379
نوشته: سینا