کی به کیه

دوسال از از دواج ما می گذشت . ازدواجی همراه با یک عشق و دوستی شدید ولی هنوز بار دار نشده بودم . افشین دلش بچه می خواست و من از زبان مادر شوهر و خواهر شوهر می ترسیدم . بالاخره کارشونو کردند و اثرشونو رو شوهرم گذاشتند که طلاقم بده . به همین راحتی . آزمایش ها نشون نمی داد که هیشکدوم از ما مشکلی داشته باشیم . از اونجایی که هیشکدوم از این آزمایشها هیچ ایرادی رو هم از مرد نشون نمی داد خیلی ها از همین دور و بری ها می گفتند که مشکل از منه و دیگه منم اینو قبول کرده بودم . آخرین بار که رفته بودیم دکتر طبق معمول هردومونو معاینه کرد وقتی که داشت افشینو معاینه می کرد من صداشونو می شنیدم . دکتر ظاهرا دستشو گذاشته بود زیر کیر افشین . پس از بررسی بیضه ها  گفت آلتت کوچیک به نظر می رسه ببینم  به وقت آمیزش تا دوازده سیزده سانت می رسه ;/; سرعت و طول آلت و مواردی از این دست در بعضی موارد که رحم هم ضعیف باشه یا چسبندگی خاصی داشته باشه اثر گذاره .. برای منم  نوشت که واسه رفع چسبندگی اقدام کنم . توصیه کردکه برم فلان جا و دستگاهاشون قوی تره .. ولی افشین دیگه تصمیمشو گرفته بود . ازم متنفر شده بود . منم دیگه ازش زده شده بودم . شبی که فرداش می خواستیم از هم جدا شیم اون حتی خونه نیومد و رفت خونه مامانش . -لیدا من دلشو ندارم . نمی تونم .. امشبو بیام خونه .. -عوضی آشغال خونواده بهش دستور داده بودند که نیاد خونه اش که یه وقتی پشیمون نشه . من عصبی و ناراحت نمی دونستم چیکار کنم . شاید حق با بقیه بود و نمی بایست این قدر خودمو ناراحت می کردم . دلم می خواست سیگار بکشم هرزگی کنم . مشروب بخورم . دلم می خواست  عقده هامو یه جوری خالی کنم . از افشین و بی ارادگی اون متنفر شده بودم . اصلا حال خودمو نمی فهمیدم . رو یکی از نیمکتهای کنار پیاده رو اونم در یکی از خیابونای خلوت نشسته بودم .. یه ماشین جلوم تر مز زد -خانوم بفر ما بالا .. دو تا جوون بودند . خیلی راحت یه فکری شیطونی به سرم افتاد . به همین سادگی . شاید اگه شرایطم طوردیگه ای بود اصلا از این فکرا نمی کردم . اونا حتما یه خیال بد داشتند . من کم به افشین خدمت نکرده بودم . واسش یه زن خوب و فدا کار بودم . سعی کرده بودم واسش بهترین زندگی رو ردیف کنم . با داشته ها و نداشته هاش بسازم . زن پر توقعی نبودم . سوار ماشین شدم . یه پژوی بود . از اونایی که از ریخت و قیافه اش خوشم نمیومد ونمیاد ولی  جوونا خیلی خوش تیپ بودند . هر دو یه چیزی حدود می شدند . هم سن من و افشین . رفته بودم توعالم خودم . یادم رفته بود واسه چی سوار شدم و اونا هم واسه چی منو سوار کردند . ظاهر چند دقیقه ای رو داشتند در مورد نرخم صحبت می کردند . ولی من حواسم نبود و همچنان ساکت بودم . نمی دونستم چه قیمتی بدم که ارزش خودمو پایین نیارم . چون فکر من آماده آماده شده بود . اونا حاضر بودند واسه یه سرویس بهم نفری سی تومن بدن . چقدر راحت صحبت می کردند . ازم می خواستند که واسشون ساک یزنم . این سی تومن با ساک زدن باشه . منو با جنده اشتباه گرفته بودند و منم دلم می خواست که اشتباه بگیرن . راستش دوست نداشتم شب به خونه بر گردم . تازه غروب بود . -ببینم جا دارین . -چند جا . آپارتمان .. ویلایی با استخر .. جکوزی .. کجا رو می خوای . -ببینین من این کاره نیستم . خیلی کم اگه پاش بده . حوصله شب بر گشتن به خونه رو ندارم . بابا ننه ام دعوام می کنن . اگه تا صبح منو داشته باشین زیاد نمی گیرم .  زود هم منو برسونین همین جا . صد تومن هم بدین قانعم . به شرطی که وقتی ساک می زنم کس منو هم بخورین .. دیگه سختم نبود که این جوری حرف می زدم . چون حق این خونواده نمک نشناس بود که با اونا این جور بر خورد شه . توی ماشین یه آینه ای از کیفم در آورده و حسابی به خودم رسیدم . حالا دیگه راحت تر و بی خیال تر می تونستم از همسرم جدا شم . منو بردند به یه ساختمون ویلایی شیک . حال و حوصله مقدمه چینی زیادو نداشتم . اونا اون قدر ذوق زده بودند که به جای صد تومن همون اول صد و پنجاه تومن بهم داده بودند می خواستند که تا می تونم بهشون حال بدم و منم که نمی دونستم باید چیکار کنم . -بچه ها پریودم نزدیکه شاید یه خورده بی حال باشم . شما یه کمی سر حالم کنین وقتی که موتورم گرم افتاد قول میدم که داغ تر شم . دوتایی اومدن سر وقتم . سختم بود . یه حس بدی داشتم . ارسلان دهنشو گذاشته بود رو دهنم . بوی سیگار می داد حالم داشت بهم می خورد . فرامرز هم شلوارمو از پام در آورد و تا ببینم و حس کنم چی شده شورتمم کشید پایین و زبونشو گذاشت رو کسم . خیلی سختم بود . یه لحظه نزدیک بود پشیمون شم و بزنم به چاک .. ولی دیر شده بود و از طرفی یه جوری کسمو میک می زد و زبونشو روش می کشید که داشتم از حال می رفتم . حتی دیگه یادم رفته بود اونی که لباشو گذاشته رو لبم سیگاریه . با هوس لباشو می مکیدم . دستامو گذاشته بودم دور سر ارسلان و اونو بیشتر به خودم می فشردم . پاهامو دور کمر فرامرز حلقه زده بودم و بهش فشار می آوردم . هوس داشت آتیشم می زد . از یاد برده بودم واسه چی اونجام . مثل یک ببر گرسنه ای که زیر دست دو تا گرگ باشه در یه التهاب و آرامش عجیبی به سر می بردم . چشامو بسته بودم . در یه حالتی بین خواب و بیداری قرار داشتم . نمی دونم چند دقیقه بود که خوابم برده بود . می دونستم و حس می کردم که دارن لختم می کنند ولی اینو دیگه تعجب کرده بودم وقتی که چشامو باز کرده بودم سه تایی مونو لخت لخت دیدم . . کیر هرکدومشون دوبرابر کیر افشین بود . هنوز حالت طاقباز خودمو بهم نزده بودم . به فرامرز گفتم که بیاد بالا سرم و کیرشو بذاره تو دهنم و ارسلان هم بره کس خوری کنه . عجب جنده ای بودم به اربابام دستور می دادم . -پسرا این جوری بهتر می تونم ساک بزنم چون وقتی که دارم حال می کنم بهتر می تونم حال بدم . قبل از این که کیر فرامرز بره تو دهنم ارسلان کس خوری خودشو شروع کرده بود -اووووووفففففف نههههه نهههههه بی حسم کردی .. بده فری جون کیرتو بذار دیگه .. از بیضه تا ته کیرشو می مالیدم و اونو تو دهنم حرکتش داده و تنظیم می کردم . مواظب بودم نفسم بند نیاد . خیلی حال می داد . لذت کیر و سکس رو تازه داشتم حس می کردم . باید خودمو آماده می کردم برای زندگی بعد از جدایی . بیشتر زنای مطلقه راهشون به همین سمت کشیده میشه ومن رفته بودم پیشواز تا دیگه هیچ دلواپسی نداشته باشم . افشین احمق و کثافت . قدر زن به این خوبی رو ندونستی . امید وارم یه جنده نصیبت بشه .. اونا تا صبح واسه گاییدنم وقت داشتند . وقتی فرامرز داشت آب کیرشو تو دهنم خالی می کرد از اون طرف حس کردم که آبم داره میاد .-جووووون بخورش بخورش بخورش . آبم داره می ریزه . داره میاد تموم کردم .. دوتایی شون واسه چند دقیقه ای ولم کردند . ارسلان گفت جنده ندیدم با این جور کوس لیسی آبش بیاد .. فرامرز هم گفت منم جنده ای ندیدم که این جور راحت آبمو بخوره . با خودم گفتم من اگه می تونستم یه چیزی دستی هم می دادم که منو بکنین نه این که صد و پنجاه تومن هم واسه یه شب ازتون بگیرم . دوتایی شون هوس گاییدن دو به یک من به سرشون افتاد . قبل از این که بریم حموم رو همون تخت با یه حالت سگی و قمبل کرده رفتم رو کیر فرامرز نشستم . ارسلان کونمو کرم زد و کرد توی کونم . -واااااایییییی ترکوندیم ترکوندیم آرومتر جر خوردم کونم کونم .. دیگه نمی تونم بشینم یواش تر -بگیرش دیگه هیچ جای تهرون و ایرون از این کیر ها گیرت نمیاد . تازه و کلفت و دراز . فرامرز هم که از اون پایین کیرشو به سقف کوسم می کوبید .. چه حالی می داد . حس می کردم خیلی خیس کردم . معلوم نبود این چیه که از کوسم می کشه بیرون . هرچی لایروبی می کرد بازم جرم داشت .. نیمساعت تمام دو تایی شون داشتند منو می گاییدند . از اونجایی که کوسم داشت حال می کرد به ارسلان هم اجازه داده بودم همین جوری کونمو بکنه . ولی خیلی ورمم آورده بود . لبامو گذاشته بودم رو لبای فرامرز . -فری جون تو هم حتما می خوای کونمو بکنی دیگه این ارسلان منو باد آورده . سینه هامو گذاشت تو دهنش و با نوکشون بازی کرد . یه احساس لذتی می کردم که دیگه حتی کون دادن هم بهم لذت می داد . -ارسلان ولم نکن . فری جون حال بده به کوس و سینه هام حال بده آخخخخخخ بازم داره میاد داره میاد .. افشین نمی تونست این جوری آبمو بیاره . شاید این دوسالی دوبار هم این جوری ار گاسم نشده بودم ولی در عرض دوساعت راه دو ساله رو رفته بودم . تو حموم دو تایی شون لیفم زدند و ماساژم دادند و یه سرویس منو اونجا گاییدند . سه تایی مون رفتیم توی استخر با آبی ولرم و فضایی گرم .. چقدر حال می داد . دو تایی شون دو سه بار خالی کرده بودند و منم که دوبار ار گاسم شده بودم و با نگرانی به ساعت نگاه می کردم دوست نداشتم این شب به این زودی تموم شه . بااین که خسته  کننده بود ولی دو تایی شون توی استخر منو رو هوا نگه داشته بودند و در حالی که قسمت کس و کون من توی آب قرار داشت بازم دو کیره منو می گاییدند . -پسرا پسرا خیلی حال میده . چه کیفی داره -اصلا بهت نمیاد جنده باشی . کست چقدر تنگه . سینه هات با حاله و اندامت هم همین طور -من تازه شروع کردم . -پس از شانس ما بود . ارسلان و فرامرز پسرای خوبی بودند . آخ که چه حالی می دادند .. دوباره رفتیم رو تخت . هوس کرده بودند که دو تا کیرشونو بکنن توی یه سوراخ . با فرو کردن اون توی سوراخ کون موافقت نکردم -پسرا من یک کیر رو به زور توی کونم جا دادم . بالاخره دوتایی با هم گذاشتند توی کس و منو از این نظر هم به فیض رسوندند . در هر حال وقتی که کارشون تموم شد  منو رسوندند به همونجایی که سوار کرده بودند با این که یه روزی می شد که نخوابیده بودم ولی احساس نشاط می کردم . حس می کردم روحیه ام قوی شده . در این دوسالی که از از دواجم می گذشت بهترین روز زندگیم بود .. اون روز رفتیم داد گاه . قاضی ما رو نصیحت کرد . از اونجایی که افشین ننه و آبجیشو نمی دید مهربون تر شده بود . برام فرقی نمی کرد چی میشه . دو تا کیر حسابی واسه من واکسن شده بودند . من یه کیر می خواستم و دو تا نصیبم شده بود . اون بر گشت سر خونه زندگیش و قرار شد یه دو ماهی صبر کنه . اصلا دلم نمی خواست پیشش بخوابم . از سکس با اون بدم اومده بود . راستش داشتم خودمو قانع می کردم که در مهلت بعدی ازش جدا شم ولی متاسفانه یا خوشبختانه یه موضوعی پیش اومد که نذاشت . به محض این که حس کردم ممکنه بار دار شده باشم و یکی از اون دو تا جوونه پدر بچه ام باشن از افشین خواستم که با هم سکس داشته باشیم . تا اون لحظه روحیه رو بهونه کرده بودم . حتی حاضر نبودم باهاش برم دکتر .. در هر حال با تر فند های زنونه ام کاری کردم که بچه رو انداختم گردن اون . از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم . من بار دار شده بودم . عیبی نداشتم و اون به نا حق می خواست طلاقم بده . شاید اون کیر های کلفت و دراز که تا انتها کوسمو تمیز کرده بودن دوای درد و حلال مشکلات من بودند . چقدر عزیز بقیه شده بودم . دیگه به مادر شوهر و خواهر شوهرم رو نمی دادم . اونا تازه در دوران بار داری من نوکری منو می کردند .رفتار افشین خیلی بهتر شده بود .. مثل سابق عاشق شوهرم نبودم . شاید بیشتر به این خاطر که نمی خواستم واسه کاری که کردم عذاب وجدان داشته باشم . فقط این کاکل زری من که به دنیا اومد هر چی که بهش نگاه می کردم نمی تونستم بفهمم که شبیه ارسلانه یا فرامرز . ولش کن گور باباش . ما فرض می کنیم بچه افشینه . کی به کیه …. پایان .. نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا