یه شب لذت بخش با ملکه زندگیم

سلام این داستان که میخوام بهتون بگم ماله چند روز پیشه که برف اومد کاملا واقعیه.اسمم سام دوم دبیرستان وقد 170 وزن 53 وپوست خیلی خوشرنگ و جذابم طوری که تو خیابون با دست نشونم میدن و اسم زیدم نازنین
چند روز پیش کرج برف اومد و قبل برف اومدن مامان من واسه فوت شوهر خالم مجبور شد بره شهرستان منم که تک فرزند بودم خونه خالی شد واسم چون من با مامانم زندگی میکنم تنها شدم
موضوع رو به نازنین گفتم خیلی ناراحت شد گفت باید بیایی دنبالم بریم بیرون حتما میگفت من تا حال تو رو خوب نکنم ول کن نیستم راستشو بخوایین واسه فوت شوهرخالم تو شوک بودم
خیلی سخت بود واسم هر جوری بود لباس پوشیدم و تقریبا ریشامو که حالت ته ریش شده بود تو دو روز گذاشتم
خلاصه رفتیم سر قرار.پیرهن مشکیم خیلی بهم میومد تا دید منو که پکرم گرفت یهو پرید تو بغلم اصن حواسم نبود واسه همین جا خوردم بعدش گرفتمش تو بغلم یکم حرف زدیمو گشتیم و وقت خداحافظی شد
از حرفام که فهمید خونه تنهام چیزی نگفت
من گفتم نازنین میای پیش خونه خیلی داغونم یه تلفن زد و گفت:
دلت بسوزه بدبخت من شب تو بغل آقام میخوابم(کلا تو اس ام اس خیال پردازی میکردیم تو بغل همیمو از این حرفا)
جا خوردم یه لحظه آقاش کیه؟عصبانی شدم که بعد فهمیدم منو گفت ظاهرا زنگ زده بوده اجازه بگیره که میرم شب رو خونه دوستم
منم بر خلاف چهره پکرم تو کونم عروسی بود
رفتیم به سمت خونه یکمم چیز میز تو راه خریدیم رفتیم خونه درو وا کردم رفت تو از پشت یه لحظه به باسنش نگا کردم خیلی جیگر و برجسته بود
یه فیلم دیدیم و بعد خوردن چیپس و اینجور چیزا و بازی با لپ تاپ و…
دیدم ساعت 12 شد خوابم میومد چون واسه بحث فوت و جمع کردن ساک مامانمو دلداری دادن بهش خیلی اذیت شدم
گفتم نازنین بریم بخوابیم
اونم گفت بریم عشقم
لبخند زدم بهش بلندش کردم بردمش رو تخت خوابوندمش رو تخت لپشو بوسیدم گفتم عزیزدلم تو اینجا بخواب من میرم رو کاناپه
تو همون حال که دستاش دور گردنم بود نذاشت سرمو بلند کنم و خودشو لوس کرد و گفت من موخوام پیش آقام لالا کنم خندیدم
قبول کردم و اومدم رو تخت سرشو بلند کردم گذاشتم رو بازوم و شروع کردم به ناز کردن صورتش
هی میگفت سامی خیلی دوست دارم و آقای منی و از دستت نمیدم
من خدایی دوسش دارم چون هم خیییییییییییییییییلی خوشگله و هم خیییلی مهربون اون شب یه تاپ مشکی تنگ و شلوار لی مشکی داشت اندام 20ی داره رو فرم و خوش لباس و کلا تو هر لباسی کونش میزنه بیرون بارپورم نمی شد که تو بغلم خوابیده
داشتم نازش میکردم…
که چرخید اومد روی من لبشو گذاشت رو لبم اولش جا خوردم یکم لب همو خوردیم بعدش یه نفس عمیق کشید و آروم گفت
دوست دارم
منم بهش یه چشمک زدم و گفتم امشب آره؟
خندید و گفت با اجازه آقام بعععععله
منم لبمو گذاشتم رو لبش و شروع کردیم به دیونه وار لب گرفتن خیییلی حال میکردیم
بعدش لبمو گذاشتم رو گردنش نفس نفس میزد معلوم بود دیونه شده حدس زدم الان کسش خیسسسسه خییییسه
نشوندمش رو تخت تاپشو با تیشرت خودمو دو تایی در آوردیم بالاتنه لخت همو تو بغل گرفته بودیم دستمو بردم پشت کمرش با یه دست بند سوتینشو باز کردم فقطم چراغ مطالعم روشن بود فضا رمانتیک بود تا بازش کردم شل شد افتاد واییی خدا دو تا میوه بهشتی میدیدم هر چی از سینه هاش بگم کم گفتم رنگ نوکشون خیییلی خوشگل بود
شروع کردم به خوردن و مالوندن خیلی داشتیم کیف میکردیم
که یهو دستش رو داشت حرکت میداد خوردبه کیر من که شق شده بود یهو خودشو کشید عقب و گفت سامی خییلی گندس میییترسم
گرفتمش تو بغلم سینه هاش چسبید به سینه هام آرومش کردم و گفتم طوری نیس
همین جور باهم ور میرفتیم که نفهمیدم چی شد که شلوار و شورتش در اومد واییییییییییی چه کسی داشت خووووشگل و سفییید بدون مو نرم و خوشبو
سرمو بردم سمتش و یکم خوردم ازش بامزه بود ساختارش
چون واسه باره اولم بود
از تو فیلما بلد بودم ولی
زبونمو بین دوتا لب کسش تکون میدادم اهههش رفته بود هوا اتاقو گذاشته بود رو سرش
شلوار و شورتمو در آوردم جا خورد
لب و لوچشو آویزون کرد و گفت دیدی خیلی بزرگه
خندیدم گفتم دوست داری بخوری؟ چون نمیخواستم مجبور باشه میخواستم لذت بخش باشه گفت میشه امتحان کنم اول
-باشه
مررررسی عجقم
سرشو گذاشت تو دهنش نمیدونم فک کنم خوشش اومد که تا نصفشو کردتو دهنش
با ولع خاصی میخورد اما حرفه ایی نبود
داشتم حال میکردم که نزدیک بود آبم بیاد کشیدم بیرون گفتم خانومی بسه دیگه عزیزم
-باوووووووووشه
-قربونش بررررم
دستمو رو روناش میکشیدم واااای چه نرم بود بردم رو کسشبا انگشت اشاره اروم نوازش میکردمش و گفتم از این جا که نمیدی بچرخ پس
-قربون آقای آینده نگرم
-بچرخ دخمل بدددد
چرخید و کونشو دیدم
واییییی یه لحظه خشکم زد
خیییلی تپل بود باهاش یکم بازی کردم و از پشت دست میکردم لای پاهاش که خیلی خوشش اومده بود
یکم وازلین زدم رو کونشو کیر خودم
خیلی لیز شد گذاشتم در کونش آروم آروم کردم تو که دیدم تختو سفت گرفت و یه جیغ زد و اشکاش ریختن یکم ناز کردم و گفتم دردش واسه یه دیقست عزیزم بخاطر سامی تحمل کن قبول کرد و بعد چند مین شروع کردم به تلنبه زدن تند تند شده بود صداش تو کله خونه پیچیده بود شلپ شلپ آهای نازنین و…
همه تو گوشم بود
دیدم داره آبم میاد در اوردم ریختم رو کمرش
و یکم بعد دو بار بردم در شیار کسش که لرزید و کل آبش ریخت رو تخت
سریع رفتم یه ملحفه تمیز اوردم رو تخت رو عوض کردم با دستمال در کسش و کیرمو تمیز کردم گرفتمش تو بغلم عشقم اروم تا صبح تو بغلم خوابید صبح که شد دوتایی رفتیم حموم و یه صبحانه مفصل
دیگه ازم جدا نمی شد…
ببخشید اگه بد نوشتم دوستون دارم
سامی

دکمه بازگشت به بالا