یک سر و هزار سودا 78

سودابه : چقدر خوشم میاد … تا حالا این جوری نشده بودم . تا حالا این حس  بهم دست نداده بود . ولی خوشم میاد . خیلی خوشم اومد که چشاتو به وقت خالی کردن آبت رو سینه هام دیدم که چه جوری باز و بسته می شه . یعنی تو اون قدر هوس داشتی که با حرکت رو سینه هام تونستی آبت رو خالی کنی ;! آخخخخخخخخ من دیگه چی بگم . چقدر خوشحالم . چقدر منتظر این لحظات بودم . باورم نمیشه …

دکمه بازگشت به بالا